مدل شادی: یک مطالعه نظریه داده بنیاد

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه مشاوره، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران

2 دانشجوی کارشناسی ارشد سنجش و اندازه گیری، دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران. پست الکترونیکی:

چکیده

مطالعۀ حاضر با هدف تدوین مدل شادی در استان چهارمحال و بختیاری انجام شد. روش پژوهش، کیفی از نوع داده‌بنیاد بود که با توجه به قاعدۀ اشباع، تعداد 24 نفر از ساکنان مردم استان چهارمحال و بختیاری ازطریق نمونه‌گیری هدفمند، انتخاب و مصاحبه و با استفاده از روش مقایسه‌‌ای مداوم استرواس و کوربین تحلیل شدند. در دسترسی به نمونه سعی شد افراد مدنظر از تمامی طبقات جنسیتی، سنی و طبقاتی (اقتصادی - اجتماعی) انتخاب شوند. مطلوبیت زندگی به‌عنوان مقولۀ مرکزی و باورهای شناختی، هوش هیجانی، سلامت معنوی، سبک زندگی و حمایت اجتماعی به‌عنوان شرایط علّی و شرایط میانجی سه سطح محیط خانوادگی، محل سکونت و شاخص‌های سلامت فردی و محیطی ارائه شد. راهبردهای ارتقادهندۀ شادی نیز به دو دستۀ مسئله‌محور و هیجان‌محور تقسیم شدند که هر کدام شامل زیرطبقات متفاوتی بودند. با توجه به نتایج این مطالعه پیشنهاد می‌شود در برنامه‌های ارتقای شادی در افراد به نقش عوامل مختلفی توجه شود که به‌طور مستقیم و غیرمستقیم بر کیفیت شادی تأثیر می‌گذارند. همچنین، مدل مفهومی شادی در سایر خرده‌فرهنگ‌ها نیز مطالعه شود.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Happiness Model: A Qualitative Grounded Theory Study

نویسندگان [English]

  • Mehrdad Hajihasani 1
  • Farideh Hajihasni 2
1 Assistant Professor, Department of Counseling, Faculty of Literature and Humanistic Sciences, Shahrekord University, Shahrekord, Iran
2 Master student of Measurement, Faculty of Psychology and Educational Sciences, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran. Email: f.hajihasani12@gmail.com
چکیده [English]

This study aimed to develop a model of happiness in Chaharmahal and Bakhtiari province. The research method was qualitative based on the grounded theory. For collecting data, purposeful sampling was used. According to the theoretical saturation, 24 people were selected and interviewed. Data were analyzed using the constant comparative method of Strauss and Corbin. The desirability of life as a central category and cognitive beliefs, emotional intelligence, spiritual health, lifestyle, and social support were presented as causal conditions and mediating conditions of three levels of family environment, residence, and individual and environmental health indicators. Happiness promotion strategies were also divided into problem-oriented and emotion-oriented, each of which included different subcategories. According to this study's results, the role of various factors that directly and indirectly affect the quality of happiness should be considered to promote happiness in individuals and the conceptual model of happiness should also be studied in other subcultures.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Happiness
  • Grounded theory
  • Chaharmahal and Bakhtiari

شادی بخش مهمی از کیفیت زندگی به‌شمار می‌رود و ازجمله متغیرهای مورد علاقۀ روانشناسانی است که توانمندی‌ها و جنبه‌های مثبت انسانی را بررسی می‌کنند (واترز، 2020). وینهون (1988، به نقل از میرشاه جعفری و همکاران، 1381) شادی را خصیصه‌ای در نظر می‌گیرد که دارای ثبات زمانی، موقعیتی و علت درونی است و کجل و همکاران (2014) و نیز آرجیل (2013) در تعریف شادی بر فروانی و درجه عواطف مثبت، نداشتن احساس منفی و رضایت کلی از زندگی تأکید می‌کنند.

  شادی تلاشی برای افزایش سلامت روان است. شادی موجب این حس می‌شود که زندگی ارزشمند است و باعث محافظت از افراد در برابر بیماری‌ها می‌شود (عطاری و همکاران، 1399). همچنین، شادی تحرکی برای فعالیت‌های اجتماعی است. لبخندهای شادی به تعامل اجتماعی کمک می‌کنند و اگر لبخندها ادامه یابند، برقراری روابط در طول زمان آسان‌تر می‌شوند (گودیباچ و همکاران، 2019). درضمن، شادی وظیفۀ تسلی‌بخش دارد. شادی موجب احساس مثبتی می‌شود که این امر زندگی را خوشایند جلوه می‌دهد و تجربه‌های منفی را متعادل‌تر می‌سازد (شلدون، 2013). نهایت اینکه شادی موجب خلاقیت و شوق به بازی را به وجود می‌آورد. شادی موجب گسترش توجه، شناخت و رفتار می‌شود و به این دلیل که عاملی برای پرورش منابع اجتماعی و عقلانی است، به افراد کمک می‌کند به آدم‌های خلاق‌تر، آگاه‌تر، انعطاف‌پذیرتر و سالم‌تری تبدیل شوند (سمدو و همکاران، 2017).

باوجود اینکه شادی برای بسیاری از مردم هدفی محوری است، بسیاری از بررسی‌ها نشان می‌دهند میزان شادی در بعضی از کشورها ازجمله ایران پایین است؛ برای نمونه، رتبه‌بندی‌های بین‌المللی نشان می‌دهند ایران در سالیان اخیر (2015 تا 2017) در بین 156 کشور دنیا رتبه 106 را در شادی و نشاط داراست (ساچز و همکاران، 2018). نتایج پژوهش منتظری و همکاران (1391) نیز روی ۲۷ هزار و ۸۸۳ ایرانی با میانگین سنی ۱۸ تا ۶۵ سال در کشور نشان دادند 3/39 درصد مردم از شادی سطح متوسطی برخوردارند. 4/35 درصد نیز شادی خود را کم توصیف می‌کنند و در این میان، تنها ۳ درصد خود را در سطح «بسیار زیاد» شادکام می‌دانند. در بین استان‌های کشور نیز استان چهارمحال و بختیاری ازجمله استان‌هایی هست که آمارها نشان داده‌اند میزان شادی در بین مردمان آن کمتر از متوسط است (منتظری و همکاران، 1391).

ادبیات پژوهش نشان می‌دهد عوامل متعددی نظیر وضعیت اقتصادی (هول و هول، 2008)، باورهای شناختی (الیس، 1987؛ بک، 1971؛ جوشانلو و همکاران، 2017؛ سیکارلی و همکاران، 2017)، راهبردهای مقابله‌ای (سالاورا و همکاران، 2017؛ فولکمن و لازاروس، 1984)، سلامت روان (مک کی و موهانتی، 2019)، سلامت جسم (راس و همکاران، 2019)، هوش هیجانی (حاجی حسنی و سیم، 2019؛ چرنیس و همکاران، 2006)، معنویت (آنترینر و همکاران، 2014؛ فلورزو همکاران، 2018؛ جورج و پارک، 2017)، سبک زندگی (گشواندتنر و همکاران، 2016؛ کلهری و همکاران، 2017)، عوامل اقتصادی و محیطی (ترن و همکاران، 2017) و روابط اجتماعی (عالی پور و همکاران، 1394؛ رید و همکاران، 2016؛ تن و همکاران، 2018) با مقولات مختلف نظیر سازگاری، سلامتی، رضایت و شادی در ارتباط‌اند. پژوهش‌های متعددی نیز در زمینۀ عوامل مرتبط با شادی در ایران انجام شده است و بر نقش عوامل متعدد بر شادی تأکید کرده‌اند؛ برای نمونه، شریف‌زاده و همکاران (1396) فراتحلیلی در زمینۀ عوامل مؤثر بر شادی انجام دادند. در این فراتحلیل که همۀ مقالات معتبر علمی طی سال‌های 1384 تا 1394 با موضوع شادی را بررسی کرد، این نتیجه به دست آمد که متغیرهای رضایت از زندگی، عزت نفس، دینداری و ارتباط اجتماعی به نسبت سایر متغیرها، تأثیر زیادی بر شادی دارند. در پژوهشی دیگر، منتظری و همکاران (1391) که به‌صورت گسترده‌ای سطح شادی را در کل ایران بررسی کردند، به این نتیجه رسیدند که عوامل اقتصادی - اجتماعی نظیر وضعیت اشتغال، سطح درآمد و شهر محل سکونت و نیز درک افراد از سلامت خود تأثیر بسزایی بر سطح شادی افراد دارد. فلاحیان و همکاران (1399) نیز در مطالعه‌ای به این نتیجه رسیدند که پنج عامل بنیان‌های شادی، شادی‌سازها، شادی‌شکن‌ها، مکانیسم‌های شادی و پیامدهای شادی دارای تأثیرات متقابل بر یکدیگر و از عوامل مؤثر بر شادکامی همسران کارکنان مجتمع فولاد مبارکه‌ است.

