نقش دلبستگی به والدین در کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست با میانجی‌گری شفقت به خود

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری روانشناسی تربیتی، دانشکده ادبیات، علوم انسانی و اجتماعی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران

2 استاد آموزش ویژه، گروه روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران، تهران، ایران

3 3. دانشیار روانشناسی عمومی، گروه روانشناسی عمومی، دانشکده ادبیات، علوم انسانی و اجتماعی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی،تهران،

چکیده

هدف این پژوهش، بررسی نقش دلبستگی به والدین بر کیفیت زندگی ازطریق متغیر میانجی شفقت به خود در دختران بی‌سرپرست یا بد‌سرپرست بود. روش پژوهش، توصیفی و از نوع همبستگی بود. تعداد افراد نمونه، 241 نفر بود که به روش نمونه‌گیری تصادفی از بین 450 دختر بی‌سرپرست یا بدسرپرست استان تهران ‌انتخاب شدند. ابزارهای به‌کاررفته، پرسشنامه‌های کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی، دلبستگی به والدین و همسالان آرمسدن و گرینبرگ و مقیاس شفقت به خود نف بودند. داده‌های جمع‌آوری‌شده با روش تحلیل مسیر ارزیابی شدند. براساس یافته‌ها اثر مستقیم دلبستگی به والدین بر کیفیت زندگی معنادار بود. اثر غیرمستقیم دلبستگی به والدین نیز ازطریق متغیر میانجی شفقت به خود معنادار بود. دلبستگی به والدین، هم به‌طور مستقیم و هم با میانجی‌‌‌گری شفقت به خود در کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست نقش داشت؛ بنابراین، نتایج این پژوهش می‌تواند برای تدوین مداخلات در دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست مفید باشد.
 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The role of attachment to parents in the quality of life of without /with bad caregivers’ girls mediated by self-compassion

نویسندگان [English]

  • Maryam Sarempour 1
  • Bagher Ghobari 2
  • Fariborz Bagheri 3
1 Ph.D, Student of Department of Educational Psychology, Faculty of Literature, Humanities and Social Sciences, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
2 Professor of Special Education, Department of Psychology and Education of Exceptional children, Faculty of Psychology and Education Sciences , University of Tehran, Tehran, Iran
3 Associate Professor of General Psychology, Department of General Psychology, Faculty of Literature, Humanities and Social Sciences, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran
چکیده [English]

This research aimed to investigate the role of attachment to parents on the quality of life by mediating self-compassion in girls without /with bad caregivers. The research method was descriptive and correlational. The samples were 241 individuals selected by random sampling from 450 without /with bad caregivers’ girls in Tehran province. Instruments used were: The World Health Organization Quality of Life group-BREF (WHO-QOL-BREF), the Inventory of Parent and Peer Attachment-Revised (IPPA-R) Armsden & Greenberg, and the Self-Compassion Scale (SCS) of Neff. The collected data were analyzed by path analysis. According to the findings, the direct effect of attachment to parents on the quality of life was significant. The indirect effect of attachment to parents was also significant through the mediating variable of compassion. Attachment to parents plays a role in the quality of life of without /with bad caregivers’ girls, both directly and through self-compassion. Therefore, this research results can help develop interventions for girls with and without bad caregivers.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • attachment to parents
  • quality of life
  • self – compassion
  • without /with bad caregivers’ girls

خانواده، نخستین کانون گرم و هستۀ اولیۀ همۀ سازمان‌های اجتماعی است. پرورش فرزندان از وظایف خانواده است و اگر در این رابطه هر گونه خللی وارد شود، ممکن است مشکل بی‌سرپرستی حادث شود. بی‌سرپرستی بیش از آنکه مشکل فردی تلقی شود، معضل اجتماعی است. در شرایط کنونی نیز هم‌زمان با افزایش معضلات و آسیب‌های اجتماعی تعداد این کودکان در معرض آسیب نیز رو به افزایش است (حدادی، 1391).

طبق مادۀ 18پیمان‌نامۀ جهانی حقوق کودک، مسئولیت اولیۀ حفظ حقوق کودک و تأمین مصالح او بر عهدۀ والدین است و اگر آنها قادر به ایفای این نقش نباشند، دولت‌ها برای تأمین نیازها و حقوق کودک مداخله می‌کنند. طبق مادۀ 21 و 29 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، سازمان بهزیستی، به‌عنوان متولی اصلی کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست، کودکانی را که بنا به دلایل گوناگون ازجمله فوت سرپرستان یا تنها سرپرست، زندانی‌بودن سرپرستان یا تنها سرپرست، مفقودالأثر شدن سرپرستان یا تنها سرپرست، صلاحیت‌نداشتن سرپرستان با حکم مقام قضایی و به دلایل وجود شرایط خاص آسیب‌پذیری برای کودک در خانواده ازقبیل سوءرفتار شدید و ... که به‌طور دائم یا موقت از زندگی در خانواده محروم شده‌اند، در مراکز شبانه‌روزی یا نزد خانواده‌های جایگزین مراقبت می‌کند (سازمان بهزیستی، 1388).

گرچه کودکان در مراکز تحت نظارت سازمان بهزیستی از خدمات گوناگون برخوردار می‌شوند، این‌گونه محیط‌ها باوجود تلاش‌های فراوان برای فراهم‌کردن شرایط مساعد رشد و پرورش کودکان برای حضور طولانی مدت و زندگی مطلوب مفید به نظر نمی‌رسند (حدادی، 1391). جدایی از والدین به‌عنوان رویداد آسیب‌زا می‌تواند بر آیندۀ رشدی کودکان و سلامت روانی آنان به‌طور جدی تأثیر بگذارد و آنها را با مسائل رشدی متعددی روبه‌رو سازد (رزاقی، 1395). بدرفتاری با این کودکان به‌ویژه سوءاستفادۀ عاطفی و غفلت سبب برانگیختگی اضطراب، افسردگی و خشم آنان در بزرگسالی می‌شود (واگت، لانکتوت، پاکوییت، وزینا و لمیوکس، 2014). از دیدگاه بالبی و بسیاری از رویکردها ازجمله روان‌تحلیـلگـری و رفتارشناسی جدایی مادر - کودک نقش مهمی در آسیب‌شناسی روانی کودک دارند.

