ویژگی‌های افراد خردمند بر پایه نظریه‌های ضمنی: با نگاهی بر تفاوت گروه‌های سنی و جنسیتی

نویسنده

استادیار گروه علوم تربیتی و روانشناسی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه یزد، یزد، ایران

چکیده

این پژوهش با هدف بررسی ویژگی­های افراد خردمند در قالب نظریه­های ضمنی بر پایه یک پژوهش کیفی و کمی انجام شد. شرکت­کنندگان  334 نفر بودند (189 مرد و 145 زن) که بطور تصادفی انتخاب و در سه گروه سنی نوجوان (113 نفر)، جوان (134 نفر) و میانسال (87 نفر) جایگزین شدند و پرسشنامه باز پاسخ خردمندی محقق ساخته را پرکردند. یافته­ها نشان داد در کل نمونه افراد به صفت/ رفتار همه­جانبه­نگری به عنوان اولین صفت/ رفتار با 1/39 درصد اشاره کردند و سایر صفات/ رفتارها به ترتیب باایمان، متفکر و منطقی، صبور و باگذشت، صاحب علم و دانش، مهربان، اهل احترام به خود و دیگران، عاقل، آینده­نگر و باهوش بود. در مردان و زنان اولین صفت/رفتار عاقل بود که به ترتیب 4/35 و 8/44 درصد را به خود اختصاص داده بود و صفت/ رفتارها با ترتیب­هایی متفاوت فقط در ویژگی­های باایمان، باهوش، آینده­نگر، متفکر و منطقی، اهل عدالت و صاحب درک و فهم به لحاظ آماری معنا­دار به دست آمدند. علاوه بر این، تفاوت­هایی نیز در ترتیب صفات/رفتارها درگروه­های سنی از لحاظ درصد فراوانی مشاهده شد. تنها تفاوت معنا­دار مربوط به صفت/رفتار اهل احترام به خود و دیگران بود که در گروه جوان بیش از دو گروه دیگر مشاهده شد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Characteristics of Wise People Based on Implicit Theories: Regarding Group and Gender Differences

نویسنده [English]

  • Samane Asadi
Assistant professor, Department of Education and Psychology, Faculty of Humanities, Yazd University, Yazd, Iran
چکیده [English]

This study with the aim of investigating characteristics of wise people based on implicit theories was conducted in the frame of qualitative and quantitative research designs. 334participants (189 malesand145females) in three age groups of adolescent (n=113), Young (n=134) and middle-aged (n=87) who were selected randomly answered an open-ended questionnaire. Results showed that in the total sample of 334, considering all aspects of every event is at first place of mentioned traits/behaviors (39.1 percent). The other traits /behaviors were, considering all aspects of every event, faithful, thoughtful and rational, tolerant and lenient, knowledgeable, kind, respect for themselves and others, wise, farsighted and intelligent respectively. In males and females ‘view wise was at first place of mentioned traits/behaviors (35.4 and 44.8 percent respectively). The other traits/behaviors had different priorities, and only in faithful, intelligent, farsighted, thoughtful and rational, just and knowing differences were statistically significant. Furthermore, differences were seen in age groups priorities but only respect for themselves and other people was statistically significant.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Wisdom
  • implicit theories
  • age
  • gender

در دو سه دهه اخیر موضوع خردمندی از فلسفه و متون مذهبی به روانشناسی و پژوهش­های تجربی روانشناختی راه یافته است. به نظر می­رسد با توجه به جوهره خردمندی- توجه آن به مسائل رنج­آور زندگی بشری، آسیب­پذیری، معنویت، اخلاقیات و قله­های پیشرفت و ترقی- از همان آغاز تلاش بشر در راه کسب دانش، هسته اصلی تفکرات مذهبی و فلسفی بوده است. در متون مذهبی، خردمندی به طور ویژه­ای با مجموعه­ای از ارزش‌های متعالی مرتبط است. در نوشته‌های افلاطون نیز از خردمندی به عنوان عظیم‌ترین دستاورد انسانی یاد شده است. او واژه­های «سوفی[1]»، «فرونسیس[2]» و «اپیستم[3]»  را برای توصیف افرادی که به دنبال یک زندگی متفکرانه و در جستجوی حقیقت، نوعی از عقلانیت عملی در قانونگذاران و سیاستمداران  وکسانی که مسائل را از دید علمی درک می­کنند به کار برده است. اما در روانشناسی، خردمندی از مفاهیم مهم ولی بحث برانگیز بوده که نظریه­پردازان و پژوهشگران را  به تلاش برای توافقی مشترک درتعریف آن ترغیب کرده است. از حدود سال 1980 تعاریف گسترده و جامعی از خردمندی بر پایه رویکرد نظریه‌های ضمنی[4]  و تصریحی[5]  ارائه شده است.