یکی دیگر از عوامل مؤثر بر شادی که ضرورت انجام مطالعۀ حاضر را نیز نشان می‌دهد، فرهنگ و بافت اجتماعی افراد است. فرهنگ «برنامه‌ریزی جمعی ذهن که اعضای یک گروه از افراد را از افراد دیگر متمایز می‌کند» تعریف شده است (یه و همکاران، 2015) و فرهنگ را می‌توان تا حد زیادی بدون تغییر از نسلی به نسل دیگر منتقل کرد (گوسیو و همکاران، 2006). برخی از روانشناسان فرهنگ‌گرا بر نقش اساسی معانی جمعی (نظریه‌های فولکلور و عقل سلیم) و رفتارها (اعمال روزمره) به‌عنوان تعریف فرهنگ و نقش آن بر شکل‌دهی به احساسات تأکید کرده‌اند (بنسون، 2000). به عبارت دیگر، احساسات و شناخت‌ها همیشه در زمینه‌های فرهنگی خاصی قرار گرفته و در آن تعبیه شده‌اند. فرهنگ می‌تواند ازنظر مقدار، دامنه یا درجۀ شادی تأثیر بگذارد (دینر و همکاران، 2003)؛ ازاین‌رو، بررسی شادی در بافت فرهنگی و اجتماعی افراد و تدوین الگوی شادی مبتنی بر آن ضرروری به نظر می‌رسد. 

  به‌طور کلی می‌توان اذعان داشت شادی در زندگی دارای کارکردهای متعددی است؛ ازاین‌رو، مطالعه دربارۀ عوامل ارتقادهندۀ آن و نیز ارائۀ مدل مفهومی شادی از اهمیت زیادی برخوردار است. همچنین، شادی پدیده‌ای چندوجهی و مبتنی بر فرهنگ افراد است که درک آن مستلزم مطالعۀ دقیق مفهوم شادی از دیدگاه افراد در بافت فرهنگی خاص و ویژه خودشان است؛ این در حالی است که بیشتر پژوهش‌های انجام‌شده در زمینۀ شادی در ایران مبتنی بر روش‌های کمی بوده‌اند (نظیر روش‌های همبستگی، توصیفی مقطعی). یکی از مهم‌ترین محدودیت‌های استفاده از روش‌های کمی این است که بر واقعیت‌های از قبل تعیین شده تأکید می‌کنند و این مسئله موجب ناشناخته‌ماندن متغیرهای زمینه‌ای و فردی تأثیرگذار در شادی می‌شود؛ بنابراین، برای دستیابی به اطلاعات گستردۀ بومی از پژوهش کیفی و نظریۀ داده‌بنیاد[1] استفاده می‌شود که این روش با اهمیتی که به دیدگاه شرکت‌کنندگان پژوهش می‌دهد، تا حدی خلأهای موجود در مطالعات قبلی را برطرف می‌کند؛ بنابراین، هدف اصلی مطالعۀ حاضر، تدوین الگوی شادی در استان چهارمحال و بختیاری است.

 

روش

روش، قلمرو پژوهش و شرکت‌کنندگان: با توجه به اهداف پژوهش از رویکرد کیفی برای گردآوری داده‌ها استفاده شد. پژوهش کیفی انواع متفاوتی نظیر داده‌بنیاد، پدیدار‌شناسی، قوم‌نگاری، مطالعۀ موردی و تحلیل روایتی دارد. در پژوهش حاضر از روش داده‌بنیاد استفاده شد. دلیل استفاده از روش داده‌بنیاد در این پژوهش این بود که مدلی برای تبیین فرایند شادی وجود نداشته است و به کارگیری این روش پژوهش می‌تواند چنین چارچوبی را فراهم آورد. در روش داده‌بنیاد، الگو مستقیماً از داده‌هایی استخراج می‌شود که در جریان پژوهش به‌صورت منظم گردآوری و تحلیل شده‌اند. در روش استراوس و کوربین[2] محقق از مدل پارادایمی استفاده می‌کند تا یک چارچوب نظری تولید کند. مدل پارادایمی در رویکرد استراوس و کوربین، هر طبقه را با بررسی شرایط علّی (عواملی که به وقوع پدیده منجر می‌شوند)، شرایط میانجی (شرایطی که ازطریق شرایط علّی بر پدیدۀ مدنظر اثر می‌گذارند) و راهبردهای عمل / تعاملی (عمل یا تعاملات مشخص که از پدیدۀ مرکزی نشئت می‌گیرند) بررسی می‌کنند (استراوس و کوربین، 1994).

مشارکت‌کنندگان در این پژوهش به‌صورت هدفمند از بین ساکنان استان چهارمحال و بختیاری در محدوده سنی 18 تا 65 سال انتخاب شدند. نمونه‌گیری تا زمانی که مقوله‌ها اشباع شوند، ادامه یافت. تعداد شرکت‌کنندگان 24 نفر شد. میانگین سن مشارکت‌کنندگان در پژوهش 62/26 و انحراف معیار برابر با 03/12 بود. ازنظر جنسیت تعداد 11 مرد (8/45 درصد) و 13 زن (2/54 درصد) در مطالعه حضور داشتند. 18 نفر (0/75 درصد) از گروه نمونه، مجرد و 6 نفر (0/25) متأهل بودند. همچنین، 8 نفر (3/33 درصد) دارای تحصیلات زیر دیپلم، 14 نفر (0/58 درصد) مدرک لیسانس و 2 نفر (3/8درصد) مدرک دکترا داشتند. ازنظر قومیت، 12 نفر (/50 درصد) بختیاری، 7 نفر (2/29 درصد) ترک و 5 نفر (8/20 درصد) فارس بودند.

قبل از ورود مشارکت‌کنندگان به پژوهش در یک مصاحبۀ کوتاه که متخصص روان‌درمانی و مشاوره انجام داد، ملاک‌های زیر بررسی شدند: 1- نداشتن بیماری حاد روانشناختی یا جسمانی؛ 2- توان تکلم و پاسخگویی شفاهی به سؤالات و 3. عدم دریافت درمان‌های روانشناختی برای ارتقای شادی در 6 ماه اخیر.

  در دسترسی به مشارکت‌کنندگان، با توجه به ملاک‌های تعیین‌شدۀ بالا سعی شد افراد مدنظر از تمامی طبقات جنسیتی، سنی و طبقاتی (اقتصادی - اجتماعی) انتخاب شود. بنابراین، مشارکت‌کنندکان زن و مرد با تحصیلات و درآمد‌های متفاوت امکان حضور در این پژوهش را داشتند. برای شناسایی افراد مدنظر اطلاعیه‌ای تنظیم شد که در آن دربارۀ اهداف و نحوۀ مشارکت در پژوهش اطلاع‌رسانی شد. بدین ترتیب، از بین افرادی که برای شرکت در پژوهش اعلام آمادگی کردند، عمل نمونه‌گیری تا اشباع نظری داده‌ها ادامه یافت. 

  یک مطالعۀ مقدماتی برای بررسی نوع روش و محتوای به کار گرفته شده، استفاده شد. همچنین، مطالعۀ مقدماتی بر وضوح سؤالات در برنامۀ مصاحبه تأکید می‌کند. مطالعۀ مقدماتی روی 5 شرکت‌کننده اجرا شد. در پایان مصاحبه از شرکت‌کنندگان خواسته شد دربارۀ محتوای برنامۀ مصاحبه، اظهارنظر کنند. اظهارات شرکت‌کنندگان اطلاعات مفیدی به پژوهشگر ارائه داد؛ برای نمونه، برخی از سؤالاتِ مبهم اصلاح شدند تا برای شرکت‌کنندگان درک‌پذیرتر باشند.

