تاثیر روان درمانی مثبت‌نگر بر علائم افسردگی و توانمندی‌های منش در بیماران مبتلا به سرطان

نویسندگان

1 دانشیار گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه الزهراء، تهران، ایران

2 استاد گروه روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه الزهراء، تهران، ایران

چکیده

هدف از انجام این پژوهش بررسی تاثیر روان درمانی مثبت­نگر بر افسردگی و توانمندی­های منش افراد مبتلا به بیماری سرطان بود. در قالب یک طرح نیمه آزمایشی همراه با گروه کنترل و ارزیابی به صورت پیش­آزمون و پس­آزمون، 58 آزمودنی از میان کلیه بیماران مبتلا به بیماری سرطان به روش نمونه­گیری در دسترس انتخاب شدند. از جمعیت نمونه به طور تصادفی ۱۵ نفر در گروه آموزشی مثبت­نگر و ۱۵ نفر در گروه کنترل(لیست انتظار) قرار گرفتند. مداخله این پژوهش (درمان مثبت­نگر) شامل ۸ جلسه ۱۲۰ دقیقه­ای بود که به شکل گروهی و هفتگی برگزار شد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش، مقیاس شادکامی- افسردگی آکسفورد (OHDQ) و همچنین مقیاس توانمندی­ها و فضایل منش لینلی و همکاران (VIA-IS) بود. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که درمان مثبت­نگر در کاهش افسردگی، افزایش توانمندی­ها و فضائل منش، افزایش سطح زندگی معنادار، زندگی لذت­بخش و متعهدانه افراد مبتلا به سرطان مؤثر بوده است.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Effect of Positive Psychotherapy in Depression Symptoms and Character Strengths in Cancer Affected Patients

نویسندگان [English]

  • Roshanak Khodabakhash 1
  • Zohro Khosravi 2
  • Shohre Shahangian
1 Associate Professor, Department of Psychology, Faculty of Education and Psychology, Alzahra University, Tehran, Iran
2 Professor, Department of Psychology, Faculty of Education and Psychology, Alzahra University, Tehran, Iran
چکیده [English]

The purpose of this research was to study the effect of positive psychotherapy on depression symptoms and character strengths in cancer affected patients. Based on a quasi-experimental design by available sampling, 58 cancer patients were investigated. 30 patients were assigned in two groups: 15 patients in positive psychotherapy group (treatment) and 15 patients as control group. In the present research, Oxford Happiness-Depression Questionnaire (OHDQ) and Values In Action Inventory of Strengths (VIA-IS) were used. The results showed that the positive psychotherapy was effective in reducing depression, increasing the character strengths and virtues, improving meaningful, pleasant and engaged life of cancer patients.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Positive Psychotherapy
  • character strengths and virtues
  • depression
  • Cancer

امروزه با تغییرات اجتماعی و صنعتی، الگوی ابتلاء به بیماری­ها تغییر کرده است. در نتیجه بیماری­های مزمن، مهمترین مشکلات سلامت جوامع محسوب می­شوند که خود منابع عمده تنیدگی تلقی شده و هزینه­های اقتصادی زیادی را بر جامعه تحمیل می­کنند (سندیک و مادانس، ۲۰۱۱). این بیماری­ها انواع متعددی دارند، یکی از مهمترین این بیماری­ها سرطان است. بیماری سرطان یکی از معضلات و مسائل اساسی بهداشتی در جهان محسوب می­شود که با تهدید سلامتی و زندگی فعال انسان در سنین مختلف، خسارت­های فردی، خانوادگی و اجتماعی متعددی در ابعاد جسمی، روانی و معنوی ایجاد می­کند (کریک وود و استرن، ۲۰۰۳). در طول چند دهه گذشته نیز، درمان­ها در خصوص بیماری­های مزمن جسمانی از جمله سرطان، از نگاه صرفه اقتصادی از بعد جسمانی و درمان­های دارویی به سوی دیدگاه­ها و درمان­های چند بعدی جسمانی-روانشناختی تغییر جهت داده است. از سوی دیگر اخیراً تحول در مدل­های روان درمانی و پرداختن به جنبه­های روانشناختی مثبت انسان، توجهی روز افزون کسب کرده است. پژوهش حاضر نیز در راستای چرخش تمرکز از درمان­های جسمانی به درمان چندبعدی بیماری سرطان شکل گرفت. همچنین با توجه به اینکه درمان مثبت­نگر بر پرورش هیجان­های مثبت، توانمندی­ها و فضیلت­ها (پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴) تاکید دارد، از این روش روان درمانی جهت اثربخشی بر افسردگی و توانمندی ­های منش افراد مبتلا به بیماری سرطان بهره گرفته شد.این اصول و فنون که بر اساس دیدگاه روانشناسی مثبت است، بدین لحاظ که روشی مناسب جهت درمان و ارتقاء برخی مؤلفه­های روانشناختی (افسردگی و توانمندی­های منش) در بیماران مبتلا به سرطان است، مورد بررسی و پژوهش قرار گرفت. همچنین افراد مبتلا به بیماری سرطان دارای شرایط جسمی و روحی بسیار ویژه­ای هستند و همبستگی بسیار بالایی بین ابعاد روانی و جسمانی آنها وجود دارد، بنابراین به­کارگیری روان درمانی­ای که شیوه­ای بسته، پیچیده و غیرقابل انعطاف را دارا باشد برای این گروه از افراد در این پژوهش نه تنها غیرقابل کاربرد، بلکه حتی به شکلی خارج از کنترل احتمال عود مشکلات جسمانی و یا روحی را پدید می­آورد. بنابراین با توجه به حائز اهمیت بودن استفاده از روان درمانی در مجموعه درمان و مقابله با بیماری سرطان و پیشگیری قطعی از احتمالات بیان شده، پس از بررسی این روش به عنوان روشی میانه­رو، کارآمد و  موثر برای پژوهش حاضر در نظر گرفته شد.

سرطان از جمله بیماری­هایی است که با ایجاد تنش­های مزمن و اختلالات جسمی، روانی و اجتماعی متعدد، باعث ایجاد اختلال در ویژگی­های روانشناختی بیماران می­شود. لذا یکی از جوانب مراقبتی در بیماران مبتلا به سرطان، توجه به بهبود و ارتقاء حالات روانشناختی است (آلن؛ جیمی؛ اومیرا؛ هریت و آرنت،۲۰۰۷).مطالعه مروری مقالات نشان می­دهد مداخلات روانشناختی بر زندگی این بیماران تاثیرگذار است (گریر، رایت، شروود، سویسا و موریس، ۲۰۰۲).برخورداری از حمایت­های اجتماعی درک شده[1]، بهره­مندی از برنامه­های مشاوره گروهی وبه طور اخص آموزش­های روان درمانی، موجب بهبود عملکرد جسمانی، هیجانی و اجتماعی، کاهش خستگی و کاهش اثرات منفی ناشی از این بیماری می­شوند (ابراهیمی، منتظری و مهرداد، ۱۳۸۹). این عوامل در نحوه مقابله و سازگاری فرد با سرطان و همچنین توانمندی­های متفاوت فرد، نقش تعیین کننده­ای دارند، چرا که این بیماری، اثرات روانشناختی و پزشکی بسیاری را باعث می­شود (ماداکس؛ مکت و ویلکاک، ۲۰۰۹). در سال­های اخیر توجه به منابع افسردگی و راهبردهای مقابله باآن در گروه­های مختلف به ویژه در مبتلایان به بیماری­ها، از جمله سرطان، بسیار مورد توجه قرار گرفته است و نشان داده شده که به­کار گرفتن راهبردهای مقابله­ای مؤثر، نقش مهمی در کاهش، ایجاد و دوام نشانه­های افسردگی داشته است (چن، چانگ، یانگ و لی، ۲۰۰۷).