نظریه­های تصریحی سازه­هایی هستند که توسط نظریه­پردازان متخصص و پژوهشگران ارائه می­شوند و بر دسته­ای از داده‌ها که از طریق عملکرد افراد در تکالیف سنجش روانی به دست می­آیند استوار بوده و از طریق این داده‌ها مورد آزمون قرار می‌گیرند (استرنبرگ و لوبارت، 2001). در این تعاریف برخی معتقدند خردمندی محدودیت­ها را از بین برده و تعادل میان منافع متضاد را حفظ می­کند (کلیتون و بیرن، 1980؛ دیتمان کولی و بالتز، 1990؛ اریکسون، 1959؛ کرامر، 1990؛ لابویهویف، 1990 ؛ استرنبرگ، 1998)، فردرا قادرمی­سازدگذشته، حال و آینده را با هم یکپارچه کرده (بالتز و استودینگر، 1993)؛ دانش و شک را با هم یکی کند (میکام،1990)؛ یکپارچگی احساس، تفکر و رفتار را در تمامی حیطه­های درون­فردی، بین­فردی و فرافردی حفظ کرده (ارول و اکنباوم، 1993؛ ارول و پرلماتر، 1990)؛ و به توازن باخود، دیگران و دنیا برسد ( سیمونتون، 1990). در واقع یکپارچه­سازی، عمل ­گرایی و مثبت­گرایی سه زمینه کلی است که در عمده تعاریف خردمندی به چشم می­خورد(یانگ، 2001).

اما آغاز پژوهش­های روانشناختی درباره خردمندی عمدتاً با رویکرد نظریه­های ضمنی همراه بوده است. نظریه‌های ضمنی نظریه‌های رسمی نیستند؛ در واقع سازه­هایی عقلانی هستند که در ذهن همه افراد وجود دارند. نظریه‌های ضمنی بر پایه دانش ضمنی ایجاد می‌شوند و می‌توان آنها را به وسیله پرسش و استنباط کشف کرد. دیدگاه‌هایی که به دانش ضمنی و چگونگی اکتساب آن معتقدند به دنبال دستیابی به درکی از استنباط‌های عامیانه‌ مردم در مورد مفاهیم مختلف هستند. هدف این دیدگاه­ها ارائه توصیفی از مفاهیم است،که با توجه به دیدگاه مردم عادی درست است و به صحت و سقم این باور‌ها به لحاظ روانشناختی پرداخته نمی­شود (استرنبرگ و لوبارت، 2001).

اغلب پژوهش­های مبتنی برنظریه­های ضمنی خردمندی از روش توصیفی‌- ‌رتبه‌بندی استفاده کرده‌اند (بلوک و گلوک، 2005). چنین پژوهش­هایی(به عنوان مثال، کلیتون و بیرن، 1980؛ استرنبرگ، 1985‌؛ هالیدی و چندلر، 1986 ؛ جیسون، ریچلر، کینگ و مدسن، 2001؛ گلوک، بیشاف و زیبنهونر، 2010 و گلوک و بلوک،2011) معمولاًبا سوالاتی نظیر " خردمندی چیست؟" یا " یک فرد خردمند کیست؟" در دو مرحله انجام می­شوند. در مرحله اول، به شرکت­کنندگان فهرست­هایی از صفات مرتبط با خردمندی ارائه شده  و از آنها خواسته می­شود تا به رتبه‌بندی این صفات بپردازند. در مرحله دوم بعد از حذف صفات منحصر به فرد و مترادف، صفات به جای مانده در یک فهرست اصلی ادغام شده و به گروه نمونه دیگری با حجم بیشتر ارائه می‌شوند و از آنها خواسته می‌شود صفات را با توجه به اهمیتی که هر واژه برای مفهوم خردمندی دارد رتبه‌بندی کنند. و در ادامه از روش‌هایی نظیر رتبه‌بندی چند بعدی یا تحلیل عاملی برای استخراج عناصر زیربنایی استفاده می‌شوند. از دیگر رویکردهای این نوع پژوهش­ها پرداختن به ادراک مردم از مثال­های واقعی خردمندی در خود یا دیگران، (به عنوان مثال، ارول و پرلماتر، 1990؛ پالهوس، ور، هارمس و اشتراسر، 2002)، دلایل ویژه انتخاب این افراد به عنوان یک فرد خردمند (به عنوان مثال  مونتگمری، باربر و مک کی، 2002) و نمونه هایی از خردمندی در زندگی شخصی (به عنوان مثال بلوک و گلوک، 2004؛ گلوک، بلوک، بارون و مک آدامز، 2005؛ اسر، شنکر و اشپیخیگر، 1999) است.