ابزار سنجش: مصاحبۀ نیمه‌ساختاریافته[3]: از مصاحبه‌های نیمه‌ساختاریافته برای گردآوری داده‌ها‌ استفاده شد. مصاحبه‌های نیمه‌ساختاریافته به این دلیل مناسب‌اند که نه مانند مصاحبه‌های ساختاریافته دست و پای پژوهشگر را در تولید اطلاعات می‌بندند و نه مانند مصاحبه‌های عمیق، اطلاعات بسیار وسیع و گاه غیرضروری فراهم می‌کنند. این نوع مصاحبه، نزدیکی و فاصلۀ هم‌زمان و مناسب را با فضای ذهنی سوژه‌ها ممکن می‌کند. سؤال‌ها طوری طراحی شدند که جنبه‌های مختلف موضوع را پوشش دهند (برای مثال، دربارۀ جنبه‌های مثبت و منفی زندگی پرسیده‌ شد/ افراد به‌واسطۀ چه رویدادهایی شاد می‌شوند و چه چیزی آنها را ناراحت می‌سازد؛ چه تعریفی از شادی دارند؛ متغیرهای مختلف چگونه بر زندگی مطلوب و نیز شادی تأثیر گذارند؛ چه راهبردهایی در مقابله با مشکلات زندگی به کار می‌گیرند؛ نتیجۀ راهبردهای اتخاذشده بر کیفیت شادی چه بوده است). موضوعاتی که محور مصاحبه بودند و در جریان مصاحبه سعی شد حول آنها گفتگو صورت گیرد، به شرح ذیل بودند: 1- تعریف و درک افراد از شادی؛ 2- عوامل مؤثر بر شادی؛ 3- راهبردهای مقابله‌ای و 4- نتیجۀ راهبردها. یک جزء مهم پژوهش‌ها گزارش روایی[4] داده‌ها و نتایج است. در پژوهش کیفی، توجه ویژه‌ای به روایی می‌شود تا تعیین شود آیا اطلاعات ارائه‌شدۀ شرکت‌کنندگان مطالعه، معتبر است. برای تعیین روایی در پژوهش کیفی راهبردهایی وجود دارد. در پژوهش حاضر از روش بررسی توسط مشارکت‌کننده استفاده شد. پژوهشگر خلاصه‌ای از یافته‌های خود را در اختیار 5 نفر از شرکت‌کنندگان کلیدی پژوهش (شرکت‌کنندگانی که بیشترین اطلاعات را ارائه دادند) قرار داد و از آنها پرسید آیا یافته‌ها منعکس‌کنندۀ دقیق تجارب آنها هستند یا خیر. چهار نفر این افراد یافته‌ها را تأیید و اذعان داشتند یافته‌ها تا حد زیادی تجارب آنان را منعکس می‌کند. برای مدنظر قراردادن نمونه‌گیری نظری، نمونه‌گیری به جای اینکه در پیش از پژوهش مشخص شود، در جریان پژوهش شکل گرفت. درواقع با پیش‌رفتن پژوهش بر مبنای مقوله‌های شناسایی‌شده عمل نمونه‌گیری ادامه پیدا می‌کرد. برای اشباع نظری داده‌ها فرایند گردآوری داده‌ها تا جایی که تمام مقوله‌ها اشباع شوند، ادامه یافت و زمانی که هیچ دادۀ جدید یا مرتبط با یک مقوله به دست نیامد، به معنای اشباع نظری بود. در بعد حساسیت نظری نیز به محض تکمیل اولین مصاحبه، تحلیل داده‌ها شروع شد و در روند جمع‌آوری داده‌ها، سؤالات با توجه به مفاهیم استخراج‌شده به‌صورت مداوم تغییر داده می‌شوند تا تحلیل دقیق‌تری از مفاهیم شناسایی‌شده ارائه شود.

روش اجرا و تحلیل: پس از کسب مجوزهای لازم، دربارۀ ضبط مصاحبه‌ها و نیز زمان و مکان انجام مصاحبه‌ها با مشارکت‌کنندگان، توافق و هماهنگی صورت گرفت. به‌منظور رعایت اخلاق پژوهش، مشارکت‌کنندگان نسبت به اهداف پژوهش، روش مصاحبه و نیز محرمانه‌بودن اطلاعات آگاهی یافتند. شرکت‌کنندگان پژوهش در بازه زمانی فروردین تا تیرماه سال 1398 مصاحبه شدند. مصاحبه‌ها در مکانی انجام شد که برای مصاحبه‌شونده راحت‌تر و دردسترس‌تر بود (برخی از مصاحبه‌ها در دفتر پژوهشگر صورت گرفت و در برخی از مصاحبه‌ها پژوهشگر به منزل شخصی شرکت‌کنندگان می‌رفت). هر جلسه مصاحبه بین 30 تا 40 دقیقه به طول انجامید. تحلیل داده‌ها و جمع‌آوری آنها به‌طور هم‌زمان اتفاق افتاد؛ برای مثال، تحلیل از همان روز اول جمع‌آوری داده‌ها شروع شد و در تمام طول زمان، جمع‌آوری داده‌ها ادامه یافت. پژوهشگر، فرایند دست‌نویسی را انجام داد و بعد از هر مصاحبه تحلیل شدند. در این مطالعه، پژوهشگران 5 سؤال اصلی برگرفته از پاردایم داده‌بنیاد را دنبال می‌کردند: 1) پدیده اصلی که پدیدار می‌شود، چیست؟ 2) شرایط علّی به‌وجودآورنده پدیدۀ اصلی کدام‌اند؟ 3) چه موضوعات تعاملی خاص و شرایط زمینه‌ای در این میان اثرگذارند؟ 4) چه استراتژی‌هایی به کار گرفته شدند و 5) پیامدهای حاصل از آن استراتژی‌ها چه بودند؟ تحلیل داده‌ها با استفاده از فنون استراوس و کوربین انجام شد که شامل کدگذاری باز، محوری و گزینشی بود. پس از پیاده‌سازی متن مصاحبه‌ها، مفاهیم در حاشیۀ صفحه یادداشت می‌شدند. در مرحلۀ بعدی، مفاهیم به شیوۀ پیوسته با یکدیگر مقایسه شدند تا تعیین شود آیا با پدیده‌های یکسان یا متفاوتی ارتباط دارند. آنهایی که ازنظر مفهومی شبیه بودند، در یک طبقه قرار داده شدند. با طبقه‌بندی مفاهیم، پژوهشگر توانست به ایجاد مقوله‌ها بپردازد. فرایند جمع‌آوری داده‌ها و طبقه‌بندی تا زمانی که مقوله‌های به‌دست‌آمده به کفایت نظری برسند، ادامه یافت. طی مرحلۀ کدگذاری محوری[5] و انتخابی[6]، مدل مفهومی شادی با مشخص‌شدن مقولۀ محوری، ویژگی‌ها و ایعاد مختلف دیگر مقوله‌ها و نحوۀ ارتباط آنها با هم شکل گرفت.

یافته‌ها

ابتدا معنای شادی از دیدگاه شرکت‌کنندگان پژوهش آورده می‌شود، سپس با مبنا قرار دادن مقولۀ مطلوبیت زندگی به‌عنوان مقولۀ محوری در قالب یک مدل مفهومی، نحوۀ تأثیر سایر مقولات شادی درک می‌شوند. براساس مدل مفهومی به‌دست‌آمده، یافته‌ها در قالب عامل محوری، شرایط علّی، عوامل زمینه‌ای، راهبردها و نتایج توضیح داده می‌شوند.

  • معنای شادی از دیدگاه شرکت‌کنندگان پژوهش: تحلیل پاسخ‌ها نشان داد افراد دیدگاه متفاوتی دربارۀ شادی دارند. مؤلفه‌های شادی در سه طبقۀ عاطفی، شناختی و ترکیبی از مؤلفه‌های عاطفی و شناختی طبقه‌بندی شدند. سپس در درون این مفاهیم، خرده‌طبقات کدگذاری شد. طبقۀ عاطفی شامل خرده‌طبقات تجربۀ هیجانات مثبت نظیر خندیدن و حس‌های خوشایند و نیز تجربه‌نکردن هیجانات منفی نظیر ناراحتی، خشم و افسردگی بود. طبقۀ شناختی نیز شامل رضایت از زندگی به‌طور کلی و دست‌یابی به اهداف بود. جدول 1 طبقات و خرده‌طبقات شادی را نشان می‌دهد. در ادامه نیز طبقات و زیرطبقات به‌طور مبسوط توضیح داده شده‌اند.

 

 

جدول 1. طبقات و زیرطبقات مؤلفه‌های شادی

طبقات

زیر طبقات

فراوانی

مؤلفۀ عاطفی

تجربۀ هیجانات مثبت (نظیر امید، شادبودن)

4

تجربه‌نکردن هیجانات منفی (نظیر غم و اندوه)

3

مؤلفۀ شناختی

رضایت کلی از زندگی

5

رسیدن به هدف

2

ترکیبی از مؤلفه‌های عاطفی و شناختی

ترکیبی از مؤلفه‌های هیجانی و شناختی

10

 

 

 

 

  • مؤلفۀ عاطفی شادی: تحلیل پاسخ‌ها نشان داد افراد مؤلفه‌های عاطفی را در گروه تجربۀ هیجانات مثبت و تجربه‌نکردن هیجانات منفی طبقه‌بندی کردند.
  • تجربۀ هیجانات مثبت: تجربۀ هیجانات مثبت نظیر احساس‌های خوب، خنده‌دار و لذت‌بخش برای تعدادی از افراد، معادل با شادی بود. بیشتر این افراد دختر و در سنین دبیرستانی بودند (3 نفر).

«... شادی برای من یعنی خندیدن ... همین که بیشتر بخندم و احساس‌های خوبی داشته باشم، یعنی اینکه شادترم» (پریسا[7]، 17 ساله).

  • تجربه‌نکردن هیجانات منفی: برای تعدادی از شرکت‌کنندکان پژوهش (3 نفر)، شادی معادل تجربه‌نکردن هیجانات منفی بود. تجربه‌نکردن هیحانات منفی برخی از شرکت‌کنندگان معادل شادی بود عبارت بود از غم و خشم. بیشتر افرادی که شادی را معادل عدم تجربه هیجانات منفی می‌دانستند بین 35 تا 40 سال قرار داشتند و بیشتر متعلق به طبقات پایین‌تر اقتصادی اجتماعی بودند (2 نفر).