هدف بنیادین بسیاری از مداخله­های روانشناختی در مورد بیماران مبتلا به سرطان، افزایش توانایی آنان برای رو به رو شدن با اضطراب، درد و تحمل شیوه­های تشخیصی و درمانی پزشکی است. یکی از موضوعاتی که در این پژوهش بررسی خواهد شد، موضوع روان درمانی مثبت­نگر است.در سال­های اخیر رویکرد روانشناسی مثبت با شعار توجه به استعدادها و توانمندی­های انسان مورد توجه پژوهشگران حوزه­های مختلف روانشناسی قرار گرفته است. روانشناسی مثبت، تأکید بر بنا نهادن و گسترش هیجان­های مثبت به منظور ایجاد سپری در برابر اختلال­های روانی و افزایش بهزیستی و شادکامی افراد دارد (مک کالو و وایت ولت،۲۰۰۲). این رویکرد معنا را در زندگی مراجعان به منظور تسکین آسیب شناسی روانی و تقویت شادی، افزایش می دهد (رشید، ۲۰۰۸). زیربنای نظری روان درمانی مثبت ریشه در کارهای سلیگمن (۲۰۰۲) دارد که معتقد است شادی شامل زندگی لذت­مند، متعهدانه و معنادار است. تجربه هیجان­های مثبتی که روان درمانی مثبت­نگر برآن تأکید دارد، اغلب توانایی بهتری در استفاده از توانمندی­ها و سازگاری در مواجهه با مشکلات زندگی ایجاد می­کند (فردریکسون،۲۰۰۹). برای رویارویی با سرطان، نیاز به تغییرات مثبت در افراد مبتلا به این بیماری است که از میان روان درمانی­های متعدد، این تغییرات مثبت از طریق راه­کارهای موجود در روان درمانی مثبت­نگر امکان­پذیر است (کاسلاس، فونت، ویوس، 2014).

سرطان بیماری است که در آن سلول­های بدن در یک تومور بدخیم به طور غیرعادی تقسیم و تکثیر می‌شوند و بافت­های سالم را نابود می­کنند. سلول­های سرطانی از سازوکارهای عادی تقسیم و رشد سلول­ها جدا می­افتند (کینزلر و کنت، ۲۰۰۲). معمولاً در سرطان­ها با انواعی از افسردگی مانند افسرده خوئی یا افسردگی اساسی مواجه می­شویم (پرل، ۲۰۰۴). در تعریف افسردگی می­توان گفت افسردگی چیزی بیش از غمگینی یا تنهایی است. نشانگان هیجانی شامل خلق منفی که همراه است با یک فقدان علاقه و لذت در فعالیت­های روزانه که فرد کارمایه (انرژی لیبیدو) و علاقه به چیزهای قبلی را از دست داده، از دست دادن اشتها و  افزایش یا کاهش وزن قابل توجه، بی­خوابی یا پرخوابی، از دست دادن انرژی، ناتوانی در تمرکز، احساس بی­ارزشی یا احساس گناه شدید و افکار تکرار شونده مرگ یا خودکشی را تجربه کند (انجمن روانشناسی امریکا، ۲۰۱۲). در افسردگی، افراد ملامت یا غم توانکاهی را احساس می­کنند (رضایی، ۱۳۹۲).

از سوی دیگر، فضائل منش دیدگاه آدمی را به مفهوم حیات، ابعاد گوناگون زندگی و مرگ و نیستی وسعت می­بخشد. با ارتقا و فرا روندگی این توانمندی­ها و فضیلت­های برتر از طریق درمان مثبت­نگر می­توان به کاهش نشانه­های افسردگی در افراد مبتلا به سرطان دست یافت.در دیدگاه روانشناسی مثبت ­نگر فضیلت‌های منش مورد تأکید قرار گرفته و مشتمل بر ۲۴ توانمندی و ویژگی در افراد است که توسط سلیگمن (۲۰۰۵) در قالب شش فضیلت کلی، طبقه‌بندی شده است و شامل خرد[2] و معرفت (عقل و دانش)، شجاعت، انسانیت (احسان)، عدالت، اعتدال (میانه­روی)، فراروندگی (تعالی) و معنویت است. روانشناسی مثبت­نگر نیز، یک اصطلاح برای نظریه­ها و پژوهش­ها درباره آن چیزی است که زندگی را به بهترین وجه ارزشمند می­سازد (سیکزنتی میهالی، ۲۰۰۹).