سبک دلبستگی[1] با کیفیت روابط با دیگران، رشد فردی و سلامت روانی بالا در ارتباط است (دوگان،2010). پژوهش‌ها نشان داده‌اند افراد با دلبستگی سالم از کیفیت زندگی خوبی برخوردارند (لطیفیان و دلاورپور، 1390؛ نریمانی، یوسفی و کاظمی، 1391). درواقع نحوۀ ارتباط یا دلبستگی انسان با والدین یا افراد مهم زندگی، نقش تعیین‌کننده‌ای در روابط صمیمانه و عاطفی آنها در سال‌های بعدی زندگی‌ دارد. مفهوم دلبستگی و تعلق را نخستین‌بار جان بالبی مطرح کرد. او دلبستگی را «ارتباط روانی پایدار بین دو انسان» تعریف کرده است (بالبی، 1973). پژوهشگران دیگر نیز این نظریه را به‌منظور بررسی هر گونه روابط بین‌فردی نزدیک و صمیمی مانند روابط عاشقانۀ بزرگسالان به کار گرفته‌اند.

 جدایی کودک از والدین زیستی به‌خودی‌خود زمینه را برای انواع بدرفتاری (ازقبیل جسمی، عاطفی و جنسی) فراهم می‌سازد. جداشدن از والدین و بدرفتاری‌هایی نظیر غفلت، رویدادهای آسیب‌زایی هستند که بر رشد آتی، آیندۀ کودکان و سلامت روانی آنها تأثیر می‌گذارد (بالبی، 1998؛ دزیر، آلبوس، فیشر، سپولوِدا، 2002). ارتباطات محدود و آسیب‌دیدۀ کودکی می‌توانند بر تمامی ابعاد کیفیت زندگی ازقبیل سلامت جسمانی و بهزیستی روانی، ارتباطات مثبت و مؤثر با دیگران و محیط زندگی اثر نامطلوب بگذارند. سبک دلبستگی ناایمن می‌تواند شکل‌دهندۀ طرحوارۀ بی‌اعتمادی به دیگران شود که به شکل چرخۀ معیوب در تعاملات بین‌فردی، خود را نشان می‌دهد. فرد با دلبستگی ناایمن در برخورد با مشکلات به جای بهشیاری و کمک‌گرفتن از دیگران سعی می‌کند آنها را برای اجتناب از احساسات دردناک سرکوب کند. این رفتار غیرانطباقی در طولانی‌مدت به اضطراب بیشتر دامن می‌زند؛ اما اگر فرد با خودش مهربان باشد و احساسات دردناک خود را سرکوب نکند، می‌تواند تجارب خود را بشناسد و نسبت به آن احساس شفقت داشته باشد (ایرونز و لاد، 2017).

شفقت به خود ازجمله مفاهیمی است که ارتباط تنگاتنگی با دلبستگی دارد. طبق گفتۀ بنت - گلمن (2001) شفقت به خود، مراقبت و دلسوزی نسبت به خود در زمان‌های دشوار است. برای شفقت به خود سه مؤلفه در نظر گرفته شده است: مهربانی با خود در برابر قضاوت دربارۀ خویشتن، اشتراکات انسانی در برابر انزوا و گوشه‌گیری و بهشیاری در برابر همانندسازی فزاینده (گرمر و نف، 2013). نخستین مؤلفه مستلزم گرمی فضا و غیرقضاوتی بودن نسبت به خود به جای خودانتقادی است. دومین مؤلفه به این امر اشاره می‌کند که سختی‌های زندگی بخشی از تجربۀ مشترک انسانی هستند و فقط برای افراد معین رخ نمی‌دهند و سومین مؤلفه شامل آگاهی از تفکرها و احساس‌های دردناک، به‌طور مثال، هشیاری به جای جذب و غرق‌شدن کامل در آنهاست (گیلبرت، 2005).

شفقت به خود به افراد کمک می‌کند تا از عهدۀ صدمات اوایل دوران کودکی برآیند و با رویدادهای ناراحت‌کننده به شیوه‌ای سازنده مقابله کنند (نف، 2012)، همچنین بهزیستی روانی را افزایش می‌دهد و کمک می‌کند افراد حس پیوستگی و امنیت بیشتری داشته باشند (گیلبرت و آیرون، 2005). بنا به گفتۀ نف و پومیر (2013)، شفقت به خود پیش‌بینی‌کنندۀ مناسبی برای رفتارهای ارتباطی مثبت است. علاوه بر این، شفقت به‌ خود سیستم تهدید را غیرفعال و سیستم خود تسکین‌دهندگی را فعال می‌کند (فروستادوتیر و دورجی، 2019؛ نف و داهم، 2014). طاهر کرمی، حسینی و دشت بزرگی (1397)، شیرالی‌نیا، چلداوی و امان الهی (1397)، یزدانی، اسماعیلی و نامداری (1397) از شفقت به خود در کاهش اضطراب و افسردگی استفاده کرده‌اند. همچنین رضوانی و سجادیان (1397) در پژوهش خود نشان دادند شفقت به خود پیش‌بین قدرتمند سلامت روان است و با رضایت از زندگی و مهارت‌های اجتماعی همبستگی مثبت دارد.