 استرنبرگ (1986) در پژوهشی درباره‌ ماهیت هوش، خلاقیت و خردمندی به نوعی از این شیوه بهره گرفت. او از دانشجویان خواست 3 مجموعه از 40 رفتار را -که به همان شیوه ذکر شده از مجموعه پژوهش­های قبلی به دست آمده بود- طوری کنار هم قرار دهند که هر مجموعه به طور جداگانه نشان­دهنده هوش، خلاقیت و خردمندی باشند. شش عنصرِ توانایی استدلال[6]، زیرکی و ذکاوت[7]، یادگیری از نظرات و محیط، قضاوت، استفاده سریع و بلافاصله از اطلاعات و هوشمندی عناصر زیربنایی به دست آمده برای خردمندی بودند. هالیدی و چندلر (1986) یک مجموعه پژوهش مبتنی بر تصورات قالبی بر روی مفاهیم کانادایی­ها از خردمندی انجام دادند. آنها پس از جمع‌آوری 79 واژه/عبارتِ توصیف کننده‌ یک فرد خردمند از 150 شرکت کننده،  این واژه‌ها را با 24 توصیف کننده‌ دیگر که موضوعات غالب در تعاریف روانشناختی خردمندی بودند و 20 واژه‌ مرتبط با خردمندی از دیگر تصورات قالبی(مانند باهوش و حساس) تکمیل کردند. فهرست صفات نهایی شامل 123 عبارت توصیف کننده شد که از شرکت­کنندگان کانادایی در سه گروه سنی جوان، میانسال و سالمند خواسته شد تا لیست نهایی را بر روی یک مقیاس 7 درجه‌ای رتبه­بندی کنند. در تحلیل عاملی به پنج عامل درک استثنایی، قضاوت و مهارت‌های ارتباطی، صلاحیت‌های عمومی، مهارت‌های بین فردی و محبوبیت اجتماعی دست یافتندکلیتون (1976 به نقل از استرنبرگ و لوبارت، 2001) نیز در پژوهشی روی یک نمونه 3 گروهی از افراد سنین مختلف، به صفاتی نظیر باتجربه[8]، عمل­گرا[9] ،  بافهم و شعور و آگاه و مطلع[10]  دست یافت. پژوهش بین فرهنگی تاکاهاشی و بُردیا (2000) نیز به منظور بررسی مفهوم خردمندی طی دو مرحله انجام شد. در پژوهش اولیه صفات توصیف­کننده خردمندی با استفاده از یک نمونه 47 نفری از دانشجویان آمریکایی-آفریقایی، آمریکایی-آسیایی، اروپایی-آمریکایی و تعدادی ازدانشجویان مهاجر از هند، ژاپن، کره و فیلیپین در یکی از دانشگاه‌های آمریکا به دست آمد. از بین کلمات ذکر شده 7 کلمه انتخاب شده و در پژوهش اصلی مورد استفاده قرار گرفت. کلمات به دست آمده عبارت بودند از سالمند[11]، آگاه و بیدار[12]، معقول و با ملاحظه، با تجربه، شهودی (اهل شهود[13])، با اطلاعات و عاقل. از جمله پژوهش­های گسترده در رابطه با سنجش خردمندی می‌توان به پژوهش جیسون و همکاران (2001) اشاره کرد. آنها نیز طی پژوهشی دو مرحله‌ای اقدام به ساختن ابزاری جهت ارزیابی ساختار خردمندی کردند. در مرحله اول پژوهش پس از جمع­آوری مولفه­ها، در مرحله دوم سعی کردند تا ساختار زیربنایی رابطه بین عوامل و پایایی پاسخ­های دانشجویان به آنها را بسنجند. علاقه، تمایل، رهبریت و محبوب بودن از ویژگی­های غالب افراد خردمند ذکر شد. تحلیل عوامل، 5 مولفه اساسی را به همراه یک عامل عمومی به عنوان هماهنگی که قسمت عمده واریانس را تبیین می­کرد، به­دست داد. مولفه اول: هماهنگی؛ شامل توازن[14]، عشق به خود[15] و قضاوت درست[16]، قدردان بودن[17] و هدف در زندگی[18]، مولفه دوم: محبت و صمیمیت[19]؛ شامل مهربانی، بخشندگی[20] و سرزندگی[21]، مولفه سوم: هوش بود به این معنا که مردم گویی معتقدند افرادی که توانایی حل مسئله دارند در حیطه افراد صاحب خرد جای می­گیرند. مولفه چهارم: توجه و تکریم محیط و به عبارتی این معنی که زندگی در همه مکان­ها به هم مرتبط است و بالاخره مولفه پنجم: معنویت که شامل زندگی معنوی و درستی و یگانگی با خداوند است. در یکی از تازه­ترین پژوهش­ها در این زمینه، چن، وو، چنگ و سو (2014) به بررسی نظریه­های ضمنی مربیان درباره افراد خردمند پرداختند. آنها در اشاره به افراد خردمند و ویژگی­های آنان از یکپارچگی درون روانی[22] ، عمل در راستای حل مسئله و پیاده­سازی آرمان­ها و نتایج، بازخورد و سازگاری مثبت به عنوان  چهار هسته اصلی در هر دو رویکرد درون فردی و بین فردی یاد کردند.