همچنین روان درمانی مثبت، از لحاظ تجربی رویکردی معتبر به روان درمانی است که توجه ویژه­ای به بنا نهادن توانمندی­ها و هیجان­های مثبت مراجع دارد (مک کالو، ۲۰۰۰). توانمندی­های منش و تجارب مثبت از قبیل رضایتمندی از زندگی جزو توجهات محوری روانشناسی مثبت­گر است (لوپز و اشنایدر، ۲۰۰۷). مداخلات زیادی در چهارچوب روانشناسی مثبت در دهه اخیر پیشنهاد شده است. پترسون و پارک (۲۰۰۴)، دریافتند زمانی که افراد در مورد سه چیز خوبی که هر روز اتفاق می­افتد می­نویسند و از توانمندی­هایی که در روزهای هفته شناسایی کردند، استفاده می­کردند، شادی بالایی را گزارش می­دادند و افسردگی کمتری را تا ۶ ماه پس از مداخلات تجربه می­کردند. روان درمانی مثبت­گرا عبارت است از کاربرد مداخلاتی برای مقابله با افسردگی از طریق افزایش هیجان­های مثبت، بالا بردن سطح درگیری مثبت در زندگی و افزایش معنا در زندگی به جای آن که به طور مستقیم علائم افسردگی را هدف­گیری نماید (سلیگمن، ۲۰۰۵). پاولسکی و سلیگمن(۲۰۰۸)، همبستگی بین فقدان هیجانات مثبت، فقدان تعهد و فقدان معنا را در افراد افسرده مورد آزمون قرار دادند. نتایج بعدی حاصل از آزمون این فرضیه در گروه درمانی توسط این پژوهشگران، همگی مؤید فرضیه فوق بوده است. در یک مطالعه رشید (۲۰۰۸)، از روانشناسی مثبت به منظور بالا بردن توانمندی­ها استفاده کرد، نتایج نشان داد که فنون روانشناسی مثبت در گروه آزمایش تغییر معناداری در ۱۷ توانمندی مثبت افراد از ۲۴ توانمندی، به وجود آورده بود. فردریکسون و لوسادا (۲۰۰۵)، بر اساس مدل مثبت­نگر دریافتند که هیجان­های مثبت سپری را در مقابل پیامدهای ناگوار استرس به وسیله کاهش دادن برانگیختگی خودمختار ناشی از هیجان­های منفی و افزایش انعطاف­پذیری ناشی از تفکر و حل مسأله ایجاد می­کنند. سلیگمن، ارنست، گیلهام، پویک و لینکینز(۲۰۰۹)، در یک مطالعه دریافتند که روان درمانی مثبت فردی نشانه­های افسردگی را کاهش داد و در بسیاری از موارد، در مقایسه با درمان­های رایج همراه با داروهای ضدافسردگی باعث بهبودی کامل شد. علاوه بر کاهش نشانه­های افسردگی، روان درمانی مثبت نشانه­های شادی را افزایش داد. در پژوهش کردمیرزا (۱۳۸۸)، به منظور کارآزمایی مدل زیستی- روانی معنوی در ارتقای تاب­آوری، مداخلات مبتنی بر روانشناسی مثبت‌نگر و نیز روانشناسی فردی آدلر را مورد استفاده قرار داد که نتایج، حاکی از اثربخشی درمان مثبت و درمان آدلری در ارتقای تاب­آوری بود. همچنین پژوهشی با عنوان روانشناسی مثبت­نگر با تأکید بر توانمندی­ها و فضیلت­های منش انجام شده است (فوردایس،۱۹۸۱). در این مداخله ۱۴ فن از قبیل فعال‌تر بودن، اجتماعی­تر بودن، درگیر شدن در کارهای با معنا، شکل­دهی نزدیک­تر و عمیق رابطه با فرد مورد علاقه، انتظارات پایین آمده و ارجحیت داشتن شاد بودن، مورد استفاده قرار گرفت. آزمودنی­هایی که به طور کامل آموزش دیده بودند، در مقایسه با گروه کنترل شادتر و نشانگان افسرده کننده کمتری را نشان دادند. اسچمیچل و بامیستر (۲۰۰۴)، در تحلیلی که از داده های به دست آمده از دانشجویان دانشگاه هاروارد به عمل آوردند، نشان داد که مثبت­گراها، در امراض و بیماری­ها، کمتر از منفی­گراها گرفتار می‌شوند و در صورت گرفتاری زودتر رهایی می­یابند. سلیگمن، پارک و استین (۲۰۰۴) نیز در بررسی خود که هدف آن اثربخشی مداخلات روانشناسی مثبت­گرا به صورت گروهی و فردی بود، از نامه تشکر استفاده کردند و اثربخشی مداخلات را هم در افزایش نشاط و شادمانی و هم کاهش علائم افسردگی گزارش دادند. آموزش­های درمان مثبت­نگر روشی کارآمد جهت افزایش توانمندی­ها و همچنین شادکامی افراد است. کاهش میزان رضایت از زندگی موجب شیوع بالای افسردگی در سراسر جهان شده است که در پژوهشی آموزش­های درمان مثبت­نگر موجب افزایش شادکامی، احساس مثبت، زندگی معنادار و متعهدانه در افراد شد (سلیگمن، ارنست، گیلهام، پویچ و لینکین۲۰۰۹). در مطالعه­ای دیگر توسط سلیگمن (۲۰۰۲) در خصوص مثبت درمانی گروهی، آزمون­هایی برای سنجش علائم افسردگی و خشنودی از زندگی و شادکامی بیشتر به کار گرفته شد. نتایج حاصل حاکی بود که گروه مداخله که مداخلات روانشناسی مثبت­گرا را دریافت کرده بودند حتی تا یکسال بعد از اتمام جلسات، نمرات پایین­تری در آزمون بک داشتند و این در حالی بود که گروه کنترل همچنان از نظر علائم افسردگی در دامنه خفیف تا متوسط بودند. در همان پژوهش در ارتباط با شناسایی توانمندی­های منشی (ذاتی) دریافتند افراد پس از شناخت توانمندی­های برتر خود برای استفاده از آنها انگیزه بالایی پیدا می­کنند. پژوهش حاضر به دلیل افزایش روزافزون بیماری سرطان و کلیدی بودن نقش عوامل روانشناختی در فرایند درمان این بیماری، با هدف تعیین تاثیر روان درمانی مثبت­نگر بر افسردگی و توانمندی­های منش در بیماران مبتلا به سرطان، انجام شد. فرضیه­های پژوهش حاضر 1. بررسی اثربخشی درمان مثبت­نگر بر علائم افسردگی در افراد مبتلا به سرطان 2. بررسی اثربخشی درمان مثبت­نگر بر توانمندی­های منش در افراد مبتلا به سرطان 3. بررسی اثربخشی درمان مثبت­نگر بر زندگی لذت­مند در افراد مبتلا به سرطان 4. بررسی اثربخشی درمان مثبت­نگر بر زندگی متعهدانه در افراد مبتلا به سرطان 5. بررسی اثربخشی درمان مثبت­نگر بر زندگی معنادار در افراد مبتلا به سرطان بود.

 

روش

روش پژوهش، جامعه آماری و نمونه:طرح پژوهش حاضر، نیمه آزمایشی با گروه کنترل همراه با پیش­آزمون –پس­آزمون بود. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه بیماران مبتلا به بیماری سرطان مراجعه کننده به بیمارستان شهدای تجریش از ابتدا تا انتهای زمستان سال 9۱ بودند. برای انتخاب نمونه این پژوهش از روش نمونه­گیری داوطلبانه در دسترس از میان بیماران مبتلا به سرطان در بیمارستان شهدای تجریش به صورت هدفمند استفاده شد. ۵۸ نفر از افراد مراجعه کننده به بیمارستان فرم رضایت­نامه شرکت در پژوهش را تکمیل کردند. با توجه به ملاک های ورود و خروج، 30 نفر از داوطلبان واجد شرایط انتخاب شدند و به روش تصادفی ۱۵ نفر در گروه آزمایشی و ۱۵ نفر در گروه گواه قرار گرفتند. معیار ورود افراد مبتلا به سرطان به عنوان شرکت­کنندگان در این پژوهش، داشتن حداقل تحصیلات در سطح حداقل دیپلم، نداشتن اختلالات شدید روانپزشکی، تحت درمان بودن توسط مرکز درمانی مورد نظر، دامنه سنی ۳۰ تا ۵۰ سال و همچنین توافق برای شرکت در جلسات آموزشی بود. در این پژوهش انجام مداخله آموزشی مثبت­نگر در نظر گرفته شد.از همه آزمودنی­ها درباره شرکت در دوره درمان رضایت گرفته شد. درباره اصول رازداری و محرمانه بودن هویت و اطلاعات بیماران نیز به آنها اطمینان داده شد.جلسات درمانی نیز، هشت جلسه آموزشی ۲ ساعته زمان­بندی شده بود و در برخی جلسات از تمرینات و کاربرگ­های مربوط استفاده می‌شد.خلاصه ساختار و محتوای جلسات درمانی در جدول 2 نشان داده است.