 گفته شده است در اندازه‌گیری سلامت و ارزیابی مداخلات بهداشتی، علاوه بر شاخص‌های فراوانی و شدت بیماری باید به سایر ارزش‌های انسانی مانند کیفیت زندگی[2] نیز توجه داشت (اوکن[3]، 2014). کیفیت زندگی، یکی از حیطه‌های اساسی محسوب می‌شود که در روند رشد و تحول انسان از اهمیت اساسی و انکارناپذیری برخوردار است. بر طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی، کیفیت زندگی درک، تفسیر و رضایت هر فرد از جنبه‌های مختلف زندگی است. درواقع، کیفیت زندگی، مفهوم چندبعدی است که حیطه‌های سلامت و عملکرد فیزیکی، سلامت ذهنی، عملکرد اجتماعی، رضایت از درمان، نگرانی دربارۀ آینده و حس خوب بودن را در بر می‌گیرد (هربرت[4]، 2016). کیفیت زندگی هر فرد از خصوصیات زمینه‌ای، وضعیت اجتماعی، فرهنگی، عوامل محیطی و نظام‌های ارزش‌گذاری انفرادی تأثیر می‌گیرد و شواهد پژوهشی از تأثیرپذیری آن از متغیرهای مختلفی حکایت دارند. ازجمله نف و مک‌گی (2003) بیان کردند اگر افراد در محیطی تربیت شوند که مراقبان حضور دارند و موجبات تغذیۀ آنها را فراهم می‌کنند، توانایی ارتباط با خودشان را در یک حالت شفقت‌گری رشد می‌دهند. آنها در حمایت از این ادعا دریافتند دلبستگی ایمن سطوح بالاتر شفقت به خود را در میان بزرگسالان پیش‌بینی می‌کند. اگرچـه پژوهش‌های مختلفی دربارۀ دلبستگی انجام شده اسـت، براساس جستجوهای انجام‌شده در کشور، پژوهشی یافت نشد که به ارتباط این متغیرها و تأثیرشان بر کیفیت زندگی کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست مربوط باشد.

کیفیت زندگی کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست تحت مراقبت در مراکز نگهداری شبانه‌روزی، شناخت عوامل تأثیرگذار بر آن و برنامه‌ریزی به‌منظور ارتقای کیفیت زندگی آنان از موضوعات پراهمیتی‌اند که کمتر بدان پرداخته شده است. بیشتر دانشمندان بر این موضوع توافق دارند که ایجاد دلبستگی به مراقبین برای فراهم‌کردن شرایط مراقبت باثبات و مطلوب سبب بهبود کودکان آسیب‌دیده می‌شود و شبکه‌ای گسترده از روابط مثبت برای آنان فراهم می‌سازد (دوگان، 2010). دلبستگی‌های ایمن با شاخص‌های سلامتی و بهزیستی ازقبیل خوش‌بینی، رضایت از زندگی، کاهش اضطراب و افسردگی و کاهش نشانگان بیماری‌های جسمانی رابطۀ مثبت دارد (رجبی و مقامی، 1394).

حال این سؤال مطرح می‌شود که در تبیین کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست نوع دلبستگی به والدین چه سهمی دارد. دیگر مسئلۀ درخور بررسی در پژوهش حاضر، نقش واسطه‌گری شفقت به خود است. با نظر به توضیحات بیان‌شده دربارۀ متغیرها و نقش عوامل محیطی و فردی بر کیفیت زندگی به‌عنوان پیشایندهای این سازه، پژوهش حاضر سعی دارد بررسی‌های انجام‌شده در این حیطه را توسعه دهد و فهم بهتری از نقش عوامل ذکرشده بر کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست ارائه دهد. به عبارت دیگر، این پژوهش درصدد آزمون این فرضیه‌هاست:

  1. دلبستگی به والدین بر کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست تأثیر مستقیم دارد.
  2. شفقت به خود بر کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست تأثیر مستقیم دارد.
  3. دلبستگی به والدین با میانجیگری شفقت به خود بر کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست تأثیر غیرمستقیم دارد.

 شکل 1 مدل مفهومی این پژوهش را نشان می‌دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دلبستگی به والدین

شفقت به خود

کیفیت زندگی

 

 

 

 

 


          

شکل 1. مدل مفهومی رابطه دلبستگی به والدین و کیفیت زندگی با میانجی‌گری شفقت به خود

 

 

روش

روش پژوهش، جامعۀ آماری و نمونه: این پژوهش از نوع همبستگی بود. جامعۀ آماری پژوهش کلیۀ دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست 9 تا 19 ساله‌ای بودند که در مراکز نگهداری شبانه‌روزی تحت نظارت سازمان بهزیستی استان تهران در سال 1398 به تعداد 450 نفر نگهداری می‌شدند. به‌منظور گردآوری داده‌های لازم از جامعۀ آماری مدنظر، حجم نمونه ازطریق فرمول کوکران[5] 207 نفر برآورد شد. به دلیل احتمال ریزش، 241 نفر به روش نمونه‌گیری تصادفی انتخاب شدند. 54 درصد شرکت‌کنندگان، کمتر از 15 سال داشتند و 17 درصد شرکت‌کنندگان 16 سال و 19 درصد شرکت‌کنندگان 17 سال داشتند. همچنین، 9 درصد شرکت‌کنندگان بیشتر از 17 سال داشتند. به‌منظور بررسی تأثیر سن بر کیفیت زندگی، همبستگی سن با کیفیت زندگی بررسی شد. نتایج نشان دادند بین این دو متغیر همبستگی 05/0 است که معنادار نیست؛ به همین دلیل، در مدل، نقش سن وارد نشد.