علاوه بر پژوهش­های یاد شده، نتایج  پژوهش­های دیگری نیز نشان داده­اند که ابعاد خردمندی در فرهنگ­های مختلف از درجه اهمیت متفاوتی برخوردارند. با توجه به اینکه محیط و عوامل اجتماعی- فرهنگی به فرد در شیوه‌های اکتساب و فیلتر کردن اطلاعات کمک می‌کند و به عبارتی منشوری را که از طریق آن، به جهان نگریسته می­شود تنظیم می­کند؛ بنابراین می­توان گفت خردمندی فرآورده­ا‌ی فرهنگی است که توسط گروه ساختار یافته‌ای از افراد، ارزش‌گذاری، ارزیابی و حفظ می‌شود (دیتمان ـ کولی و بالتز، 1990؛‌هالیدی و  چندلر، 1986).

اکثر بررسی‌های انجام شده که به تفاوت‌های فرهنگی علاقه­مند بوده­اند به استنباط‌های  مردم از خردمندی در فرهنگ‌های «شرقی» و «غربی» پرداخته‌اند (به عنوان مثال، تاکاهاشی و بردیا,2000؛ یانگ، 2001؛ تاکاهاشی و اورتون، 2002). تجزیه و تحلیل فضایل متداول در نوشته­های فلسفی و مذهبی شرق و غرب خردمندی را یکی از شش فضیلت اساسی می­دانند (پنج فضیلت دیگر عبارتند از شجاعت، عدالت، انسانیت، اعتدال، و تعالی؛ دالسگارد، پترسون و سلیگمن، 2005). با این حال، به­ویژه در مناطق تحول نیافته جهان، زبان‌هایی وجود دارد که حتی کلمه‌ای برای  «خردمندی» ندارند (روزینگ، 2005).