ابزار سنجش: مقیاس شادکامی-افسردگی آکسفورد[3] (پرسشنامه  روان درمانی مثبت): این مقیاس ابزاری است که به منظور سنجش شادکامی-افسردگی طراحی شده است و مشابه پرسشنامه افسردگی بک است که افسردگی را می­سنجد. از این ابزار در پیوهش­ها در زمینه درمان مثبت­نگر استفاده می­شود. این مقیاس برای تشخیص شادکامی بالا تا عدم وجود شادکامی در افراد، تدوین شده است. فرم کوتاه این مقیاس، ۲۱ گویه خودگزارشی پرسشنامه روان درمانی مثبت سه مسیر شادی را می­سنجد (از جمله زندگی لذت­مند، متعهد و معنادار) که به وسیله سلیگمن (۲۰۰۲) تهیه شده است. مقیاس چهار درجه­ای آن از صفر(هرگز یا به ندرت)، 1 (گاه گاهی یا خیلی کم)، ۲ (گاهی وقت ها) و ۳ (معمولاً) درجه­بندی می­شود. . برای بدست آوردن نمره­های زندگی لذت­مند، سوال‌های۱۶،۱۳،۱۰،۷،۴،۱و ۱۹، برای زندگی متعهدانه، ۱۷،۱۴،۱۱،۸،۵،۲و۲۰ و برای بدست آوردن نمره­های زندگی معنادار، سوال های ۱۸،۱۵،۱۲،۹،۶،۳و ۲۱ را با هم جمع کرده که این نمره­ها در دامنه ۰ تا ۲۱ قرار می­گرفتند که نمره­های بالاتر سطوح بالاتری از زندگی لذت­مند، متعهدانه و معنادار را نشان می­داد. سپس برای بدست آوردن نمره­های شادی کلی، مجموع نمرات به دست آمده از زیرمقیاس­های زندگی لذت­مند، زندگی متعهدانه، و زندگی معنادار به دست آورده شد که این نمره­ها در طیف ۰ تا ۶۳ قرار می­گیرند. نمره­های بالاتر نشان دهنده سطوح بالاتری از شادی کلی بود.  برای به دست آوردن نمرات افسردگی طیف نمره­گذاری به شکل معکوس محاسبه می­شد. به این صورت که گزینه­ای که برای محاسبه نمره مقیاس شادی کلی، نمره صفر را دریافت می­کرد، برای محاسبه نمره افسردگی فرد نمره ۳ را به خود اختصاص می­داد. متوسط نمره‌های بزرگسالان غیر افسرده ۲۷ و بزرگسالان افسرده ۳۹ بود. روایی و پایایی این پرسشنامه در پژوهش­های متعددی مورد بررسی قرار گرفته است. ارگایل (۲۰۰۱) پایایی این پرسشنامه با استفاده از روش آلفای کرونباخ مورد بررسی قرار دادد و ضریب آلفای 91/0 را بدست آوردد. همچنین، نوربالا و علی پور (۱۳۸۷) نیز ضریب پایایی آن را با استفاده از روش الفای کرونباخ بررسی کردند و مقدار 93/0 بدست آوردند. هادی نژاد و زارعی (۱۳۸۸) نیز در پژوهشی با هدف هنجاریابی پرسشنامه شادکامی آکسفورد، ضریب پایایی آن را با استفاده از روش آلفای کرونباخ 87/0 گزارش کردند. پایایی درونی خوبی نشان داده است و مقدار آلفای کلی آن 90/0 و برای زیرمقیاس­های آن بین 87/0 تا 80/0 است. نجفی و دهشیری (۱۳۹۱) در بررسی خصوصیات روان­سنجی نسخه فارسی پرسشنامه شادکامی آکسفورد در ۴۲۸ دانشجو، ضریب آلفای کرونباخ و ضریب پایایی بازازمایی در کل نمونه ۷۹/۰به دست آمد. همچنین در این پژوهش ضرایب روایی همگرا و واگرای پرسشنامه در حد بالا و قابل قبولی بود. روایی همگرا [4] بین پرسشنامه روان درمانی مثبت و ابزارهای بهزیستی از قبیل مقیاس رضایت از زندگی[5] (68/0=r)، پرسشنامه هیجان های فوردایس[6] (56/0=r) و مقیاس هیجان‌پذیری مثبت[7] از(23/0=r)  PANAS به دست آمده است. روایی افتراقی بین پرسشنامه روان درمانی مثبت و ابزارهای افسردگی از جمله پرسشنامه افسردگی بک (62/0=r) و مقیاس درجه بندی افسردگی زونگ[8] (57/۰=r) بدست آمد. پرسشنامه روان درمانی مثبت همچنین به تغییرات درمان حساس بود، به همین دلیل برای سنجش پیامدهای درمان مفید است. (ارگایل و هیلز، ۲۰۰۲). آلفای کرونباخ کلی بدست آمده در این مطالعه 88/0 بود.

مقیاس توانمندی­ها و فضایل منش (ارزش­های عملی)[9](VIA-IS)فرم کوتاه:دارای۲۴۰ گویه بوده و با استفاده از آن می­توان ۲۴ توانمندی مثبت منشی را سنجید و با دسته­بندی آنها، شش فضیلت انسانی را به‌دست آورد. با توجه به تعداد زیاد گویه­های فرم کوتاه ۴۸ گویه­ای از این مقیاس تدوین و به کار برده شد(لینلی، مالتبی، وود، ژوزف، هرینگتون و همکاران، ۲۰۰۴) که در پژوهش حاضر نیز این فرم (۴۸  گویه­ای) برای سنجش توانمندی­های افراد به­کار بسته شد. برای نمره­دهی ابتدا نمرات به شکل واحدی تبدیل شدند، برای انجام این کار هر یک از سوال­ها ۳-۵-۶-۸-۱۵-۱۶-۱۸-۲۱-۲۲-۲۵-۲۶-۲۹-۳۰-۳۱-۳۲-۳۴-۳۸-۳۹ -۴۳-۴۴-۴۵-۴۶-۴۷-۴۸ را نمره داده و سپس از عدد ۶ کسر می­شوند. برای باقی سوال­ها نیز همان نمره­هایی که دریافت کردند، محسوب شد. یعنی اگر نمره شخصی در سوال ۱، برابر با ۴ شده بود، همان ۴ در نظر شد. هنگامی که این مرحله از نمره­دهی انجام شد، نمره­های ۲ سوالی که یک توانمندی را تشکیل می‌دادند با هم جمع می­شوند. بدین ترتیب و بر اساس نمرات حاصل، شش توانمندی برتر فرد مشخص می‌شود. پارک، پترسون، مارتین و سلیگمن (۲۰۰۴) این پرسشنامه را به زبان آلمانی در بین ۱۶۷۴ بزرگسال مورد سنجش قراردادند که نتایج نشان داد که این ابزار پایایی، روایی و اعتبار سازه رضایت­بخشی دارد.  میانگین ضریب آلفا 77/0 و پایایی بازازمایی در فاصله ۹ ماه 73/0 به دست آمد. همچنین در پژوهشی با نمونه شامل ۳۵۴ نفر از دانشجویان سهامی و مظلومی (۱۳۹۱) آلفای کرونباخ 70/0 ضریب بازازمایی به فاصله یک هفته­ای 81/۰ گزارش داده است. گویه­های این مقیاس بر روی یک لیکرت پنج درجه­ای درجه­بندی می­شوند. نمره­های مقیاس از یک تا پنج است. جمله­بندی بعضی از گویه­ها به طور منفی و مثبت است و بنابراین در محاسبه و نمره­گذاری این مسئله باید مورد توجه باشد. این مقیاس با توجه به طبقه بندی­های گذشته از توانمندی­های مثبت ساخته شده است و در مطالعات مختلف اثربخشی و توان آن در سنجش توانمندی­های مثبت منشی تائید شده است. پایایی آزمون بر اساس آنچه که پترسون و سلیگمن ذکر کرده اند در همه خرده مقیاس­ها و برای همه توانمندی­ها با استفاده از فرمول آلفای کرونباخ بیش از 7/0 است. همین طور ضریب بازازمایی در یک دوره چهارماهه بالاتر از 7/0 گزارش شده است (پترسون و سلیگمن، ۲۰۰۴). پارک (۲۰۰۹) نیز از شرایط مناسب ویژگی­های روان­سنجی پرسشنامه سخن گفته است. ضریب آلفای کرونباخ آن بر روی نمونه­ایرانی (کردمیرزا، ۱۳۸۸) 80/0 بوده است.

از نظر عملیاتی، مداخله مثبت­نگر  شامل یک مدل روان درمانی مثبت­نگر است که توسط سلیگمن و رشید (۲۰۰۶) پیشنهاد شده و دارای چهار مولفه لذت، تعهد، معنا و زندگی کامل است. این روش درمانی در پژوهش حاضر توسط پژوهش­گر اجرا شد و آموزش‌های مربوط تحت نظارت و راهنمایی پیشروان این حیطه قرار گرفت.


 

جدول (1) خلاصه ساختار و محتوای جلسات بر اساس پروتکل درمانی سلیگمن (2006)

جلسه

محتوا و تمرین­های جلسه

هدف

اول

 

ثبت یک معرفی مثبت از خود در یک صفحه توسط مراجعین

جهت دادن مراجعین در چارچوب روان درمانی مثبت، مفروضه­های این دیدگاه و  نقش روان درمان­گر.

دوم

 

ثبت توانمندی هر فرد توسط خود

 

شناسایی توانمندی­های شخصی، آشنایی با دسته­بندی توانمندی­ها و فضیلت­های اخلاقی و استفاده از توانمندی­های شخصی به شکلی نوین.

سوم

 

ذکر نعمت­ها یا یاداوری سه امر خوب (مثبت) در زندگی روزانه

کاشت هیجان­های مثبت و ذکر نعمت­ها و امور خوب در زندگی.