«... به نظر من شادی یعنی غم و غصه نداشتن ... همین که در زندگی ناراحت نباشم، یعنی اینکه شادم ...» (محمد، 36 ساله).

  • مؤلفه شناختی شادی: تحلیل پاسخ‌ها نشان داد افراد مؤلفه‌های شناختی را در طبقات رضایت کلی از زندگی و رسیدن به هدف دسته‌بندی کردند.
  • رضایت کلی از زندگی: تعدادی از افراد (5 نفر) رضایت کلی از زندگی را معادل شادی می‌دانستند. بیشتر این افراد مرد بودند (3 نفر) و در سنین بالاتر از 40 سال قرار داشتند.

«... شادی یعنی رضایت ... رضایت از کل زندگی ... همین که احساس می‌کنم از زندگی راضی‌ام احساس شادی می‌کنم...» (نرگس، 46 ساله)

  • رسیدن به هدف: دستیابی به اهداف شخصی یکی از جلوه‌های شادی در برخی از شرکت‌کنندگان بود. کسانی که شادی را معادل رسیدن به هدف می‌دانستند، زیر 25 سال سن داشتند و دانشجو یا دانش‌آموز بودند.

«برای من شادی یعنی دست‌یافتن به هدف ... وقتی که به هدف‌هایی که تعیین کرده‌ام، می‌رسم، احساس عمیق شادی دارم ...» (آرش، 24 ساله).

  • ترکیبی از مؤلفه‌های عاطفی و شناختی: بیشتر شرکت‌کنندگان پژوهش مؤلفه‌های شناختی و عاطفی را معادل شادی می‌دانستند. این گروه هم داشتن احساس‌های خوب و نیز رسیدن به اهداف و رضایت از زندگی را معادل شادی در نظر می‌گرفتند (10 نفر). درواقع در این دسته، هم جنبه‌های عاطفی شادی و هم جنبه‌های شناختی مورد توجه مشارکت‌کنندگان بود.

«... داشتن حس‌های خوب مثل خندیدن برای من یعنی شادی ... اگر به هدف‌هایی هم که مشخص کرده‌ام، برسم هم یعنی اینکه شاد هستم ...» (نیلوفر، 25 ساله).

با تجزیه‌وتحلیل داده‌ها و کدبندی آنها در طی سه مرحله مدل مفهوم زیر از شادی استخراج شد. در این مدل هر طبقه با توجه به شرایط علّی، شرایط میانجی، راهبردهای عمل / تعاملی و نتایج بررسی شدند.

 

 

مقوله محوری

مطلوبیت زندگی

شرایط علّی (عوامل فردی)

باورهای شناختی

هوش هیجانی

سلامت معنوی

سبک زندگی

حمایت اجتماعی ادراک‌شده

 

 

عوامل بافتی و زمینه‌ای

محیط خانواده، محل سکونت، مسائل فرهنگی، ویژگی‌های دموگرافیک (سن، جنسیت، تحصیلات، شغل، درآمد)

 

عوامل مداخله‌ای

آموزش‌پذیری

 

 

راهبردها

راهبردهای مقابله‌ای مسئله‌محور

راهبردهای هیجان محور

 

 

پیامدها

افزایش یا کاهش شادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل 1. مدل مفهومی شادی

 

 

در جدول 2، مفاهیم و کدهای ثانویۀ مقولات شناسایی‌شده در مدل مفهومی شادی آورده شده

است. هر کدام از این کدها و مفاهیم در ادامه بحث می‌شوند.

 

 

جدول 2. کدهای ثانویه و مفاهیم

مفاهیم

کدهای ثانویه

باورهای شناختی

باورهای منطقی یا غیر منطقی، تحریف‌های شناختی، سبک‌های خوشبنانه و بدیبنانه

هوش هیجانی

همدلی، درک، مهارت‌های ارتباطی، کنترل هیجانات

سلامت معنوی

اعتقاد به خدا، ارتباط مذهبی، دعا، امیدواری، هدف

سبک زندگی

نوع تغذیه، فعالیت بدنی، ارتباطات اجتماعی فعال، تفریح

حمایت اجتماعی

ارتباط صمیمی با دیگران، به اشراک گذاشتن نگرانی‌ها، احساس حامی‌داشتن

عوامل بافتی و زمینه‌ای

ویژگی‌های جمعیت‌شناختی (سن، جنس، تحصیلات، شغل، درآمد)، محیط خانواده، محل سکونت، ارزش‌های فرهنگی

عوامل مداخله‌ای

آموزش‌پذیری

راهبردها

کناره‌گیری، ورزش، صحبت با دوست، مطالعه، متخصص، برخورد منطقی



در ادامه با توجه به نتایج ارائه‌شده در شکل 1 و جدول 2، مقولات و کدهای شناسایی‌شده به تفصیل بحث می‌شوند.

  1. مطلوبیت زندگی به‌عنوان عامل محوری، تعیین‌کنندۀ میزان شادی است. شرایط فردی، محیط خانوادگی، محل سکونت و ویژگی‌های دموگرافیک تعیین‌کنندۀ مطلوبیت زندگی است. اینکه فرد چقدر زندگی را مطلوب برداشت می‌کرد، بر نوع راهبردهای مقابله‌ای تأثیر می‌گذاشت و به‌کارگیری برخی از این راهبردها می‌توانست موجب شادی شود. میزان مهارت‌ها و آموزش‌پذیری‌شان می‌توانست تعیین کند شرایط علّی تا چه حد به حرکت در مسیر مطلوب‌بودن زندگی منجر می‌شود «... من می‌دانم که اگر خوش‌بین‌تر باشم و به مسائل مثبت‌تر نگاه کنم، احساسم از زندگی بهتر می‌شود؛ اما نمی‌توانم مثبت فکر کنم ... من بدبین متولد شدم».
  2. شرایط علّی در ایجاد و میزان شدت مطلوبیت زندگی تأثیری مستقیم دارند. در زیرمجموعۀ عوامل فردی ویژگی‌های قرار گرفتند که در اکثریت نمونۀ مورد پژوهش به‌طور مشترک مشاهده شد. این عوامل شامل باورهای شناختی، هوش هیجانی، سلامت معنوی، سبک زندگی و حمایت اجتماعی ادراک‌شده بود.

-باورهای شناختی: باورها و عقاید شناختی نقش بسیار مهمی در کیفیت سلامت روان ایفا می‌کنند. افرادی که باورهای شناختی منطقی و مثبتی داشتند (مشکلات بخش طبیعی از زندگی‌اند یا اینکه من اعتقاد دارم اغلب انسان‌ها نیکوکارند) زندگی را مطلوب‌تر برداشت می‌کردند. باورهایی که شرکت‌کنندگان دربارۀ دنیا، خود و آینده داشتند، به‌نحو زیادی بر احساس مطلوبیت زندگی تأثیر می‌گذارند. «... من اساساً نگاهم به زندگی مثبت است ...؛ حتی اگر اتفاقات بدی برام بیفته باز هم به خودم اعتماد دارم و زندگی را دوست دارم ...». سوءگیری‌های فکر نظیر فاجعه‌سازی و تفکر همه و هیچ با مشکلات تجربه‌شده در ارتباط بود. «... به نظر من حد وسطی وجود ندارد ... آدم‌ها یا خوب‌اند یا بدند...».

-هوش هیجانی: هوش هیجانی سازه مهم روانشناختی است که با بسیاری از جنبه‌های روانشناختی و نیز بین‌فردی در ارتباط است. شناخت احساسات و هیجانات و توانایی مدیریت آنها می‌تواند بر مطلوبیت زندگی تأثیر بگذارد. مشارکت‌کنندگان بر این اعتقاد بودند که برخورداری از تنظیم احساسات و هیجانات و نیز مشارکت مؤثر با دیگران می‌تواند بر مطلوبیت زندگی تأثیر بگذارد. «... وقتی که احساس‌های منفی سراغم می‌آید، دیگر از زندگی ناامید می‌شوم ... آن موقع هیچی برایم اهمیت ندارد». «... بهترین حسم از زندگی زمانی است که با دیگرانم ... به نظرم قضاوتی که از زندگی دارم، به خاطر ارتباط خوبی است که با دیگران دارم ...».

-سلامت معنوی: معنویت معنادهنده به زندگی است. مشارکت‌کنندگان معنویت را در داشتن هدف، برنامه و امیدواری، تعریف می‌کردند. این متغیر در نزد افراد تحصیل‌کرده بیشتر آشکار می‌شد. معنویت به‌طور مستقیم بر مطلوبیت زندگی را تحت تأثیر قرار می‌داد «... همین که امید دارم، یعنی اینکه معنوی‌ام ... همین که می‌دانم از زندگی چه می‌خواهم، یعنی اینکه در زندگی معنویت دارم ...». «... معنویت زندگی من را بهتر کرده ... وقتی احساس معنوی بهم دست میده احساس می‌کنم دوست دارم بیشتر زندگی کنم ...».