ابزار سنجش: پرسشنامۀ دلبستگی به والدین و همسالان IPPA-R)( [6]: آرمسدن و گرینبرگدر سال 1987 برای سنجش دلبستگی پرسشنامه‌ای به‌صورت خودگزارش‌دهی با نام خزانۀ دلبستگی والدین و همسالان ساختند؛ این پرسشنامه به سنجش امنیت روانشناختی می‌پردازد که از داشتن ارتباط با افراد معینی حاصل می‌شود. گالون و رابینسون در سال 2005 این پرسشنامه را بررسی مجدد کردند. مدل تجدیدنظرشدۀ این پرسشنامه در دو نمونه از نوجوانان، 9 تا 11 ساله و 14 و 15 ساله اجرا شد و درنهایت این نتیجه حاصل شد که پرسشنامه برای جمعیت سنی 9 تا 15 مناسب است. این پرسشنامه دو نسخه دارد: نسخۀ 28 سؤالی برای سنجش دلبستگی به والدین و نسخۀ 25 سؤالی برای سنجش دلبستگی به دوستان. هر دو نسخه درمجموع سه زیرمقیاس اعتماد، بیگانگی و ارتباط را سنجش کردند. نمره‌گذاری پرسشنامۀ دلبستگی به والدین روی یک طیف لیکرت 3 گزینه‌ای از همیشه نادرست تا همیشه درست نشان داد‌ه‌ شده است (همیشه نادرست است=1، برخی اوقات درست است= 2، همیشه درست است= 3) که دربارۀ سؤالات 27،25،22،19،18،15، 12،11، 10،9،7،5،3 نمره‌گذاری به‌صورت معکوس است. این پرسشنامه دارای 3 خرده‌مقیاس است (28،26،20، 17، 16،  15،8،7،6،5 ارتباط با والدین؛ 24،23،21، 14،13،10،4،3،2،1 اعتماد به والدین؛ و 27،25،22،19،18،12،11،9 بیگانگی با والدین). برای به دست آوردن نمرۀ کلی پرسشنامه، مجموع نمرات همۀ سؤالات هرکدام از پرسشنامه‌ها با هم جمع می‌شوند. بالاترین نمره‌ای که آزمودنی می‌تواند در نسخۀ والدین اخذ کند 84 و پایین‌ترین نمره 28 است. کسب نمرۀ بالا (نزدیک به 84) در این پرسشنامه به‌منزلۀ دلبستگی بالا به والدین و کسب نمرۀ پایین (نزدیک به 28) به‌منزلۀ دلبستگی پایین نوجوان به والدین است. در پژوهش گالون و رابینسون (2005) پایایی زیرمقیاس اعتماد به والدین 83/0، ارتباط با والدین 79/0 و بیگانگی از والدین 76/0 گزارش شد و در نسخۀ همسالان نیز اعتماد به همسالان 78/0، ارتباط با همسالان 62/0 و بیگانگی از همسالان 66/0 گزارش شده است. ضریب آلفای کرونباخ در پژوهش ناصری محمدآبادی، عسکری، بهرامی، صادق و عابدی (1391) برای زیرمقیاس اعتماد به والدین 74/0، ارتباط با والدین 73/0، و بیگانگی از والدین 69/0 بود. روایی هم‌زمان این پرسشنامه با استفاده از پرسشنامۀ پیوند والدین بررسی شد که نتایج آن مطلوب بود. در پژوهش حاضر، ضریب پایایی پرسشنامه برای ارتباط با والدین 73/0، اعتماد به والدین 82/0 و بیگانگی با والدین 71/0 محاسبه شد. ضریب پایایی کل پرسشنامه نیز 88/0 محاسبه شد.

مقیاس شفقت خود (SCS)[7]: نف مقیاس شفقت خود را در سال 2003 ساخت که شامل 26 گویه است. این مقیاس سه مؤلفۀ دوقطبی را در قالب 6 مقیاس مهربانی با خود در مقابل قضاوت خود، بهشیاری در مقابل همانندسازی افراطی (معکوس) و اشتراکات انسانی در مقابل انزوا (معکوس) اندازه‌گیری می‌کند. این 6 زیرمقیاس درمجموع واریانس کل را تبیین می‌کنند که عبارت‌اند از مهربانی نسبت به خود (19، 26، 12، 23، 5)، قضاوت خود (2، 20، 24 و 6)، بهشیاری (16، 1، 21، 11و 8)، همانندسازی افراطی (10، 7، 15، 3)؛ اشتراکات انسانی (25، 4، 13، 18) و انزوا (17، 22، 14، 9). با توجه به تنظیم‌شدن گزینه‌ها روی طیف 5 درجه‌ای لیکرت، نمره‌گذاری از 1 به 5 (تقریباً هرگز = 1 و تقریباً همیشه = 5) و برای سؤال‌های منفی معکوس انجام می‌شود. نمرۀ کل آزمون از مجموع نمرات به دست می‌آید. کسب امتیاز بیشتر نشان‌دهندۀ شفقت بیشتر نسبت به خود است. نمره‌های هر یک از 26 عبارت فوق با یکدیگر جمع می‌شوند. حداقل نمره 26 و حداکثر 130 است. نمرۀ بین 26 تا 44: میزان شفقت‌ورزی به خود در حد پایین؛ نمرۀ بین 44 تا 88: میزان شفقت‌ورزی به خود در حد متوسط و نمرۀ بالاتر از 88: میزان شفقت‌ورزی به خود در حد بالاست. مطالعات روایی همگرا (نف، رود و کرک‌پاتریک، 2007) روایی افتراقی، همسانی درونی و بازآزمایی این مقیاس را مناسب نشان داده است (نف، 2003). نف (2003) برای هرکدام از زیرمقیاس‌ها همسانی درونی بین 75/0 تا 81/0 و پایایی کلی مقیاس با آلفای کرونباخ را 92/0 به دست آورده است. در پژوهش خسروی، صادقی و یابنده (1392) ضریب آلفا برای نمرة کلی مقیاس 76/0 بود. همچنین، ضرایب آلفای کرونباخ برای خرده‌مقیاس‌های مهربانی با خود، قضاوت نسبت به خود، اشتراکات انسانی، انزوا، بهشیاری یا ذهن‌آگاهی و همانندسازی افراطی به‌ترتیب 81/0، 79/0، 84/0، 85/0، 80/0 و 83/0 بودند. روایی پرسشنامه نیز مطلوب گزارش شده است. در پژوهش حاضر، ضریب پایایی مقیاس برای مهربانی نسبت به خود 73/0، قضاوت خود 51/0، بهشیاری 45/0، همانندسازی افراطی 71/0، اشتراکات انسانی 66/0، انزوا 69/0 و برای کل 84/0 محاسبه شد.