 

چهارم

 

تکرار تکلیف انجام شده در جلسه

 

مرور اینکه آیا این نوشتن سه چیز خوب یا سه  نعمت و تأکید بر یادآوری­ها و حافظه مثبت در طول هفته گذشته اثر مثبتی هم داشته است یا خیر.

پنجم

 

استفاده از کاربرگ مربوط به شکرگزاری

 

متمرکز بر شکرگزاری بود. همچنین نقش خاطرات بد و خوب مجدداً مورد بررسی قرار گرفت.

ششم

 

بررسی میانه درمان

 

مراجعان پیشرفت­شان را در نوشتن دفترچه و نامه­های بخشش و شکرگزاری و به­کار بردن توانمندی­هایشان در عمل بر اساس برنامه­های فعالیت­شان که در جلسه دوم آغاز شد بررسی کردند.

هفتم

 

یادداشت سه مورد پیشامد یا سه چیز را که می­خواسته­اند انجام دهند ولی با شکست روبرو شده­اند، سپس بررسی اینکه آیا به ازای آن در بسته یا مشکل، در دیگری یا راه­گشای دیگری سر راه آنها قرار نگرفته است؟

تمرکز بر موضوع های امیدواری، ایمان و خوش بینی و همچنین تمرین "دری بسته می شوددر دیگری باز می شود".

 

هشتم

استفاده از فن بهبود روابط و ایجاد روابط مثبت اجتماعی و شادکامی در زندگی

آموزش سبک پاسخ­دهی و آموزش برای بهبود روابط. تکمیل پرسش نامه­ها توسط شرکت­کنندگان.

 


یافته­ها

با توجه به اطلاعات  جمعیت شناختی در دو گروه آزمایشی و کنترل، در گروه آزمایش 40 درصد آزمودنی­ها مرد و 60 درصد زن بودند. در گروه کنترل 46 درصد آزمودنی­ها مرد و 53 درصد زن بودند. میانگین سنی آزمودنی­های گروه آزمایش 39/46 سال و گروه کنترل 47/41 سال بوده است. از لحاظ وضعیت تحصیلی، 46 درصد آزمودنی­های گروه آزمایش و 54 درصد آزمودنی­های گروه کنترل دارای تحصیلات دیپلم یا کاردانی و 54 درصد آزمودنی­های گروه آزمایش و 46 درصد آزمودنی­های گروه کنترل دارای تحصیلات کارشناسی یا بالاتر بودند.جدول 2 میانگین و انحراف استاندارد گروه آزمایش و گروه کنترل را در متغیرهای افسردگی، توانمندی منش، لذت، تعهد و معنا نشان می­دهد.

 

 

جدول (2) شاخص های توصیفی متغیر هابر حسب گروه و مرحله

متغیر

تعداد

گروه آزمایش

گروه کنترل

 

 

پیش آزمون

پس آزمون

پیش آزمون

پس آزمون

میانگین

انحراف  استاندارد

میانگین

انحراف استاندارد

میانگین

انحراف استاندارد

میانگین

انحراف استاندارد

توانمندی منش

15

۷۶/۵۴

4/24

۵۳/۷۰

3/11

53/70

2/20

۷۱/۵۱

۶/۲

لذت

15

۱۴/۱۷

6/8

۲/۲۱

9/1

۱۲/۱۸

۷/۸

۹/۱۷

۴/۸

تعهد

معنا

15

15

۱۴/۱۹

۲۲/۲۳

6/7

2/8

۲/۲۳

۱۲/۲۹

7/1

8/6

20/19

۴۵/۲۴

۴/۸

45/8

۹/۹

۴۸/۲۵

8/3

54/8

افسردگی

15

۴۵/۴۳

5/11

۱۶/۳۰

3/11

۸۰/۴۲

4/11

۱۸/۴۴

11/4

 

 

با توجه به فقدان تمامی مفروضه­های ضروری برای محاسبه تحلیل کوواریانس، استفاده از تحلیل کوواریانس برای تحلیل داده­ها منطقی و مورد تائید به نظر می­رسد. جدول 3 نتایج تحلیل کوواریانس متغیرها را در ابعاد افسردگی،توانمندی منش، لذت، تعهد و معنا را نشان می­دهد.

 

 

جدول (۳) نتایج تحلیل کوواریانس متغیرها در ابعاد افسردگی، توانمندی منش، لذت، تعهد و معنا

متغیر وابسته

منابع تغییر

مجموع مجذورات

درجات آزادی

میانگین مجذورات

F

معناداری

اندازه اثر

توان آماری

توانمندی­های منش

پیش آزمون

عضویت گروهی

۴۵/۴۱

۴۰۸/۳0

۱

۱

۴۵/۴۱

۴۰۸/۳00

701/۰

556/27

001/0

001/0

282/۰

632/۰

99/۰

99/0

 

لذت

پیش آزمون

عضویت گروهی

۳۹۶/۸۸

۴۰۵/۳0

۱

۱

۳۹۶/۸۸

۴۰۸/۳

۴۷۵/۲

۵۱/۸

142/۰

005/۰

151/۰

543/۰

445/۰

851/۰

 

تعهد

پیش آزمون

عضویت گروهی

23

۶۳۱/۵۸

۱

۱

23

۶۳۱/۵۸

۸۲۲/۳۸

۱۹۴/۶۴

002/۰

001/۰

182/۰

282/۰

665/۰

99/۰

 

معنا

پیش آزمون

عضویت گروهی

۲۱۰/۱۵

۱۵۰/۳۹

۱

۱

۲۱۰/۱۵

۱۵۰/۳۹

۹۷۷/۴۷

۲۳/۱۵

001/۰

002/۰

243/۰

403/۰

99/۰

665/۰

افسردگی

پیش آزمون

عضویت گروهی

36/1

29/534

۱

1

36/1

29/534

۶۳۹/۱۸

129/۰

001/۰

005/0

504/۰

352/۰

050/۰

851/۰

 

 

نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که با کنترل نمره­های پیش­آزمون، مداخله روان درمانی مثبت­نگر باعث ارتقاء 2/63 درصدی توانمندی­های منش، تغییر 3/54 درصدی لذت، ارتقا 2/28 درصدی تعهد و افزایش 3/40 درصدی معنا در آزمودنی­ها شده است. علاوه بر این، مداخله مذکور باعث کاهش 2/35 درصدی علائم افسردگی آزمودنی­ها به طور معنادار شده است (05/0p ). توان آماری عمدتاً بیش از 85/0 هم حاکی از دقت آماری بالا جهت ارزیابی این تحلیل است.