-سبک زندگی: سبک زندگی الگوی زندگی یک فرد است که در آن جنبه‌های شناختی، هیجانی و رفتاری بروز پیدا می‌کند. شرکت‌کنندگان پژوهش، سبک زندگی را در ابعاد مختلفی دسته‌بندی کردند که شامل تغذیه، فعالیت جسمانی و مدیریت مؤثر با تنش بود. شرکت‌کنندگان معتقد بودند سبک زندگی سالم و فعال در نحوۀ برداشت‌شان از مطلوبیت زندگی تأثیر بسیاری مهمی داشت. «... من اهل ورزشم ... تغذیۀ خیلی خوبی هم دارم ... خیلی حواسم هست که وعده‌های غذایی‌ام به چه صورت باشد ... این نوع از سبک زندگی باعث میشه زندگی بهتری داشته باشم...».

-حمایت اجتماعی ادراک‌شده: درنتیجۀ حمایت اجتماعی ادراک‌شده فرد به این نتیجه می‌رسد که مراقبت و دوست داشته شده است، احساس ارزشمندی می‌کند و به مجموعه‌ای از ارتباطات و تعهدات دوسویه تعلق دارد. مشارکت‌کنندگان، حمایت ادراک‌شدۀ اجتماعی را در سه بعد دوستان، خانواده و اجتماع ارائه دادند و تأیید کردند حمایت اجتماعی عاملی مهم در ادراک مطلوب از زندگی است. «... زمانی حسم از زندگی خوبه که دیگران هستند ... بودن دیگران بهم احساس خیلی خوب میده ...». «... من دوستان خیلی خوبی دارم ... تعدادشون شاید کم باشند، اما خیلی صمیمی هستیم ... وقتی که این حس را دارم که دوستان خوبی دارم، نگران اتفاقات بد زندگی نیستم ...».

  1. عوامل مربوط به آموزش‌پذیری به‌عنوان شرایط مداخله‌گر با تأثیر بر راهبردهای مقابله‌ای با تأثیر راهبردهای مقابله‌ای در کیفیت شادی تجربه‌شده تأثیر می‌گذارند. میزان آموزش‌پذیری فرد با عنوان شرایط مداخله‌گر طبقه‌بندی شدند. نحوۀ تأثیر این عوامل بر راهبردهای مقابله‌ای به این صورت است که افراد برخوردار از ویژگی آموزش‌پذیری، برای تجربۀ شرایط زندگی مطلوب‌تر به دنبال مطالعه و شرکت در کارگاههای روانشناختی هستند و همین امر موجب به‌کارگیری راهبردهای مقابله‌ای مؤثرتری می‌شود. «... من اغلب در کلاس‌ها و کارگاههای روانشناسی شرکت می‌کنم...در این جلسات خیلی چیزها را یاد می‌گیرم ... باعث شده قبل از اینکه هیجانی بخوام برخورد کنم شرایط را سبک و سنگین کنم و بعدش تصمیم بگیرم...».
  2. افراد با توجه به عوامل بافتی و زمینه‌ای در مواجه با زندگی نامطلوب به‌صورت متفاوتی واکنش نشان می‌دهند. محیط خانواده، محل سکونت، مسائل فرهنگی و ویژگی‌های دموگرافیک با تأثیر بر عوامل علّی و راهبردهای مقابله‌ای بر کیفیت شادی تجربه‌شده تأثیر می‌گذارند.

- محیط خانواده: مشارک‌کنندگان، محیط خانواده گرم و صمیمی را عاملی می‌دانستند که موجب ارتقای هوش هیجانی، حمایت اجتماعی، سبک زندگی سالم و نیز باورهای شناختی سالم می‌شود. همچنین، مشارکت‌کنندگان معتقد بودند خانواده عاملی مهمی در به‌کارگیری راهبردهای مقابله‌ای مؤثر در مقابله با زندگی نامطلوب بودند. «... خانواده‌ام همیشه پشتم هستند ... حتی زمانی که بدترین اتفاق برام بیفته و کاملاً ناامید باشم خانواده‌ام یاری‌ام می‌کنند و این باعث میشه بهتر فکر کنم و تصمیم بگیرم ...».

- محل سکونت: محل سکونت عاملی تأثیرگذار بر برخی از عوامل علّی و نیز راهبردهای مقابله‌ای بوده‌اند. کسانی که در روستا ساکن بوده‌اند، حمایت اجتماعی ادراک‌شدۀ بیشتری را گزارش دادند و باورهای شناختی بهتری داشتند؛ اما ساکنین در شهر از هوش هیجانی و سبک زندگی سالم‌تری برخوردار بودند. همچین، ساکنین در شهر روش مقابله‌ای مؤثرتری در برخورد با شرایط نامطلوب زندگی به کار می‌گرفتند که آن را تا حدی به امکانات موجود در شهرها ربط می‌دادند. «... من در شهر زندگی می‌کنم ... درست است که روابط اجتماعی‌ام کمتر است، اما در عوض از سبک زندگی‌ام احساس رضایت دارم ... امکان ورزش برایم فراهم هست ... غذا بهتر می‌خورم و ... شهر امکانات خیلی خوبی داره ... حتی اگر وضعم بد بشه، باز هم می‌تونم بر آن غلبه کنم ... مثلاً پارک برم، سینما برم یا برم باشگاه ...».

- مسائل فرهنگی: باورها و ارزش‌های فرهنگی عواملی‌اند که از دید مشارکت‌کنندگان بر عوامل علّی و راهبردهای مقابله‌ای تأثیر می‌گذارند. فرهنگ جمع‌گرا حمایت اجتماعی ادراک‌شدۀ بیشتری را فراهم می‌آورد و فرهنگ‌هایی که ارزش مذهبی برای آنها مهم بود، معمولاً سلامت معنوی بیشتری داشتند. در فرهنگ‌های بسته‌تر برخی از مؤلفه‌های سبک زندگی سالم (نظیر تحرک بدنی) برای زنان تحت تأثیر منفی قرار می‌گرفت. مسائل و ارزش‌های فرهنگی بر راهبردهای مقابله‌ای نیز تأثیرگذار بود. افرادی که ارزش‌های فرهنگی را خویشتن‌دارانه ادارک می‌کردند، راهبردهای که در برابر عدم مطلوبیت زندگی به کار می‌گرفتند، بیشتر بر برنامه‌ریزی عقلانی (رویکردهای حل مسئله) تأکید می‌کردند. همچنین، در صورتی که ارزش‌های فرهنگی محدوده‌کننده بودند، برای نمونه، زمانی که ابراز هیجانات به‌صورت صحیح امکان‌پذیر نبود، فرد از روش‌های ناسالم‌تری (برای نمونه، مصرف سیگار) در برابر شرایط نامطلوب زندگی استفاده می‌کرد.

- ویژگی‌های جمعیت‌شناختی (سن، جنسیت، تحصیلات و شغل): افراد کم سن و سال‌تر بیشتر به جنبه‌های هیجانی شادی و با افزایش سن به جنبه‌های شناختی شادی (نظیر رضایت از زندگی) توجه داشتند. با افزایش سن متغیرهای علّی (نظیر سبک زندگی، هوش هیجانی، سلامت معنوی و حمایت اجتماعی ادراک‌شده) بیشتر می‌شد. همچنین، زنان حمایت اجتماعی ادراک‌شده و نیز هوش هیجانی بیشتری را گزارش دادند. جنسیت بر راهبردهای مقابله‌ای هم اثرگذرا بود. زنان، بیشتر متمایل به راهبردهای هیجان‌محور و مردان گرایش بیشتری در به‌کارگیری راهبردهای منطقی‌تر (حل مسئله) در برخورد با شرایط نامطلوب زندگی بودند. تحصیلات نیز عاملی مؤثر در متغیرهای علّی بود. افراد با تحصیلات بیشتر هوش هیجانی بهتری داشتند و سبک زندگی سالم‌تری را اتخاذ می‌کردند. همچنین، این افراد راهبردهای هیجان‌مدارانۀ سالم و نیز روش‌های حل مسئلۀ مؤثری‌تر در برخورد با زندگی نامطلوب به کار می‌گرفتند. شغل نیز به‌عنوان آخرین متغیر دموگرافیک بر متغیرهای علّی و مداخله‌ای تأثیر می‌گذاشت. افراد بیکار به دلیل استرس‌های بیشتر نمی‌توانستند سبک زندگی سالمی اتخاذ کنند و روابط اجتماعی محدودتری داشتند. همچنین، نداشتن شغل می‌توانست بر برخی از مؤلفه‌های سلامت معنوی نظیر امیدواری و هدفمندی تأثیر منفی بگذارد. وضعیت شغلی بر راهبردهای مقابله‌ای نیز تأثیرگذار بود. افراد بیکار به احتمال بیشتری از راهبردهای هیجان‌محور استفاده می‌کردند (نظیر مصرف مواد و یا سیگار). مطلوبیت زندگی برای برخی از شرکت‌کنندگان مرتبط با پول بود؛ اما برخی دیگر نقش پول را کمتر برآورد می‌کردند. «... پول همه‌چیز است. اگر درآمدم بیشتر بود، بسیاری از مشکلات راحت‌تر حل می‌شدند و احساس بهتری در مورد زندگی می‌داشتم ...». «... نه، من اعتقاد دارم پول همه‌چیز نیست ... واقعاً بعضی مشکلات با پول حل نمی‌شود ...».