لویت (1999) با 13 راهب بودایی تبتی در معبدی واقع در ناحیه هیمالیایی هند مصاحبه کرد. این راهبان بودایی به دلیل ویژگی‌هایی مانند توانایی تشخیص حقایق بودایی درباره واقعیت (پوچی) و جایگاه خود درون این واقعیت (هیچ بودن)، مهربانی نسبت به دیگران و رفتار برابر و فراخور با همه مخلوقات به عنوان افرادی خردمند توصیف شده بودند. در پژوهش بین فرهنگی تاکاهاشیو بُردیا (2000) ویژگی­های یک فرد ایده­آل در نمونه‌های شرقی و غربی متفاوت به دست آمد. دانشجویان آمریکایی و استرالیایی کلمات باهوش و عاقل، و ژاپنی‌ها خردمند و معقول و باملاحظه[23]  را به عنوان صفات یک فرد ایده­آل در نظر گرفتند؛ اگرچه هندی‌ها صفات خردمند و  باهوش را برای یک فرد ایده­آل، در نظر داشتند اما صفت معقول و باملاحظه را نیز ذکر کردند. تاکاهاشی و اورتون (2005) با مروری بر پژوهش­هایی درباره تفاوت‌های فرهنگی به تمایز تعاریف غربی و  تاکید بر دانش تحلیلی و پیچیدگی شناختی در مقایسه با تعاریف ترکیبی شرقی و تأکید  بر یکپارچگی شناخت و عاطفه رسیدند. در مقابل، گلوک و بلوک (2011) دریافتند هر دو حالت استنباط تحلیلی و تلفیقی از خردمندی در میان عامه مردم غربی به چشم می­خورد.

تفاوت‌های فردی در مفاهیم خردمندی به سن، جنسیت، تجربه و تخصص نیز مربوط می‌شوند. ظاهراً تفاوت‌های جنسیتی در مفاهیم خردمندی نسبتاً ناچیز است. در پژوهش گلوک، اشتراسر و بلوک (2009) در تعریف مفهوم خردمندی مردان هوش را در درجه بالاتری رتبه­بندی کردند و زنان به عشق به دیگران و پذیرفتن دیدگاه­ها و ارزش­های دیگران نمره بالاتری دادند. مردان بیشتر از زنان، مردان را به عنوان فرد خردمند انتخاب می‌کنند (سوارکا، 1989؛ ارول و پرلماتر، 1990؛ دنی، دیو و کروپا، 1995؛ جیسون و همکاران، 2001 و گلوک و بلوک،2011) اما ویژگی‌هایی که افراد برای خردمندی مردان و زنان ذکر می‌کنند حداقل در بررسی‌های  توصیفی- رتبه­ای چندان متفاوت به نظر نمی‌رسند. برای مثال نگرانی برای دیگران از جمله ویژگی­هایی بود که با تفاوت بسیار اندکی برای یک زن خردمند در نظر گرفته شده بود (گلوک، اشتراسر و بلوک، 2009). بنابراین، خردمندی ممکن است کیفیتی باشد که نه کلیشه‌ای مرد و نه کلیشه‌ای زن است، و افرادی که به عنوان خردمند انتخاب می‌شوند ممکن است با کلیشه‌ها همخوان نباشند (آلدوین، 2009؛ آردلت، 2009). از طرف دیگر، زمانی که افراد تجارب خود را به عنوان خردمند به خاطر می‌آورند، مردان بیشتر رویدادهای مربوط به شغل و زنان رویداد‌های مربوط به خانواده و مرگ یا بیماری را گزارش می‌کنند و این اثر حتی با کنترل وضعیت شغلی افراد حفظ می‌شود (گلوک، اشتراسر و بلوک، 2009). همچنین به نظر می‌رسد، مفاهیم خردمندی با بالا رفتن سن متمایز‌تر می‌شوند. تفاوت­های مرتبط با سن در روایت‌های زندگینامه شخصی خردمندی مشاهده شده است (گلوک و همکاران، 2005) و یا نمونه­های افراد خردمند در گزارش‌های نوجوانان، عمدتاً افرادی بودندکه در دهه سی و نیز شصت زندگی خود بودند. افراد مسن جنبه‌های عاطفی را در خردمندی مهمتر دانسته، بین جنبه‌های سیال و متبلور جزء شناختی تمایز قائل می­شوند و در مقایسه با گروه جوان، کمتر سن را با خردمندی مرتبط می‌دانند(کلیتون وبیرن،1980). در پژوهش گلوک و بلوک (2011) نسبت افرادی که همدلی و نگرانی برای دیگران را به همان اندازه دانش و تجربه زندگی در مفهوم­سازی خردمندی اساسی می­دانستند با افزایش سن در اوایل بزرگسالی بیشتر شد.