به منظور بررسی اهداف این پژوهش مبنی بر  تاثیرات درمان مثبت­نگر بر کاهش افسردگی، افزایش توانمندی­های منش، افزایش سطح لذت، تعهد و معنا در بیماران مبتلا به سرطان، داده­ها با تحلیل کوواریانس با کنترل اثر پیش آزمون  مورد ارزیابی قرار گرفت. بر اساس نتایج تحلیل کوواریانس(جدول3)، بین نمره­های آزمودنی­ها در پیش­آزمون و پس­آزمون در تمام مقیاس­ها تفاوت معناداری وجود دارد و نمره­های پیش آزمون کنترل شده با نمره­های پس­آزمون رابطه معنادار داشته است. چنانچه در جدول 3 ملاحظه می‌شود مداخله درمان مثبت­نگر در بعد توانمندی منش (فرضیه شماره 2)، داده­ها با تحلیل کوواریانس با کنترل اثر پیش­آزمون مورد ارزیابی قرار گرفت. میزان تأثیر مداخله 2/63 بوده است، یعنی 2/63 درصد واریانس نمرات پس آزمون مربوط به تأثیر مداخله درمان مثبت نگر بوده است. براساس نتایج تحلیل کواریانس در بعد لذت، مداخله درمان مثبت­نگر، تفاوت معناداری(05/0=P) بین دو گروه آزمایشی و کنترل با اندازه اثر 3/54 نشان می­دهد. با توجه به اندازه اثر، درصد نمره­های پیش آزمون لذت با نمره­های پس آزمون، میانگین­های تعدیل شده –که از کسر اثر نمرات پیش آزمون از روی نمره­های پس­آزمون به دست می ­آید- مداخله مثبت­نگر باعث ارتقاء 3/54 درصدی در بعد لذت می­شود. بنابراین فرضیه 3 پژوهش حاضر تایید می­شود. توان آماری 851/۰ هم نشان­گر دقت آماری این آزمون است. با توجه به نتایج تحلیل کواریانس، در بعد تعهد،یعنی فرضیه شماره 4 مداخله مثبت­نگر منجر به تفاوت معناداری (001/0=P) بین دو گروه آزمایشی و کنترل شده است. اندازه اثر مداخله 2/28 بوده است، یعنی 2/28 درصد واریانس نمره­های پس­آزمون مربوط به تأثیر مداخله درمان مثبت­نگر بوده است. همچنین،نتایج تحلیل کواریانس در بعد معنا، تفاوت معناداری (002/0=P) را در بین گروه آزمایشی و کنترل نشان می­دهد. میزان تاثیر برای بعد معنا، فرضیه 5 پژوهش، 3/40 بوده است. با توجه به اندازه اثر، 3/40 درصد واریانس نمرات پس­آزمون مربوط به تأثیر مداخله درمان مثبت­نگر بوده است. توان آماری 665/0 و سطح احتمال 002/0 نشانگر دقت آماری این آزمون است. نتایج تحلیل کواریانس در بعد افسردگی تفاوت معناداری (005/0=P) در بین دو گروه آزمایشی و کنترل نشان می‌دهد. میزان تاثیر مداخله 2/35 درصد، نشان­گر تاثیر مداخله مثبت­نگر در بعد افسردگی است. بنابراین فرضیه 1 این پژوهش نیز مورد تایید قرار می­گیرد. میانگین­های تعدیل­شده دو گروه در جدول 4 ارائه شده است.

 

 

جدول (4) میانگین­های نمره­های تعدیل شده دو گروه در پنچ تحلیل کوواریانس

 

 

توانمندی منش

لذت

تعهد

معنا

افسردگی

آزمایشی

کنترل

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

47/56

37/6

27/10

32/26

23/19

22/13

61/3

2/4

23/10

33/7

۴۰/۱۱

6/6

4/6

34/18

16/17

۲/۴

2/2

۲/۱

45/8

34/7

 

 

همانطور که جدول 4 نشان می‌دهد در هر پنج متغیر، میانگین­های تعدیل شده گروه­های آزمایشی به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل بوده است.

 