5- راهبردهای اتخاذشده در مقابله با نامطلوب‌بودن زندگی که از عوامل بافتی و مداخه‌گر تأثیر می‌گیرند، میزان شادی را رقم می‌زنند. مشارکت‌کنندگان با توجه به عوامل مختلف علّی، بافتی و مداخله‌ای در مواجهه با مشکلات زندگی از راهبردهای متفاوتی استفاده می‌کنند. یافته‌ها نشان دادند استفاده از راهبردهای نامناسب عاملی برای ناراحتی و مشکلات بیشتر است. برخی از افراد هنگام مواجهه با مشکلات از راهبردهایی نظیر کناره‌گیری، خشم، مصرف سیگار یا مواد استفاده می‌کردند که این راهبردها در کوتاه‌مدت یا بلندمدت مشکلات آنان را تشدید می‌کرد. این راهبردها ذیل مقابلۀ هیجان‌محور طبقه‌بندی شدند؛ البته همۀ راهبردهای هیجان‌محور نتایج منفی نداشتند. برخی از راهبردهای هیجان‌محور دست‌کم به‌طور کوتاه‌مدت در تجربۀ عواطف مثبت کمک‌کننده بودند. ورزش‌کردن، گفتگوی با یک دوست و نیز گوش‌دادن به موسیقی‌های شاد در ذیل راهبردهای هیجان‌محور طبقه‌بندی شدند. «... وقتی زندگی‌ام به مشکل بر می‌خورد و ناراحتم به سمت سیگار می‌روم ... نه سیگار مشکلم را حل نمی‌کند ... شاید موقتاً بی‌خیال بشم، اما مشکلات بیشتری برایم ایجاد کرده ... مثلاً ازنظر اقتصادی اوضاعم بدتر شده و بیشتر هزینه می‌کنم ...» «... وقتی حالم خوب نیست، باشگاه ورزشی میرم ... واقعاً حس و حال خوبی بهم میده ...».

برخی دیگر از راهبردهایی استفاده می‌کردند که منطقی‌تر و توأم با برنامه‌ریزی برای حل مشکل بودند. این راهبردها با عنوان مسئله‌محور طبقه‌بندی شدند. برنامه‌ریزی کردن، مشورت‌کردن با یک متخصص و مطالعۀ هدفمند ذیل شیوۀ مسئله‌محور طبقه‌بندی شدند. در این روش، هدف صرفاً کاهش هیجانات منفی نبود، بلکه فرد به دنبال راه‌حلی برای حل مشکلات بود. «... من یک عادت دارم و اونم اینه زمانی که به مشکلی بر می‌خورم سعی می‌کنم به‌طور منطقی اونو حل کنم ...؛ یعنی اول میخوام بفهمم دقیقاً مشکل چی هست و بعدش به دنبال راه‌حل می‌گردم ...» «... من عاشق مطالعه‌ام ... خصوصاً زمانی که مشکلی در زندگی دارم بیشتر سراغ مطالعه می‌روم و سعی می‌کنم مشکلم را با مطالعۀ کتاب علمی برطرف کنم ...».

6- شادی پیامد راهبردهای اتخاذشده در مواجهه با زندگی نامطلوب است. درنتیجۀ مواجهه با نامطلوب‌بودن زندگی، افراد راهبردهایی را اتخاذ می‌کنند که بر کیفیت شادی آنان تأثیر بگذارد. به‌طور کلی راهبردهای مسئله‌مدار و برخی از راهبردهای هیجان‌مدار مؤلفه‌های شادی را در افراد افزایش‌ می‌داد؛ اما برخی از راهبردهای هیجان‌مدار موجب ناراحتی بیشتری می‌شد. «... زمانی که ورزش می‌کنم احساس مثبتی بهم دست میده ... امیدوارتر میشم و انرژی بیشتری پیدا می‌کنم ...» «... بله اگر مشکلم را به‌صورت منطقی حل کنم هم احساس بهتری پیدا می‌کنم و هم اینکه راضی‌تر میشم ...» «... وقتی از مشکلات فاصله می‌گیرم کمکی به حل مشکلم نمی‌کند ... به نوعی فقط تحمل می‌کنم ... نه، از این کارم احساس خوبی ندارم ...».

    به‌طور کلی یافته‌ها نشان دادند مشارکت‌کنندگان ادراک متفاوتی از شادی داشتند و آن را در مؤلفه‌های عاطفی و شناختی طبقه‌بندی کردند. همچنین، در مدل مفهومی شادی، مطلوبیت زندگی به‌عنوان مقولۀ مرکزی در نظر گرفته شد و باورهای شناختی، هوش هیجانی، سلامت معنوی، سبک زندگی و حمایت اجتماعی به‌عنوان شرایط علّی و شرایط میانجی سه سطح محیط خانوادگی، محل سکونت و شاخص‌های سلامت فردی و محیطی ارائه شد. راهبردهای ارتقادهندۀ شادی نیز به دو دستۀ مسئله‌محور و هیجان‌محور تقسیم شدند که هر کدام شامل زیرطبقات متفاوتی بودند.

 

بحث

افراد در پژوهش حاضر، ادراک و برداشت متفاوتی از شادی داشتند. گروهی بیشتر بر بعد عاطفی و هیجانی شادی تأکید داشتند. این گروه بیشتر افراد جوان بودند که شادی را معادل تجربۀ احساس‌های مثبت و خوب می‌دانستند. همچنین، برای برخی از این افراد، نداشتن تجربه‌های منفی نظیر غم، نگرانی و افسردگی با شادی برابر بود. همچنین، بر بعد شناختی شادی نیز در بین شرکت‌کنندگان پژوهش تأکید شد. در بعد شناختی، رسیدن به اهداف شخصی، موفقیت‌ها و رضایت از کلیت زندگی معادل شادی در نظر گرفته شد. برخی از شرکت‌کنندگان نیز ترکیبی از ابعاد شناختی و عاطفی را معادل شادی در نظر می‌گرفتند. افراد تحصیل‌کرده و با سن بالاتر تأکید بیشتری به هر دو جنبۀ شادی داشتند. این یافته با یافته‌های گذشته دربارۀ شادی و مؤلفه‌های آن همخوان است (کجل و همکاران، 2014؛ آرجیل، 2013). آرجیل (2013) شادی را ترکیبی از وجود عاطفۀ مثبت، فقدان عاطفه منفی و رضایت از زندگی می‌داند که با مؤلفه‌های شناسایی‌شده در پژوهش حاضر همخوان است. واژه شادی در چارچوب حالات روانی یا هیجانی به کار گرفته می‌شود که دربرگیرندۀ هیجانات خوشایند یا مثبت اعم از احساس خرسندی تا شادی شدید و خوشی زیاد را شامل می‌شود.

مقولۀ مرکزی که در تحقیقاتی با رویکرد داده‌بنیاد، محوری‌ترین مقوله است، حرکت به سمت مطلوبیت زندگی است. این انتخاب به این علت است که تمام مفاهیم استخراج‌شده به‌نحوی به مطلوبیت زندگی کمک می‌کردند. درخور ذکر است مطلوبیت که پیامد اصلی آن شادی است، با متغیرهای علّی و میانجی در ارتباط است و به‌خودی‌خود اتفاق نمی‌افتد. باورهای شناختی، هوش هیجانی، سلامت معنوی، سبک زندگی و حمایت اجتماعی ادراک‌شده مهترین عوامل مرتبط با شادی‌اند.

این یافته که باورهای شناختی با مطلوبیت زندگی در ارتباط است، با بسیاری از پژوهش‌های گذشته که بر نقش باورهای شناختی بر جنبه‌های مختلف سلامت روان تأکید داشته‌اند، همخوان است (سیکارلی و همکاران، 2017). بک و الیس، سازۀ تحریف‌های شناختی را ارائه کردند؛ این سازه‌ها به‌عنوان استدلال‌های نادرستی مفهوم‌سازی شده‌اند که نقش اساسی در ایجاد برخی از اختلالات روانی ایفا می‌کنند (بک، 1971). در طول زمان چنین توالی بین افکار، هیجانات و رفتارها می‌تواند به حفظ یا ایجاد نشانه‌های افسردگی و شادی کمتر منجر شود (جوشانلو و همکاران، 2017). به نظر الیس، رفتار و عواطف انسان ناشی از باورها، اعتقادات و طرز فکر اوست. اضطراب، افسردگی، غم، شادی و ترس همگی ناشی از طرز فکر و باورهای فرد نسبت به جهان و دیگران است (الیس، 1987).