این پژوهش نیز به عنوان یک پژوهش مقدماتی درصدد است  به فهرست اولیه­ای از ویژگی­های افراد خردمند (و به طور تلویحی خردمندی) دست یافته و از آن برای طراحی سیاهه یا نگرش­سنج­هایی که در آینده بتوان به صورت دقیق­تری درباره نظریه­های ضمنی خردمندی در بافت فرهنگی و مذهبی ایران اطلاعاتی به دست آورد استفاده کند. بنابراین، سوال پژوهشی این است: 1-مقوله­های طبقه­بندی شده افراد خردمند از نظر عامه مردم چیست ؟ 2- آیا این مقوله­ها با توجه به سن و جنسیت متفاوت است؟

 

روش

روش پژوهش، جامعه آماری و نمونه:این پژوهش بر اساس یک طرح اکتشافی و آمیخته از رویکردهای کیفی و کمّی انجام شد تا نظریه­های ضمنی افراد درباره ویژگی­های افراد خردمند شناسایی و مشخص شود. جامعه هدف این پژوهش کلیه ساکنان شهر اصفهان در زمستان 1389 و بهار 1390 بودند که در نواحی مختلف شهری اصفهان (با توجه به تقسیم بندی شهرداری) زندگی می­کردند. 334 شرکت­کننده از مشاغل، تحصیلات و گروه­های سنی مختلف شهر اصفهان انتخاب شدند. با توجه به متفاوت بودن گروه‌های سنی، شیوه‌های نمونه‌گیری متفاوتی اتخاذ شد. شرکت‌کنندگان گروه نوجوان (113 نفر) به روش نمونه‌گیری خوشه­ای از پایه­های تحصیلی دوم و سوم متوسطه انتخاب شدند. گروه نمونه جوان (134 نفر) به روش تصادفی ساده از محیط دانشگاه (دانشجویان و کارکنان) و نیز بیرون از دانشگاه انتخاب شدند و انتخاب گروه نمونه میانسال (87 نفر) بر اساس نمونه‌گیری در دسترس بود.

ابزار سنجش:به منظور انجام پژوهش، پس ازمطالعه پیشینه پژوهش برپایه منابعی نظیر  استرنبرگ (1985)، یانگ (2001) و گلوک و بلوک (2011)پرسشنامه مطابق جدول 1 تنظیم شده و با مطالعة مقدماتی روی 30 نفر و اعمال اصلاحات لازم، از نظر روایی محتوایی و روایی صوری مورد تایید چند متخصص قرار گرفت. پرسشنامه به صورت حضوری به افراد ارائه شد. در این  پرسشنامه از افراد خواسته شد بدون هیچ گونه محدودیتی به پرسش­های مطرح شده پاسخ دهند.

 

 

جدول (1) پرسشنامه باز پاسخ خردمندی

سوال­ها

  1. خردمندترین فردی را که می­شناسید نام ببرید ( صرف نظر از این که او را دیده یا ندیده­اید).
  2. دوره­ای از زندگی یا واقعه­ای را مثال بزنید که این فرد خردمندانه (عاقلانه) رفتار کرده است.
  3. توضیح دهید به نظر شما چه عواملی باعث خردمندی (عاقل بودن) این فرد شده است.
  4. این فرد چه تأثیری بر زندگی شما داشته است؟
  5. به نظر شما یک فرد خردمند (عاقل) چه ویژگی­هایی دارد؟ (در قالب صفات، جملات یا عبارات بنویسید)
  6. به نظر شما آیا تحصیلات حوزوی یا دانشگاهی تأثیری در خردمندی (عقلانیت) افراد دارد؟ چگونه؟
  7. به نظر شما بین خردمندی (عقلانیت) و هوش شباهت (ها) یا تفاوت (ها) یی وجود دارد؟
 
 
 
 
 
 

 