بحث

هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی درمان مثبت­نگر بر علائم افسردگی و توانمندی­های منش در افراد مبتلا به سرطان بود. این مطالعه متغیرهای دیگری مانند زندگی لذت­مند، زندگی متعهدانه و زندگی معنامند را نیز مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان داد که که درمان مثبت­نگر در روش درمانی افراد مبتلا به سرطان دارای اثربخشی معناداری در کاهش علائم افسردگی و همچنین افزایش ابعاد توانمندی­های منش در این افراد بود. همچنین در سه مولفه زندگی لذت-بخش، زندگی متعهدانه و زندگی معنادار افراد مبتلا به سرطان افزایش معناداری پدید آورد. نتایج حاضر در این پژوهش با مطالعات قبلی که اثربخشی درمان مثبت نگر را نشان داده­اند همسو است. در حرکت از سوی دیدگاه­های بیماری محور به سوی دیدگاه­های سلامت محور، روانشناسی مثبت با شعار تمرکز و پرورش توانمندی­ها، فضیلت­ها و هیجان­های مثبت نقش بسزایی در پژوهش­های مختلف داشته است. بر اساس پژوهش­هایی که در این زمینه صورت گرفته است هیجان­های مثبت سپری در برابر بیماری­ها و عامل مهمی برای رفع افسردگی است. در این پژوهش نیز برای کاهش افسردگی و بالا بردن توانمندی­ها از روان درمانی مثبت استفاده شد. زیرا همانطور که در مقدمه بیان شد برای ایجاد تغییرات مثبت در افراد مبتلا به این بیماری، روان درمانی مثبت­نگر کاربرد موثری دارد (کاسلاس، فونت، ویوس، 2014)؛ و مداخلات روانشناختی بر زندگی این بیماران تاثیرگذاراست (گریر، رایت، شروود، سویسا و موریس، ۲۰۰۲). همچنین این پژوهش با پژوهشی با عنوان روانشناسی مثبت­نگر با تأکید بر توانمندی­ها و فضیلت­های منش توسط فوردایس(۱۹۸۱) انجام شده است، همخوانی دارد. در مطالعه­ای دیگر نشان داده شد استفاده از آموزش­های روان درمانی، موجب بهبود عملکرد جسمانی، هیجانی و اجتماعی، کاهش خستگی و کاهش اثرات منفی ناشی از این بیماری می­شوند (ابراهیمی، ۱۳۸۹). این عوامل در نحوه مقابله و سازگاری فرد با سرطان و همچنین توانمندی­های متفاوت فرد، نقش تعیین­کننده­ای دارند (ماداکس؛ مکت و ویلکاک، ۲۰۰۹). راهبردهای مقابله­ای مؤثر، نقش مهمی در کاهش، ایجاد و دوام نشانه­های افسردگی در افراد مبتلا به سرطان داشته است (چن، چانگ، یانگ و لی ۲۰۰۷). برای رویارویی با سرطان، تغییرات مثبت از طریق راه­کارهای موجود در روان درمانی مثبت­نگر امکان­پذیر است (کاسلاس، فونت، ویوس، 2014). در این پژوهش نیز، مداخلات مثبت­نگر که برای این افراد به کار گرفته شد و موجب تفاوت معنادارمتغیرهای مورد نظر در این افراد شد، لذا با پژوهش­های مذکور همسویی دارد. همچنین در پژوهش حاضر اثربخشی روان درمانی مثبت در افزایش لذت، تعهد و معنا در زندگی بیماران سرطانی مورد بررسی قرار گرفت. آموزش مداخلات روان شناسی مثبت­گرا موجب شد تا افراد به زندگی خود تعهد بیشتری داشته و فعالانه و با انگیزه بالاتری در آن درگیر شوند و چون لازمه این درگیری فعال­تر، شناسایی توانمندی­های ذاتی و استفاده بهتر از آنها در زندگی و تعیین هدف یا اهداف زندگی مبتنی بر آنها بود، بنابراین آموزش­های فوق گامی به سمت زندگی سعادتمندانه و خالی از تهی بودن برداشت. این یافته نیز با پژوهش­های موجود در ادبیات پژوهشی هماهنگ است: هیجان­های مثبت سپری در برابر اختلال­های روانی و عاملی موثر در افزایش بهزیستی و شادکامی افراد است (مک کالو و وایت ولت،۲۰۰۲). این روش معنا را در زندگی افراد به منظور تسکین آسیب­شناسی روانی و تقویت شادی، افزایش می­دهد (رشید، ۲۰۰۸). سلیگمن(۲۰۰۲) نشان داده است شادی شامل زندگی لذت­مند، متعهدانه و معنادار است. تجربه هیجان­های مثبتی که روان درمانی مثبت­نگر برآن تأکید دارد، اغلب توانایی بهتری در استفاده از توانمندی­ها و سازگاری در مواجهه با مشکلات زندگی ایجاد می-کند (فردریکسون،۲۰۰۹). روان درمانی مثبت­گرا کاربرد مداخلاتی برای مقابله با افسردگی از طریق افزایش هیجان­های مثبت، بالا بردن سطح درگیری مثبت در زندگی و افزایش معنا در زندگی است (سلیگمن، ۲۰۰۵). همچنین در پژوهشی پاولسکی و سلیگمن(۲۰۰۸)، همبستگی بین فقدان هیجانات مثبت، فقدان تعهد و فقدان معنا را در افراد افسرده مورد آزمون قرار دادند. نتایج بعدی حاصل از آزمون این فرضیه در گروه درمانی توسط این پژوهشگران، همگی مؤید فرضیه فوق بوده است. انتخاب این نوع درمان برای کسانی که به­طور بسیار جدی با پدیده مرگ روبرو هستند از نظر پژوهشگران این مطالعه مناسب است، چرا که معنای زندگی در چنین رویارویی هایی کاملاً مورد بازنگری و تجدید نظر واقع می­شود. در تاریخچه­ای از درمان­هایی در این راستا در روانشناسی، به درمان­های معنوی برخواهیم خورد، به عنوان نمونه بیل ویلسون[10] یکی از بنیان گذاران جنبش الکلی­های گمنام تحت تأثیر نظریات یونگ[11]  در باره نیاز آدم­های مشکل­دار به بیداری معنوی، از این بازخورد درمانی (درمان های معنوی[12]) بهره گرفت (ریکمن،۲۰۰۶). امکان افسردگی در بیماران سرطانی و سایر بیماری­های خطرناک به ویژه در مراحل پایانی همواره بسیار زیاد است. به طور کلی، عقیده رایج آن است که داروهای ضد افسردگی، قوی‌ترین درمان برای افسردگی هستند. اما در واقع، دارویی قوی­تر از روان درمانی برای افسردگی وجود ندارد (آنتونوچیو، 1995؛ آنتونوچیو، دانتون و دنلسکی، 1994؛ درابیس، 2005؛ سلیگمن، ارنست، گیلهام، پویک و لینکینز۲۰۰۹). شواهد علمی فراوانی نشان می‌دهند که روان درمانی مخصوصاً هنگامی که با پیگیری های خود بیمار همراه باشد، به اندازه داروها موثر و یا از آنها موثرترند. این به معنی بی­ارزش کردن داروهای ضدافسردگی نیست؛ بلکه تاکید بر قدرت مطمئن روان درمانی مناسب است (رابرت، درابیس، استیون، هولون، جی، آمستردام و همکاران، 2005). در تمام پژوهش­ها، متوسط میزان تاثیر روان درمانی 80/. است، که این میزان در علوم رفتاری معنادار است (ومپولد، 2001). در این پژوهش نیزبا توجه به نتایج به دست آمده درباره افسردگی باید به این یافته اشاره کرد که روش درمانی مورد نظر و آموزش این مداخلات با بیماران سرطانی اثربخشی خود را بر افسردگی این افراد به اثبات رسانیده است. همانطورکه در بررسی­های آماری نشان داده شد، آموزش مداخلات مثبت­گرا به کاهش سطح افسردگی در بیماران سرطانی منجر می‌شود. این یافته پژوهش حاضر با یافته­های سایر پژوهش­ها هماهنگ است، به ویژه با مطالعات سلیگمن، ارنست، گیلهام، پویچ و لینکین (۲۰۰۹) در بحث از روانشناسی مثبت­گرا. توانمندی­های منشی که به شکل بالقوه برای شکوفایی و ارتقا در افراد وجود دارد، در صورت افزایش می­توانند مقاومت افراد در برابر این بیماری را افزایش دهند (یانگ و لو، 201۲). در پژوهش کردمیرزا (۱۳۸۸)، مداخلات مبتنی بر روانشناسی مثبت­نگر موجب ارتقای تاب­آوری بود. اسچمیچل و بامیستر (۲۰۰۴)، در تحلیلی که از داده­های به دست آمده از دانشجویان دانشگاه هاروارد به عمل آوردند، نشان دادند که مثبت­گراها، در امراض و بیماری­ها، کمتر از منفی­گراها گرفتار می­شوند و در صورت گرفتاری زودتر رهایی می­یابند. سلیگمن، پارک و استین (۲۰۰۴) نیز در بررسی خود از نامه تشکر استفاده کردند و اثربخشی مداخلات را هم در افزایش نشاط و شادمانی و هم کاهش علائم افسردگی گزارش دادند. در مطالعه­ای دیگر توسط سلیگمن (۲۰۰۲) در خصوص مثبت­درمانی گروهی، آزمون­هایی برای سنجش علائم افسردگی و خشنودی از زندگی و شادکامی بیشتر به کار گرفته شد. نتایج حاصل حاکی بود که گروه مداخله که مداخلات روان شناسی مثبت­گرا را دریافت کرده بودند حتی تا یک سال بعد از اتمام جلسات، نمره­های پایین­تری در آزمون بک داشتند. در همان پژوهش در ارتباط با شناسایی توانمندی­های منشی(ذاتی) دریافتند افراد پس از شناخت توانمندی­های برتر خود برای استفاده از آنها انگیزه بالایی پیدا می­کنند. بنابراین بررسی­های این پژوهش و همچنین پژوهش­های قبلی به شکل همسو نشان داد که درمان مثبت­نگر با تاکید بر توانمندی­ها ، باعث کاهش افسردگی و افزایش ابعاد زندگی لذت­مند، متعهدانه و معنادار در افراد شده است.

در پژوهش حاضر به علت محدود بودن جامعه آماری، نمونه­گیری به صورت در دسترس و داوطلبانه انجام شد. محدودیت دیگر عدم امکان استفاده از پرسشنامه­های بیشتر و تعداد جلسات بیشتر در پژوهش حاضر به دلیل شرایط خاص گروه نمونه بوده است. عدم پیگیری درمان­جویان یکی دیگر از محدودیت­های پژو هش حاضر است. انجام این پژوهش در نمونه کوچکی از جامعه آماری محدودیت دیگر است. بنابر این استفاده از نمونه­های بزرگ­تر مورد نیاز است. پیشنهاد می­شود پژوهش حاضر بر روی گروه­ها و نمونه­های دیگری از افراد و حتی در سطح کشور تکرار شود. مقاطع سنی و نوع خاصی از بیماری سرطان از ملاک­های مورد توجه قرار گیرد تا نتیجه گیری­های حاصل قابلیت تعمیم بیشتری به همان گستره خاص داشته باشد. توانمندی­های ذاتی و فضیلت­های افراد شناسایی شود و برنامه­ریزی متناسب برای استفاده از این مولفه­ها در اقدام­های مختلف به عمل آید. مطالعه روی موضوع­های درمان مثبت­نگر و کاربردپذیر کردن این روش روان درمانی در فرآیندهای مشاوره، درمان و جنبه­های کاربردی روان شناسی در کشور انجام گیرد.

 



[1] Perceptible Social support

[2] wisdom

[3] Oxford Happiness-Depression Questionnaire

[4] convergent Validity

[5] Satisfaction with Life Scale

[6] Fordyce Emotions Questionnaire

[7] Positive Affectivity Scale

[8] Zung Depression Rating Scale

[9] Values In Action Inventory of Strengths(VIA-IS)