هوش هیجانی نیز به‌عنوان عاملی علّی به‌صورت غیرمستقیم با شادی در ارتباط بود. هوش هیجانی می‌تواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیت‌های گوناگون آدمی نظیر رهبری و هدایت‌شدن دیگران، رشد حرفه‌ای، سلامت روانی، زندگی خانوادگی و زناشویی داشته باشد (حاجی حسنی و سیم، 2019). طبق دیدگاه چرنیس و همکاران (2006) افراد برخوردار از هوش هیجانی، توانایی شناسایی و کنترل احساسات خود را دارند و از انعطاف روانشناختی بیشتری بهره‌مندند؛ بنابراین، این مؤلفه‌ها به آنها کمک می‌کند تا در بیشتر موقعیت‌ها خود را شاد نگه دارند.

شرکت‌کنندگان پژوهش سلامت معنوی را عاملی مؤثر در مطلوبیت زندگی عنوان کردند که به‌صورت غیرمستقیم بر شادی تأثیر می‌گذارد. سلامت معنوی تعیین‌کنندۀ یکپارچگی و تمامیت فرد است و نیروی یگانه‌ای است که ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی را هماهنگ می‌کند (آنترینر و همکاران، 2014). پژوهش‌های مختلف تأیید‌کنندۀ نقش مثبت سلامت معنوی در زندگی بوده‌اند. فلورز و همکاران (2018) به این نتیجه دست یافتند که سلامت معنوی نقشی محافظتی در پیشگیری از ناامیدی و گرایش به خودکشی در بیماران اختلال پس از سانحه دارد. همچنین، آنترینر و همکاران (2014) نشان دادند سلامت معنوی نقش مهمی در سلامت روان دارد که می‌تواند در بهبودی از بیماری‌های روانی و نیز به‌عنوان عاملی در پیشیگیری از خودکشی عمل کند. معنویت موجب معناداری و احساس هدفمندی در زندگی می‌شود (جورج و پارک، 2017)؛ بنابراین، می‌توان انتظار داشت افراد برخوردار از سلامت معنوی، شادی بیشتری را تجربه کنند.

 سبک زندگی نیز به‌صورت غیرمستقیم با شادی در ارتباط بود. این یافته با نتایج پژوهش گشواندتنر و همکاران (2016) و کلهری و همکاران (2017) همخوان است. گشواندتنر و همکاران (2016) در پژوهشی با هدف بررسی رابطه بین سبک زندگی و شادی در انگلستان به این نتیجه رسیدند که مردان نسبت به زنان ازنظر فیزیکی تحرک بیشتری دارند و این امر تأثیر بیشتری بر سلامت آنان دارد؛ اما در سبک تغذیه‌ای سالم که از ابعاد سبگ زندگی سالم است، زنان نسبت به مردان از سبک تغذیه‌ای بهتری برخوردار بودند و این امر نیز تأثیر مثبتی بر سلامتی و شادکامی آنان داشت. شرکت‌کنندگان پژوهش معتقد بودند سبک زندگی سالم و فعال در نحوۀ برداشت‌شان از مطلوبیت زندگی تأثیر بسیاری مهمی داشت. «... من اهل ورزشم ... تغذیه خیلی خوبی هم دارم ... خیلی حواسم هست که وعده‌های غذایی‌ام به چه صورت باشد ... این نوع از سبک زندگی باعث میشه زندگی بهتری داشته باشم ...».

حمایت اجتماعی نیز به‌عنوان عامل مهم در شادی توسط شرکت‌کنندگان پژوهش برجسته شد. حمایت اجتماعی ادراک‌شده بر مؤلفه‌های مختلف جسمی و روانی تأثیرات زیادی دارد و به‌عنوان یک عامل تعدیل‌کنندۀ مؤثر در مقابله و سازگاری با شرایط نامساعد و فشارزای زندگی شناخته شده است (ریید، 2016). در حمایت اجتماعی دریافت‌شده، بر میزان حمایت‌های دریافت‌شدۀ فرد تأکید می‌شود و در حمایت اجتماعی ادراک‌شده، دردسترس بودن حمایت‌ها در مواقع اضطرار مدنظر قرار می‌گیرد (به نقل از عالی‌پور و همکاران، 1394).

البته شرایط علّی به‌عنوان سنگ بنای مدل شادی پایدار به تنهایی کافی نیست و شرایط دیگری نیز باید فراهم شود تا ادامۀ مسیر با موفقیت همراه باشد. محیط خانوادگی، محل سکونت، شاخص‌های سلامت فردی و امکانات محیطی جزو عوامل زمینه‌ای بودند که می‌توانستند شادی را تسریع ببخشند. این یافته با نتایج پژوهش‌های گذشته همخوان است (نظیر، ترن و همکاران، 2017؛ منتظری و همکاران؛ 1391).

مشارکت‌کنندگان با توجه به عوامل مختلف از راهبردهای متفاوتی در مواجهه با شرایط نامطلوب زندگی استفاده می‌کردند. ترکیبی از راهبردهای هیجانی و منطقی استفاده می‌شد. راهبردهای هیجانی موجب بروز مشکلاتی در کوتاه‌مدت یا بلندمدت می‌شد. راهبردهایی مسئله‌محور بر حل مشکل، متمرکز و توأم با موشکافی دقیق‌تر راه‌حل‌های مؤثر در راستای حل مشکلات بودند. فولکمن و لازاروس (1984) راهبردهای مقابله‌ای را به‌عنوان مجموعه‌ای از پاسخ‌های رفتاری و شناختی تعریف کرده‌اند که هدف‌شان به حداقل رساندن فشارهای موقعیت استرس‌زا است. دو راهبرد کلی برای مقابله با مشکلات با عنوان مسئله‌مدار و هیجان‌مدار شناسایی شدند (بیگز و همکاران، 2017). در مقابلۀ مسئله‌مدار افراد استرس‌ها را مدیریت می‌کنند، مهارت‌های اجتماعی بهتری به کار می‌گیرند و برنامه‌ریزی و حل مسئلۀ بهتری دارند؛ ولی در مقابلۀ هیجان‌مدار هدف اصلی، تمرکز بر احساسات و هیجان‌ها و کنترل ناراحتی هیجانی است که بیشتر با تمرین جسمانی، مراقبت، بیان احساسات و جستجوی حمایت اجتماعی همراه است. شرکت‌کنندگان پژوهش هنگام استفاده از راهبردهای مسئله‌مدار، شادی پایدارتری را گزارش دادند که با نتایج پژوهش‌های گذشته همخوان است (سالاورا، 2017).

با توجه به نتایج این مطالعه پیشنهاد می‌شود در برنامه‌های ارتقای شادی در افراد به نقش عوامل مختلفی توجه شود که به‌طور مستقیم و غیرمستقیم بر کیفیت شادی تأثیر می‌گذارند. همچنین، با توجه به اینکه این پژوهش نقش راهبردهای مقابله‌ای مؤثر در برخورد با مشکلات زندگی را برجسته کرده‌ است، توصیه می‌شود روانشناسان و مشاوران حیطۀ سلامت روان در مداخلات آموزشی بر این راهبردها تأکید  کنند.

  مهم‌ترین محدودیت پژوهش حاضر، استخراج مدل از یک خرده‌فرهنگ است که این مسئله تعمیم‌پذیری را با محدودیت مواجهه می‌سازد. پیشنهاد می‌شود این مدل در سایر خرده‌فرهنگ‌ها نیز مطالعه شود.

 

سپاسگزاری

از تمامی شرکت‌کنندگان بابت حضورشان در پژوهش و نیز ادارۀ ورزش و جوانان استان چهارمحال و بختیاری به دلیل فراهم‌کردن حمایت مالی از مطالعۀ حاضر تشکر و قدرانی می‌شود.

 

[1] grounded theory

[2] Strauss & Corbin

[3]. درپیوست مقاله آمده است.

[4] validity

[5] axial coding

[6] selective coding

[7]. به‌دلیل رعایت اصل محرمانه‌بودن هویت شرکت‌کنندگان از اسامی مستعار برای معرفی افراد استفاده می‌شود.