روش اجرا و تحلیل:قبل از تحلیل داده­ها هر کدام از دستنوشته­ها جهت آشنا شدن پژوهشگر و دستیاران پژوهشی با داده­ها ودرک کلی آنها چندمرتبه خوانده شدند. سپس دستنوشته­ها مجدداً بررسی و به منظور مشخص شدن کدهای اولیه، به دقت توسط سه دستیار  پژوهشگرخوانده شدند. درکدگذاری سطح اول، کلیه صفات، عبارات و جمله­های توصیفی افراد درباره ویژگی­های یک فرد خردمند مشخص شدند و فهرستی از صفات/ رفتارها تا حد اشباع تهیه شد. در ادامه صفات/رفتارها بر اساس واژگان یا معنای مشابه با هم ادغام شدند. بر اساس پرتکرارترین صفت/رفتار طبقات نام­گذاری شده و کد اولیه­ای به آنها اختصاص داده شد. به دلیل تعداد بسیار زیاد طبقات، پس از شمارش فراوانی افرادی که به هر یک از کدها اشاره کرده بودند، طبقات با فراوانی کمتر از 5 یا ذکر شده توسط یک نفر حذف شده و دوباره ادغام طبقات با معنای مشترک انجام شد و در نهایت به منظور تحلیل کمی برای هر یک از طبقات کدی تعریف شده و با مراجعه دوباره به دست­نوشته­های افراد، کد تعریف شده برای هر طبقه به نوشته­های آنها اختصاص داده شد. تحلیل داده­ها با استفاده از نرم افزار آماری 20spss انجام شد. به این ترتیب که طبقات به عنوان متغیرها تعریف شده و با توجه به اشاره کردن یا نکردن افراد به این طبقات به صورت 1 و 0 نمره­ای به آنها داده شد (فراوانی 1 ها به عنوان شاخصی از انتخاب این طبقات بود). خلاصه مراحل ذکر شده در جدول 2 آمده است.

 

 

جدول (2)  مراحل تحلیل پرسشنامه­ها

  1. تهیه فهرستی از صفات/ رفتار ها تا حد اشباع
  2. ادغام صفات/رفتار ها بر اساس فراوانی اشاره شده (مواردی که فقط یک بار ذکر شده بودند در یکی از طبقات مشابه جای گرفتند)
  3. نامگذاری طبقات بر اساس پرتکرارترین صفت/ رفتار آن طبقه
  4. شمارش فراوانی افرادی که در هر طبقه از صفات/ رفتارها
  5. حذف طبقات با فراوانی کمتر از 5 یا ذکر شده توسط یک نفر
  6. ادغام صفات/رفتار ها بر اساس واژگان یا معنای مشابه
  7. مجددا ادغام طبقات با معنای مشترک
  8. کد گذاری طبقات به منظور تحلیل کمّی
  9. انتقال کد های یاد شده به دستنوشته ها
 
 
 
 
 
 
 
 

 

 

 

یافته­ها

در پاسخ به سوال­های پژوهش ابتدا اطلاعات به دست آمده پس از طی مراحل یاد شده در جدول 2 در 23 صفت/رفتار طبقه­بندی شدند. با توجه به هدف پژوهش مبنی بر استخراج ویژگی­های افراد خردمند، در پاسخ به سوال 1، در وهله اول این صفت/رفتارها  در کل گروه نمونه با توجه به طبقه­های ادغام شده در جدول 3 ارائه شده­اند.

 

 

 

 

جدول (3) صفت/رفتارها در کل گروه نمونه با توجه به طبقه­های ادغام شده

کد

عنوان طبقه

زیرگروه­های طبقه

نمونه ای از صفات یاد شده در زیرگروه­ها

1

باهوش

 

زیرک، کنجکاو

2

مهربان

 

مهربان، به دیگران کمک می­کند،دلسوز، خوب

3

آینده­نگر

آینده­نگر، عاقبت­اندیش

 

4

متفکر

متفکر، منطقی

بافکر، متفکر، با دلیل حرف می­زند، روشنفکر، جوگیر نبودن

5

رفتار قاطعانه

 

شجاع، مبارزه با دشمنان، انتخاب راه توسط خودش، استقلال داشتن، فکر خود را عملی می­کند, عدم تردید

6

در نظر گرفتن تمام جوانب

در نظر گرفتن تمام جوانب، تصمیم­گیری عاقلانه

دیدن هر چیز در جای خود، واقع­بینی، در نظر گرفتن تمام موقعیت­ها، موقعیت­شناس، علاوه بر ویژگی­های ظاهری به ویژگی­های باطنی هم اهمیت می­دهد، تصمیم­گیری درست، زود قضاوت نکردن، انتخاب درست، عکس­العمل مناسب، ارائه بهترین راه­حل، اهل تدبیر، رفتار دانشمندانه

7

عاقل

 

عاقل است، بلوغ فکری دارد

8

باایمان

باایمان، تقوا، اصول اخلاقی

با ایمان، الگو برداری از قرآن، دیندار، توکل به خدا دارد، باتقوا، پاک بودن، انجام امور دینی، امانت­دار، از نفس خود پیروی نمی­کند