[10] Bill Wilson

[11] Young

[12] Mid-therapy

ابراهیمی، م.، منتظری، ع. ومهرداد، ن. (۱۳۸۹). بررسی ارتباط وقایع ناگوار زندگی با بروز سرطان پستان در بیماران مراجعه کننده به مرکز بیماری های پستان. بیماری های پستان ایران،۲ (۱)،۳0-۳7.
رضایی، ف. (۱۳۹۲). طرحواره درمانی در افسردگی مزمن.مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران (اندیشه و رفتار)، ۱۶(۳)، ۳۸7-۳۸8.
سهامی، س. و مظلومی، س.(۱۳۹۱). ساخت و اعتباریابی مقیاس ارزش های عملی. روش ها و مدل های روانشناختی، ۲(۸)، ۱13-۱24.
کردمیرزا نیکوزاده، ع. (۱۳۸۸). الگویابی مقیاس توانمندی ها و فضائل منش.اندازه گیری تربیتی، ۴(۱۲)، ۷۶-۶۲.
کردمیرزا نیکوزاده، ع. (۱۳۸۸). مقایسه اثربخشی برنامه مداخله مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر و گروه درمانی آدلری در ارتقایتاب آوری افراد وابسته به مواد. فرهنگ مشاوره، ۲(5)، ۲۷-۱.
نجفی، م. و دهشیری، غ. (۱۳۹۱). خصوصیات روانسنجی نسخه فارسی پرسشنامه شادکامی آکسفورد در دانشجویان. اندازه گیریتربیتی،۳ (۱۰)، ۷۳-۵۵.
نوربالا، ا. و علی پور، ا. (۱۳۸۷). بررسی مقدماتی و روایی پرسشنامه شادکامی آکسفورد دردانشگاه های تهران. فصل نامه اندیشه و رفتار، ۵ (2 و 1)،65-5۵.
هادی نژاد، ح. و زارعی، ف. (۱۳۸۸). پایایی، اعتبار و هنجاریابی پرسشنامه شادکامی آکسفورد.پژوهش‌های روانشناختی، ۱۲(2و 1)، ۷۷-۶۲.
Allen, C. Sh., Jaymie, P., Umaira,L., Harriet, F., & Lenore, A. (2007). Patient preferences regardingcancer group psychotherapy interventions, Psychosomatics, 48) 5(, 426–432.
American Psychological Association. (2012). Depression and how psychotherapy and other treatment can help people recover. Washington DC: (202),336-362.
Antonuccio, D.O., Danton, W.G., &Denelsky, G.Y. (1994).Psychotherapy for depression no stronger medicine.Scientist Practitioner, 4(1),1-2.
Antonuccio, D. O. (1995). Psychotherapy for depression no stronger medicine. AmericanPsychologist, 50,450-452.
Argyle, M. (2001). The psychology of happiness. London: Routledge.
Argyle, M., &Hills, P. (2002). The Oxford Happiness Questionnaire: A compact scale for the measurement of psychological well-being. Personality and Individual Differences, 33(7), 1073-1082.
Casellas‐Grau, A., Font, A., &Vives, J. (2014). Positive psychology interventions in breast Cancer: A systematic review.PsychoOncology, 23(1), 9-19.
Chien, L., Chong., Yang, P., & Lai, Y.H. (2007). Symptoms, psychological distress, and supportive care needs in cancer patients. Supportive Care in Cancer, 19(11), 1734-1751.
Csikszentmihalyi, M. (2009). Flow. InS.J.Lopez (Ed.), The encyclopedia of positive psychology.New York: Wiley-Blachwell.
Derubeis, R., Holon, S.D. (2005). Psychotherapy versus meditation in the treatment of depression. Archives of General Psychiatry, 62, 409-416.
Fordyce, M.W. (1981). The psychology of happiness: Brief version of the fourteen fundamentals. FT.Myrrs, FL: Cypress Lake Media.
Fredrickson, B. L., &Losada, M.F. (2005). Positive affect and the complex dynamics of humanflourishing. American Psychologist, 60 (12), 678-686.
Fredrickson, B.L. (2009). Positivity. New York: CrownPublishers.
Greer, D., Wright, S.M., Sherwood, S., Suissa, S., & Morris, J.N. (2002). Last days: Studyof the quality of life of terminally ill cancer patients.Journal of Chronic Diseases, 38(1), 42-67.
Kinzler, A., & Kenneth, W. (2002).The genetic basis of human cancer. New York: McGraw, Medical Pub.
Kirikwod, B., & Sterne, J. (2003). Longitudinal studies, rate and the Poisson distribution) 2nded). In Essential medical statistics. Massachusetts: Blackwell Science.
Linley, P.A., Moltby, F., Woodt, S.L., Joseph, A., Harington, L., & Peterson, P.(2004). Character strengths in the United Kingdom: The VIA inventory of strengths. Personality and Individual Differences, 43(2), 341-351.
Lopez, S.J., & Snyder, C.R. (2007). Positive psychology assessment: A handbook of models and measures. Washington DC: American Psychological Association.
Maddux, j.e., Mokett, A., &Wilcok, j. (2009).Clinical psychology.In S. J. Lopez (Ed.), TheEncyclopedia of Positive Psychology. USA: Wiley-Blachwell.
McCullough, M.E. (2000). Forgiveness as a human strength: Conceptualization, measurement, and links to well-being.Journal of Social and Clinical Psychology, 19, 43-55.
McCullough, M.E., & Witvliet, C.V.O. (2002).The psychology of forgiveness. In C. R. Snyder & S. J. Lopez (Eds.), Handbook of positive psychology. NY: Oxford University Press.
Park, N., Peterson, C., & Seligman, M.E.P.(2004). Strengths of character and well-being. Socialand Clinical Psychology, 23(5), 603-619.
Park, N. (2009). Character strengths (VIA). In S. J. Lopez (Ed.), Encyclopedia of positive psychology. USA: Wiley-Blachwell.
Pawelski, J., & Seligman, M. E. P. (2008).Virtues and vices in positive psychology.New York: Cambridge University Press, 49-59.
Peterson, P., & Park, N. (2004). Classification and measurement of character strengths: Implicationfor practice. In P. A. Linley & Joseph (Eds.), Positive Psychology. NY: Wiley& Sons.
Peterson, C., & Seligman, M.E. P. (2004). Character strengths and virtues: A handbook and classification. New York: Oxford University Press & Washington DC: American Psychological Association.
Pirl, W. f. (2004). Evidence report on the occurrence, assessment and treatment of depression incancerpatient. J Natl Cancer Institute Monographs. 32,32-39.
Rashid, T. (2008) .Positive Psychotherapy .InS.J.Lopez (Ed.), Theencyclopedia of positive psychology. NY: Wiley-Blackwell.
Richman, R. (2006). Psychoanalysis and religion in the 21stcentury. Published in association with the institute of psychoanalysis.London, USA & Canada by Routledge, New York, NY 10016.
Robert, J., Derubeis, p., Steven, D., Hollon, S.D., Jay, D., Amesterdam, M. D., Richard, C., Shelton, M.D., Paula, R., Young, H., Roland, M., Salomon, L., John, P., Oreardon, F., Margaret, L., Lovett, M. E. D., Madeline, M., Gladis, P., Laurel, L., Brown, G., &Robet, G. (2005). Psychotherapy medication in the treatment of moderate to severe depression. JAMA Psychiatry, 62(4), 409-416.
Schmeichel, B.J., Baumister, R.F. (2004). Self-regulatory strength. Handbook of self-regulation: Research, theory and applications. New York, NY, US: Guilford Press
Seligman, M.E.P. (2002). Authentic happiness: Using the new positive psychology to realize your potential for lasting fulfillment. New York: Free Press.
Seligman, M.E.P. (2005). Handbook of positive psychology. New York: Oxford University Press.
Seligman, M.E.P., Ernest, R.M., Gillham, J., Peivich, K &Linkins, M. (2009). Positive education: Positive psychology and classroom interventions. Oxford Review of Education, 35, 293-311.
Seligman, M.E.P., Parks, A.C., & Steen, T. (2004). A balanced psychology and a full life.TheRoyal Society, 359, 1379-1381.
Seligman, M.E.P., Rashid, T. (2006). Positive psychology. American Psychologist, 61(8), 774-788.
Sondik, E.J., Madans, J. H. (2011). Vital and health statistics.USA: Academic press.
Wempold, B.E. (2001). The great psychotherapy debate: Models, methods & findings. Mahwah, NJ: Erlbaum.
Young, L., & Lu, Q. (2012).A pilot study of expressive positive intervention among Chinese-speaking breast cancer survivors. Health Psychology, 31(4), 548-551