پرسشنامۀ کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت[8] (WHO-QOL-BREF): پرسشنامۀ کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت در سال 1996 به‌منظور اندازه‌گیری وضعیت عمومی کیفیت زندگی در بیش از 15 کشور جهان به‌صورت هم‌زمان، طراحی و به زبان‌های مختلف ترجمه شده است؛ بنابراین، مفاهیم سؤالات در فرهنگ‌های متفاوت یکسان‌اند. این پرسشنامه دارای 26 سؤال است که به ارزیابی چهار حیطۀ کیفیت زندگی افراد (سلامت جسمی 7 سؤال، سلامت روانشناختی 6 سؤال، روابط اجتماعی 3 سؤال و محیط اجتماعی 8 سؤال) می‌پردازد. دو سؤال اول پرسشنامه به هیچ‌یک از حیطه‌ها تعلق ندارند و وضعیت سلامت و کیفیت زندگی را به شکل کلی ارزیابی می‌کنند. در این پرسشنامه، هر سؤال در مقیاس لیکرت، نمره‌ای از 1 تا 5 به خود اختصاص می‌دهد. دامنۀ نمره‌‌ها در هر حیطه از 4 تا 20 است. بدین ترتیب که نمرۀ 4 نشانۀ بدترین و نمرۀ 20 نشانۀ بهترین وضعیت در حیطۀ مدنظر است. براساس رتبه‌بندی سازمانی جهانی بهداشت، این امتیازها تبدیل‌پذیر به امتیازی با دامنۀ

 

100-0 هستند. در نتایج گزارش‌شدۀ گروه سازندگان مقیاس کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی که در 15 مرکز بین‌المللی این سازمان انجام شده، ضریب آلفای کرونباخ بین 73/0 تا 89/0 برای خرده‌مقیاس‌های چهارگانه و کل مقیاس گزارش شده است. نجات و همکاران (1385) این پرسشنامه را به زبان فارسی، ترجمه و روایی و پایایی آن را محاسبه کردند. در این مطالعه، مقادیر همبستگی درون‌خوشه‌ای و آلفای کرونباخ در تمام حیطه‌ها بالای 70/0 به دست آمدند. نصیری (1385) به‌منظور تعیین روایی مقیاس از روش روایی هم‌زمان استفاده کرد و رابطۀ نمرۀ کل آزمون و خرده‌مقیاس‌های آن را با نمره کل و خرده‌مقیاس‌های پرسشنامۀ سلامت عمومی ازطریق ضریب همبستگی سنجید. او برای پایایی مقیاس از سه روش بازآزمایی با فاصله سه هفته‌ای، دونیمه‌کردن و آلفای کرونباخ استفاده کرد که به‌ترتیب برابر با 67/0، 87/0 و 84/0 بود. ضریب پایایی پرسشنامه در پژوهش حاضر، 88/0 برای کل پرسشنامه و 65/0 برای سلامت جسمانی (فیزیکی)، 63/0 برای سلامت روانشناختی، 69/0 برای روابط اجتماعی و 65/0 برای محیط و وضعیت زندگی به

 

 

دست آمد.

روش اجرا و تحلیل: پس از کسب مجوزهای لازم و با رعایت حقوق کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست نسبت به معرفی و آگاه‌کردن دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست در رابطه با هدف‌های اجرای پژوهش اقدام شد و از آنها درخواست شد در صورت تمایل در پژوهش شرکت کنند. همچنین، از آنان خواسته شد به تمام سؤالات پرسشنامه‌ها با دقت و صادقانه پاسخ دهند و در صورت وجود ابهام از پژوهشگر سؤال کنند. به‌صورت شفاهی نیز به آنها اطمینان داده شد که پاسخ‌هایشان کاملاً محرمانه خواهد ماند. پژوهشگر پرسشنامه‌ها را به شرکت‌کنندگان به‌صورت تصادفی ارائه کرد. بدین ترتیب، تعداد 241 پرسشنامه جمع‌آوری شد. برای بررسی پیش‌فرض‌های فرضیه‌های پژوهش از آزمون شاپیروویلک و شاخص‌های برازش و تبیین مدل ازطریق تحلیل مسیر با استفاده از نرم‌افزار AMOS استفاده شده است.

 

 

یافته‌ها
 برای بررسی نرمال‌بودن داده‌ها از آزمون شاپیرو - ویلک[9] استفاده شد که نتیجۀ آن در جدول 1 ارائه شده است.

 

 
جدول 1. نتایج آزمون شاپیرو - ویلک در متغیرهای دلبستگی به والدین، شفقت به خود و کیفیت زندگی

مؤلفه

آماره

درجۀ آزادی

سطح معناداری

کیفیت زندگی

96/0

241

33/0

شفقت به خود

95/0

241

35/0

دلبستگی والدین

98/0

241

26/0

 

نتایج آزمون نرمال‌بودن با توجه به سطح معناداری بالاتر از 5 صدم رد نشد. برای آزمون مدل مفهومی پژوهش از تحلیل مسیر استفاده شد. پس از بررسی شاخص‌های توصیفی و همبستگی بین متغیرها، مدل مفهومی آزمون شد. به‌منظور ارزیابی برازش مدل از

 

شاخص کای اسکوئر[10]، شاخص نسبت کای اسکوئر به درجۀ آزادی[11]، ریشۀ میانگین مربعات خطای برآورد[12]، شاخص نیکویی برازش[13] و شاخص برازش مقایسه‌ای[14] استفاده شد. بررسی شاخص‌ها نشان داد مدل با داده‌ها برازش دارد و برازش رد نشده است (جدول 2).

 

 

 

 

جدول 2. شاخص‌های برازش مدل

شاخص برازش مدل

مقدار به‌دست‌آمده

مقدار مناسب شاخص

وضعیت

X2

56/5

 

 

Df

2

+

مناسب

 

78/2

کمتر از 3

مطلوب

P

045/0

05/0<

نامناسب

GFI

95/0

95/0<

مناسب

AGFI

93/0

90/0<

مناسب

CFI

98/0

95/0<

مناسب

RMSEA

061/0

08/0>

مطلوب

 

 

 

 

تجزیه‌وتحلیل داده‌ها با کاربرد روش حداکثر ضرایب استانداردشدۀ مدل در شکل 2 گزارش شده‌‌اند.درست‌نمایی برای تخمین پارمترها به کار برده شد. 

 

 

کیفیت زندگی

دلبستگی به والدین

شفقت به خود

شکل 2. مدل تبیینی کیفیت زندگی براساس دلبستگی به والدین و شفقت به خود

 

 

 

مقادیر استاندارد اثرات کل (اثر مستقیم + اثر غیرمستقیم) متغیرهای دلبستگی به والدین و شفقت به 

خود بر کیفیت زندگی در جدول 3 ارائه شده‌‌اند.