رحیمی، ن، نوحی، ع و نخعی، ن. (1392). بررسی سلامت معنوی دانشجویان پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی کرمان. مجلۀ حیات، ۱۹ (۴)،۷۴-۸۱.
شریف‌زاده، ح، میرمحمد تبار، س و عدلی‌پور، ص. (1396). بررسی عوامل مؤثر بر نشاط اجتماعی در ایران. فصلنامۀ راهبرد فرهنگ، 40(10)، 159-179.
عالی‌پور بیرگانی، س، سحاقی، و ح، جلوداری، آ. (1394). بررسی رابطه حمایت اجتماعی ادراک‌شده و خودکارآمدی تحصیلی با سازگاری اجتماعی در دانشجویان جندی‌شاپور اهواز. راهبردهای توسعه در آموزش پزشکی، ۲ (۱)، ۲۶-۳۷.
عطاری، ب، منیرپور، ن، و ضرغام حاجبی، م. (1399). نقش قدردانی بر شادکامی با میانجی‌گری پذیرش خود و بخشش در سالمندان. پژوهش‌نامۀ روانشناسی مثبت، 6(1)، 67-82.
فلاحیان، ر، آقایی، ا، نشاط‌دوست، ح. (1399). تدوین الگوی عوامل مؤثر بر شادکامی همسران کارکنان مجتمع فولاد مبارکه اصفهان. پژوهش‌نامۀ روانشناسی مثبت، 6(4)، 45-62.
منتظری، ع، امیدواری، سپیده، آذین، ع، آیین‌پرست، ا. (1391). میزان شادکامی مردم ایران و عوامل مؤثر بر آن: مطالعۀ سلامت از دیدگاه مرد. مجلۀ پایش، 11( 4)، 467-475.
میرشاه جعفری، ا، عابدی، م و دریکوندی، ه. (1381). شادکامی و عوامل مؤثر بر آن. تازه‌های علوم‌شناختی، 4(3)، 49-58.
Anand, P. (2016). Happiness explained: What human flourishing is and what we can do to promote it. Oxford University Press.
Argyle, M. (2013). The psychology of happiness. Routledge.
Beck, A. T. (1971). Cognition, affect, and psychopathology. Archives of General Psychiatry24(6), 495-500.
Benson, C. (2000). The cultural psychology of self: Place, morality and art in human worlds. Philadelphia, PA: Rout ledge.
Biggs, A., Brough, P., & Drummond, S. (2017). Lazarus and Folkman’s psychological stress and coping theory. The handbook of stress and health: A guide to research and practice, (351-364). Wiley Blackwell.
Cherniss, C., Extein, M., Goleman, D., & Weissberg, R. P. (2006). Emotional intelligence: what does the research really indicate? Educational Psychologist41(4), 239-245.
Ciccarelli, M., Griffiths, M. D., Nigro, G., & Cosenza, M. (2017). Decision making, cognitive distortions and emotional distress: a comparison between pathological gamblers and healthy controls. Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry54, 204-210
Diener, E., Oishi, S., Richard, E., & Lucas, R. (2003). Personality, culture, and subjective well-being: Emotional and cognitive evaluations of life. Annual Review of Psychology, 54(1), 403–425.
Ellis, A. (1987). A sadly neglected cognitive element in depression. Cognitive Therapy and Research11(1), 121-145.
Florez, I. A., Allbaugh, L. J., Harris, C. E., Schwartz, A. C., & Kaslow, N. J. (2018). Suicidal ideation and hopelessness in PTSD: spiritual well-being mediates outcomes over time. Anxiety, Stress, & Coping31(1), 46-58.
Folkman, S., & Lazarus, R. S. (1984). Stress, appraisal, and coping (pp. 150-153). Springer Publishing Company.
George, L. S., & Park, C. L. (2017). Does spirituality confer meaning in life among heart failure patients and cancer survivors? Psychology of Religion and Spirituality9(1), 131.
Gschwandtner, A., Jewell, S. L., & Kambhampati, U. S. (2016). On the Relationship between Lifestyle and Happiness in the UK. School of Economics Discussion Papers.
Guiso, L., Sapienza, P., & Zingales, L. (2006). Does culture affect economic outcomes? Journal of Economic Perspectives20(2), 23-48.
Hajihasani, M., & Sim, T. (2019). Marital satisfaction among girls with early marriage in Iran: Emotional intelligence and religious orientation. International Journal of Adolescence and Youth24(3), 297-306.
Howell, R. T., & Howell, C. J. (2008). The relation of economic status to subjective well-being in developing countries: A meta-analysis.  Psychological Bulletin134(4), 536-560.
Joshanloo, M., Park, Y. O., & Park, S. H. (2017). Optimism as the moderator of the relationship between fragility of happiness beliefs and experienced happiness. Personality and Individual Differences106, 61-63.
Kalhori, R. P., Ziapour, A., Kianipour, N., & Foroughinia, A. (2017). A study of the relationship between lifestyle and happiness of students at Kermanshah University of Medical Sciences over 2015–2016. Annals of Tropical Medicine and Public Health10(4), 1004- 1009.
Kjell, O., Daukantaité, D., Hefferon, K., & Sikström, S. (2014). Harmony in Life Scale Complements the Satisfaction with Life Scale Expanding the Conceptualization and Measurement of the Cognitive Component of Subjective Well-Being. In 7th European Conference on Positive Psychology 2014.
Makki, N., & Mohanty, M. S. (2019). Mental Health and Happiness: Evidence From the US Data. The American Economist64(2), 197-215.
Myers, D. G., & Diener, E. (2018). The scientific pursuit of happiness. Perspectives on Psychological Science13(2), 218-225.
Quoidbach, J., Taquet, M., Desseilles, M., de Montjoye, Y. A., & Gross, J. J. (2019). Happiness and social behavior. Psychological Science30(8), 1111-1122.
Reid, G. M., Holt, M. K., Bowman, C. E., Espelage, D. L., & Green, J. G. (2016). Perceived social support and mental health among first-year college students with histories of bullying victimization. Journal of Child and Family Studies25(11), 3331-3341.
Ross, A., Cloutier, S., & Searle, M. (2019). The association between leisure time physical activity and happiness: Testing the indirect role of health perception. Journal of Community Psychology47(5), 1169-1183.
Sachs, J. D., Layard, R., & Helliwell, J. F. (2018). World happiness report 2018. Sustainable Development Solutions Network.
Salavera, C., Usán, P., Pérez, S., Chato, A., & Vera, R. (2017). Differences in happiness and coping with stress in secondary education students. Procedia-Social and Behavioral Sciences237, 1310-1315.
Semedo, A. S. D., Coelho, A. F. M., & Ribeiro, N. M. P. (2017). Authentic leadership and creativity: The mediating role of happiness. International Journal of Organizational Analysis. 25(3), 395-412
Sheldon, K. M. (2013). Individual daemon, universal needs, and subjective well-being: Happiness as the natural consequence of a life well lived. In A. S. Waterman (Ed.), The best within us: Positive psychology perspectives on eudemonia (pp. 119–137). American Psychological Association.
Strauss, A., & Corbin, J. (1994). Grounded theory methodology: An overview. In N. K. Denzin & Y. S. Lincoln (Eds.), Handbook of qualitative research (pp. 273–285). Sage Publications, Inc.
Tan, C. S., Low, S. K., & Viapude, G. N. (2018). Extraversion and happiness: The mediating role of social support and hope. PsyCh Journal7(3), 133-143.
Thern, E., de Munter, J., Hemmingsson, T., & Rasmussen, F. (2017). Long-term effects of youth unemployment on mental health: does an economic crisis make a difference?. Journal of Epidemiology and Community Health71(4), 344-349.
Unterrainer, H. F., Lewis, A. J., & Fink, A. (2014). Religious/spiritual well-being, personality and mental health: a review of results and conceptual issues. Journal of Religion and Health53(2), 382-392.
Waters, L. (2020). Using positive psychology interventions to strengthen family happiness: a family systems approach. The Journal of Positive Psychology15(5), 645-652.
Ye, D., Ng, Y. K., & Lian, Y. (2015). Culture and happiness. Social Indicators Research123(2), 519-547.
 
 
 
پیوست
پروتکل مصاحبه
 
موضوع مصاحبه: درک چارچوب مفهومی شادی در افراد
زمان/ مکان:
فروردین تا تیرماه سال 1398
 دفتر کار در دانشگاه شهرکرد- مرکز مشاوره نشاط زندگی شهرکرد- منازل افراد
با تعیین وقت قبلی و ومجوزهای لازم
مصاحبه‌شوندگان: تمامی افراد بالای 18 سال در استان چهارمحال و بختیاری
مصاحبه‌گر:
 
شادی از مهمترین خواسته‌های انسان‌ها در زندگی است به‌طوری که برای خیلی از افراد به‌صورت یک هدف اصلی در زندگی نمایان می‌شود. افراد دیدگاه متفاوتی در مورد شادی دارند و شادی در افراد به‌صورت‌های مختلفی تجربه می‌شود. ما قصد داریم مطالعه‌ای در این زمینه داشته باشیم تا بتوانیم به یک مدل مفهومی از شادی برسیم. ممنون میشم در این مطالعه ما را یاری کنید.
مقدمه
 
به‌طور کلی زندگی را چگونه می‌بینی؟ توضیح دهید.
سؤال مقدماتی
-     چه تعریفی از شادی دارید؟
-     خودتان را تا چه حد شاد می‌دانید؟
-     چه عواملی شادی شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد؟
-     زمان‌هایی که شاد نیسید و اوضاع وفق مراد نیست چه کارهایی انجام می‌دهید تا اوضاع بهتر شود؟
 
 
سؤالات اصلی
1.  همکاری داوطلبانه مشارکت‌کنندگان پژوهش
2.  ثبت و ضبط گفتگوها با رضایت مشارکت‌کنندکان
ملاحظات اخلاقی
ول 1.
 
خلا