 

 

جدول 3 . مقادیر استاندارد اثرات کل (اثر مستقیم + اثر غیرمستقیم) متغیرها بر کیفیت زندگی
متغیر
ضریب استاندارد
سطح معناداری
دلبستگی به والدین > کیفیت زندگی
37/0
001/0
شفقت به خود > کیفیت زندگی
40/0
001/0
دلبستگی به والدین > شفقت به خود > کیفیت زندگی
23/0
001/0
دلبستگی به والدین > شفقت به خود
58/0
001/0

 

 

 

 

نتایج به‌دست‌آمده از مدل مفهومی آزمون‌شدۀ پیش‌بینی کیفیت زندگی از روی دلبستگی به والدین با میانجی‌گری شفقت به خود در جدول 3 ارائه شده‌اند. نتایج نشان دادند دلبستگی به والدین (001/0p<، 37/0=β) بر کیفیت زندگی تأثیر دارد. شفقت به خود (001/0p<، 40/0=β) نیز بر کیفیت زندگی تأثیر دارد. به‌علاوه، تأثیر دلبستگی به والدین بر کیفیت زندگی (001/0p<، 23/0=β) با میانجی‌گری شفقت به خود معنادار بود. همچنین، دلبستگی به والدین بر شفقت به خود (001/0p<، 58/0=β) تأثیرگذار بود؛ بنابراین، هر سه فرضیۀ پژوهش حاضر تأیید شدند.

 

بحث

در این پژوهش، براساس مدل پیشنهادی، نقش میانجیگرانۀ شفقت به خود در رابطۀ بین دلبستگی به والدین و کیفیت زندگی دختران بی‌سرپرست یا بدسرپرست بررسی شد. هدف نهایی پژوهش، برازش الگویی ساختاری از روابط بین متغیرها بود. نتایج نشان دادند همۀ شاخص‌های برازندگی خوب مدل پیشنهادی، از برازش مناسبی برخوردارند. همچنین، فرضیۀ اول پژوهش مبنی بر اینکه دلبستگی به والدین به‌صورت مستقیم بر کیفیت زندگی تأثیر دارد، تأیید شد. دلبستگی به والدین دارای رابطۀ معنی‌دار با کیفیت زندگی بود. این یافته با نتایج پژوهش‌های نریمانی، یوسفی و کاظمی (1391)، لطیفیان و دلاورپور (1390)، و نظریۀ بالبی (1973، 1980 و 1998) همسو بود. طبق نظریۀ بالبی، پیوند و امنیت عاطفی یکی از نیازهای بیولوژیک انسان‌هاست و تاریخچۀ دلبستگی ایمن در دوران کودکی به افراد در بزرگسالی کمک می‌کند تا موقعیت‌های دشوار را به گونه‌ای مثبت ارزیابی کنند و به‌طور ضمنی سازگار شوند.

 در آزمون فرضیۀ دوم پژوهش مبنی بر اثر مستقیم شفقت به خود بر کیفیت زندگی، یافته‌ها نشان دادند شفقت به خود بر کیفیت زندگی تأثیرگذار است. در تبیین این یافته و همسو با نتایج فروستادوتیر و دورجی (2019)، نف و داهم (2014)، نف و پومیر (2013)، طاهر کرمی، حسینی و دشت بزرگی (1397) و گیلبرت و آیرون (2005) می‌توان گفت افرادی که دارای شفقت به خود بالاتری هستند، به احتمال زیاد از سلامت روان بیشتر و روابط اجتماعی بهتر برخوردار خواهند بود. فردی که با خود مهربان است، به‌جای قضاوت یا انتقاد از کاستی‌ها و بی‌کفایتی‌های خود، نسبت به خویش توجه، درک و پذیرش دارد. دارابودن شفقت به خود سبب می‌شود تا فرد به این آگاهی برسد که احتمال اشتباه برای همه وجود دارد؛ زیرا همۀ انسان‌ها دارای نقص‌اند، ممکن است اشتباه ‌کنند یا رفتارهای ناسالم و نادرستی را مرتکب شوند و بنابراین، انزوا و گوشه‌گیری به دلیل اشتباهات، رفتار سازگارانه‌ای نخواهد بود. علاوه بر این، شفقت‌داشتن به خود موجب می‌شود جنبه‌های دردناک نادیده گرفته نشود و در عین حال، مکرراً نیز ذهن را اشغال نکند. افراد در حین تجربۀ رنج و به هنگام مقابله با چالش‌های زندگی ممکن است به‌جای آنکه با هشیاری به تماشای خود بنشینند و از چشم‌انداز بالاتری به تجربۀ خویش بنگرند، خود را به‌طور ناهشیار ارزیابی منفی می‌کنند.

برای بررسی نقش میانجیگرانۀ شفقت به خود، تبیین مسیرهای پژوهش و آزمون فرضیۀ سوم پژوهش، یافته‌ها نشان دادند شفقت به خود در رابطۀ بین دلبستگی به والدین و کیفیت زندگی به‌صورت معنادار می‌تواند نقش واسطه‌ای داشته باشد. به عبارتی، متغیر دلبستگی به والدین ازطریق متغیر شفقت به خود می‌تواند بر کیفیت زندگی به‌صورت غیرمستقیم تأثیر بگذارد. در تبیین می‌توان گفت وقتی فرد سابقۀ دلبستگی ایمن را که با اعتماد و اطمینان به والدین توأم است، داشته باشد، نسبت به خود مهربان‌تر است و کمتر با دیگران همانندسازی می‌کند. او سعی می‌کند با برقراری روابط سالم و مناسب با دیگران از انزوا و درخودماندگی دوری کند. شفقت به خود از ارضای نیاز به دلبستگی ایمن به دیگران در محیط امن خانواده شکل می‌گیرد. برخورداری از این سازه نقش بسزایی در آرامش ذهنی فرد، کاهش استرس و افکار خودآیند منفی دارد (رضوانی و سجادیان، 1397؛ ایرونز و لاد، 2017؛ گیلبرت، 2014؛ گرمر و نف، 2013). آبراهام مزلو[15]نیز در اوایل قرن بیستم، ضمن تأکید بر نیازهای اساسی انسان که امنیت یکی از مؤلفه‌های آن بود، معتقد بود بدون محبت و پیوند با دیگران و داشتن عزت‌ نفس و خوددوستی، نمی‌توان توانمندی‌های خود را تحقق بخشید (مزلو به نقل از نف، 2003). بر اساس این، شفقت به خود باعث می‌شود افراد از سطح سلامت خوبی برخوردار شوند و بتوانند آشفتگی‌های روانی را در خود کاهش دهند و سبک زندگی خوب و مثبتی را برای خود ایجاد کنند (فروستادوتیر و دورجی، 2019؛ گیلبرت، 2014).

کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست می‌توانند با آگاهی نسبت به سازۀ شخصیتی شفقت به خود و استفاده از آن به‌عنوان یک راهبرد مقابله‌ای بهزیستی و کنش‌وری روانشناختی با چالش‌های زندگی مقابله کنند و آنها را در کنترل خود درآورند و درنتیجه، کیفیت زندگی خود را افزایش دهند؛ اما دستیابی به این مهم و کسب دانش بنیادی و کاربردی در این زمینه مستلزم کنکاش و انجام پژوهش است. پژوهش حاضر، هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی دارای اهمیت است. یافتـه‌هـای ایـن پژوهش به لحاظ نظری به تکمیل و بسط نظریه‌های موجود دلبـستگی کمـک می‌کند و به لحاظ عملی با آگاهی از متغیرهای پیش‌بینی‌کنندۀ کیفیت زندگی به اقداماتی در زمینۀ افزایش کیفیت زندگی منجر می‌شود. پیشنهاد می‌شود در پژوهش‌های آتی، دلبستگی به والدین در کنار متغیرهای دیگر بررسی شود. از محدودیت‌های پژوهش به این موارد اشاره می‌شود: این پژوهش تنها دربارۀ دختران بی‌سرپرست و بدسرپرست استان تهران انجام شده است؛ بنابراین، تعمیم یافته‌ها باید با احتیاط صورت بگیرد. همچنین، در ارتباط با میزان واریانس تبیین‌نشدۀ متغیر درون‌زاد (کیفیت زندگی) ممکن است عوامل دیگری در پیش‌بینی این متغیر نقش داشته باشند. استفاده از پرسشنامه‌های خودگزارشی نیز بخشی از محدودیت‌ها بود که می‌توانست بر اعتبار یافته‌ها به‌طور ناخواسته خدشه وارد کند.



[1]. attachment style

[2]. quality of life

[3]. Oken

[4]. Herbert

[5] - Cochran

[6] - The Inventory of Parent and Peer Attachment-Revised )IPPA-R)

[7]. Self-Compassion Scale (SCS)

[8].World Health Organization Quality of Life group- BREF (WHO-QOL-BREF)

[9] . Shapiro-Wilk Test

[10]. chi-square

[11] .chi-square ratio to free degree

[12]. Root Mean Square Error of Approximation (RMSEA)

[13]. Goodness of Fit Index (GFI)

[14]. Comparative Fit Index (CFI)

[15] . Abraham Maslow

رجبی، غ.؛ مقامی، ا. (1394). شفقت خود به‌عنوان میانجی بین ابعاد دلبستگی با بهزیستی ذهنی: یک مدل تحلیل مسیر. روانشناسی سلامت، 4(16)، 96-79.
رزاقی، ر. (1395) مراقبت و توانمندسازی کودکان دور از خانه، تهران: انتشارات ارجمند.
رضوانی، م. و سجادیان، ا. (1397) نقش میانجی شفقت خود در تأثیر ویژگی‌های شخصیتی بر عملکردهای روانشناختی مثبت در دانشجویان دختر، پژوهش‌نامۀ روانشناسی مثبت، 4 (3)، 27-13
حدادی، س. (1391). رابطۀ دلبستگی به والدین، دلبستگی به خدا و سازگاری در دانش‌آموزان بی‌سرپرست -‌ بد‌سرپرست و عادی. ] پایان‌نامۀ چاپ‌نشدۀ کارشناسی ارشد [. دانشگاه شیراز
خسروی، ص؛ صادقی، م.، و یابنده، م. ر. (1392). کفایت روانسنجی مقیاس شفقت خود. روش‌ها و مدل‌های روانشناختی، 3 (13)، 59-47.
سازمان بهزیستی کشور. (1388). دستورالعمل تخصصی مراقبت و پرورش کودکان تحت سرپرستی سازمان بهزیستی. سازمان بهزیستی کشور.
شعیبی، ف. (1392). سبک دلبستگی و روابط اجتماعی. ] پایان‌نامۀ چاپ‌نشدۀ کارشناسی ارشد [. دانشگاه آزاد اسلامی تهران.
شیرالی‌نیا، خ.؛ چلداوی، ر.، و امان الهی، ع. (1397). اثربخشی درمان متمرکز بر شفقت بر افسردگی و اضطراب زنان مطلقه. روانشناسی بالینی، 10(1)، 20-9.
طاهر کرمی، پ.، حسینی، ا. و دشت بزرگی، ز. (1397). اثربخشی درمان مبتنی بر شفقت خود بر تاب‌آوری، خودگسستگی، امید به زندگی و بهزیستی روانشناختی زنان درحال یائسگی شهر اهواز. فصلنامۀ علمی‌پژوهشی سلامت اجتماعی، 5(3)، 197-189.
لطیفیان، م. و دلاور‌پور، م. (1391). بررسی رابطه سبک دلبستگی و سلامت روان با واسطه‌گری خلاقیت هیجانی. فصلنامۀ تازه‌های علوم شناختی، 14(2)، 62 - 45.
مختاری، م.، و نظری، ج. (1389). جامعه‌شناسی کیفیت زندگی. نشرجامعه‌شناسان.
مکوندی، س.، و زمانی، م. (1389). بررسی کیفیت زندگی و ابعاد مختلف آن در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز. فصلنامۀ علمی پژوهشی جنتا شاپیر بیولوژی سلولی و مولکولی، 2(4)،200-191.
ناصری محمدآبادی، ع.، عسکری، آ.، بهرامی، ف.، صادق، ر.، و عابدی، ج. (1391) هنجاریابی پرسشنامۀ خزانۀ دلبستگی والدین و همسالان تجدیدنظرشده در کودکان 9 تا 11 ساله شهر اصفهان. پژوهش‌های روانشناسی بالینی و مشاوره، 2 (2)،40-25.
نریمانی، م.، یوسفی، ف.، و کاظمی، ر. (1391). نقش سبک‌های دلبستگی و کیفیت زندگی در پیش‌بینی بهزیستی روانشناختی نوجوانان مبتلا به ناتوانی‌های یادگیری. مجلۀ ناتوانی‌های یادگیری، 3(4)، 142-124.
نجات، س؛ منتظری، ع؛ هلاکویی نایینی، ک؛ محمد، ک.، و مجدزاده، س. (1385). استانداردسازی پرسشنامۀ کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (WHOQOL-Bref): ترجمه و روانسنجی گونۀ ایرانی، مجلۀ دانشکدۀ بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، 4(4، 12-1.
نصیری، ح. (4-3 خرداد، 1385). بررسی روایی و پایایی مقیاس کوتاه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت و تهیۀ نسخه ایرانی آن [ارائۀ مقاله]. سومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان. تهران.
یزدانی، م.، اسماعیلی، م.، و نامداری، ک. (1397). اثربخشی آموزش ذهن‌آگاهی مثبت بر خودشفقت ورزی نوجوانان پسر دارای نشانه‌های افسردگی. پژوهش‌نامۀ روانشناسی مثبت، 3(4)، 76-65
Armsden, G. C., & Greenberg, M. T. (1987). The inventory of parent and peer attachment individual differences and their relationship to psychological well-being in adolescence. Journal of Youth and Adolescence, 16,427–454.
Barrocas, A. L. (2006). Adolescent attachment to parents and peers. The Emory Center for Myth and Ritual in American Life, Working Paper, 50. http://ejournal.narotama.ac.id/files/barrocas%20thesisfinal.pdf
Bowlby, J. (1973). Attachment and Loss: Vol.2. Seperation: Anxiety and Anger. Basic Book
Bowlby, J. (1980). Attachment and Loss: Vol.3. Sadness and Depression. Basic Book
Bowlby, J. (1998). Attachment and Loss: Loss: Sadness and Depression, Vol.3.London: Pimlico.
Bennet – Goleman T. (2001). Emotional Alchemy: How the Mind Can Heal the Heart. Three Rivers Press.
Dogan, T. (2010). The effects of psychodrama on young adult’s attachment styles. The Artsin Psychotherapy, 37(2), 112 – 119.
Dozier, M.; Albus, K.; Fisher, P.A.; Sepulveda, S. (2002). Interventions for Foster Parents: Implications for Developmental Theory. Developmental and Psychopathology, 14(4), 843-860
Faulkner, M. S., & Chang, L. I. (2007). Family Influence on Self-Care, Quality of Life, and Metabolic Control in School-Age Children and Adolescence with type 1 diabetes. Journal of Pediatric Nursing, 22, 1, 56-69
Frostadottir, A. D., & Dorjee, D. (2019). Effects of Mindfulness Based Cognitive Therapy (MBCT) and Compassion Focused Therapy (CFT) on Symptom Change, Mindfulness, Self-Compassion and Rumination in Clients with Depression, Anxiety and Stress. Frontiers in Psychology, 10, 1099. doi: 10.3389/fpsyg.2019.01099
Germer, C. K., & Neff, K. D. (2013). Self-compassion in clinical practice. Journal of clinical psychology; 69(8), 856-67.
Gullone, E., & Robinson, K. (2005). The Inventory of Parent and Peer Attachment-Revised (IPPA-R) for Children: A Psychometric Investigaion. Clinical Psychology and Psychoterapy. 12, 67-89.
Gilbert, P. (Ed.). (2005). Compassion: Conceptualization, research and use in pcychotherapy. Routledye.
Gilbert, P., & Irons, C. (2005). Focused therapies and compassionate mind training for shame and self-attacking. In P. Gilbert (Ed.), Compassion: Conceptualizations, research and use inpsychotherapy (pp. 263–325). Routledge.
Gilbert, P. (2014). The origins and nature of compassion focused therapy. British Journal of Clinical Psychology, 53(1), 6-41.
Herbert, l. (2016). Quality of life, well-being and wellness: Measuring subjective healt for foods and other products. Food Quality and Preference journal, 54-101-109
Irons, C., & Lad, S. (2017). Using compassion focused therapy to work with shame and self-criticism in complex trauma. Australian Clinical Psychologist, 3(1), 1743.
Neff, K. D. (2003). The Development and Validation of a Scale to Measure Self-Compassion. Self Identity, 2(3), 223-250.
Neff, K. D. (2008). Self-compassion and other-focused responding paper presented at the 8th annual convention of the society for personality and socialpsychology. New Mexico.
Neff, K. D., & McGhee, p. (2010). Self-Compassion and Psychological Resilience among Adolescents and Young Adults. Self and Identity, 9, 225-240.
Neff, K. D., Rude, SS., Kirkpatrick, K. (2005). An examination of self –compassion in relation to positive psychological functioning and personality traits. Journal of Research in Personality, 41, 139-154
Neff, K. D., Pommier, E. (2013).The relation ship between self-compassion and other focused concern among college undergradates, community adult, and particing meditators. Self and Identity, 12(2), 160-178
Neff, K. D., & Dahm, K. A. (2014). “Self-Compassion: what it is, what it does, and how it relates to mindfulness,”. In M. Robinson, B. Meier & B. Ostafin. (Eds.). Mindfulness and Self-Regulation (121–140). Springer.
Oken, BS. (2014). A systems approach to stress, stressors and resilience in humans. Behavior Brain Research, 11(5), 89-156.
Vugt, E., Lanctot, N., Paquette, G., Vezina, D. C. & Lemieux, A. (2014). Girls in residential care: From child maltreatment to trauma-related symptoms in emerging adulthood. Child Abuse & Neglect Journal, 38 (1), 114-122