9

صاحب علم و آگاهی

 

آگاه به مسائل، بااطلاع، صاحب­نظر، زیاد مطالعه می­کند، زیاد می نویسد، دانا و عالم، به روز بودن علم، تحصیلات بالا، باسواد، به درس اهمیت می­دهد

10

خوش اخلاق

خوش­اخلاق، اهل احترام به خود و دیگران

خوش­رفتار، خنده­رو، خوش­صحبت، اخلاق نیکو، مودب، به توانایی­های دیگران باور دارد، مورد علاقه دیگران

11

اهل عدالت

 

عادل

12

اهل دقت و برنامه­ریزی

 

باریک­بین، دقیق، منظم، وقت­شناس

13

باتجربه

باتجربه، ناصح

باتجربه، استفاده از تجارب دیگران، کاردان، عبرت گرفتن

14

تجلی بیانی (رفتاری) خردمندی

 

آرامش کلام

15

صبور

صبور، باگذشت

باحوصله، مظلوم، زودرنج نبودن، صبور، مقاوم، آرام،  فداکار، فرو بردن خشم

16

صاحب درک و فهم

 

درک بالا، دارای درک و فهم، بصیرت

17

سکوت

 

کم­حرف، شنونده بودن

18

احترام به خود و دیگران

احترام به خود، احترام به دیگران

خود را با دیگران مقایسه نمی­کند، اندیشه به خود،  به دیگران احترام می­گذارد، توجه به نظرات دیگران

19

راستگو

 

راستگو

20

اهل مشورت

 

اهل مشورت است

21

متواضع

 

 

22

پرتلاش

 

سعی در پیشرفت دارد

23

سرمشق

 

برای دیگران الگوست، سرمشق دیگران است

 

 

با توجه به سوال 1پژوهش که از مجموع صفات ارائه شده در کل نمونه کدام طبقه صفات/ رفتارها از فراوانی بیشتری برخوردار بودند یا به عبارتی یک فرد خردمند از دیدگاه عموم مردم دارای چه ویژگی­هایی است، از آمار توصیفی بهره گرفته شد. فراوانی و درصد فراوانی طبقه­های صفات/ رفتار محاسبه شده در کل نمونه و گروه­های سنی در جدول 4 ارائه شده است. (فراوانی و درصد فراوانی ها در گروه سنی نوجوان با توجه به اولویت انتخاب از بیشترین تا کمترین مرتب شده است).

 

 

جدول (4)  فراوانی و درصد فراوانی  طبقه­های صفات/ رفتار در کل نمونه و به تفکیک گروه­های سنی

کل

میانسال

جوان

نوجوان

صفات/رفتار (کد)

درصد فراوانی

فراوانی

درصد فراوانی

فراوانی

درصد فراوانی

فراوانی

درصد فراوانی

فراوانی

1/39

124

7/35

30

2/45

57

6/34

37

همه­جانبه­نگر (6)

6/24

78

2/20

17

2/22

28

8/30

33

متفکر و منطقی (4)

8/27

88

31

26

27

34

2/26

28

باایمان (8)

7/16

53

19

16

1/11

14

5/21

23

صاحب علم و دانش (9)

1/16

51

19

16

9/11

15

7/18

20

مهربان (2)

3/12

39

7/16

14

1/7

9

15

16

عاقل (7)

2/19

61

4/21

18

2/22

28

14

15

صبور و باگذشت (15)

11

35

5/9

8

3/10

13

1/13

14

باهوش (1)

7/11

37

1/13

11

5/13

17

4/8

9

آینده­نگر (3)

6/6

21

1/7

6

6/5

7

5/7

8

باتجربه و ناصح (13)

6

19

1/7

6

8/4

6

6/5

7

اهل عدالت (11)

6/12

40

1/13

11

3/18

23

6/5

6

اهل احترام به خود و دیگران* (18)

7/4

15

8/4

4

8/4

6

7/4

5

خوش اخلاق (10)

1/4

13

6/3

3

4

5

7/4

5

راستگو (19)

6/6

21

1/7

6

9/7

10

7/3

4

رفتار قاطعانه (5)

3/6

20

8/4

4

3/10

13

7/3

4

دقیق و اهل برنامه­ریزی (12)

5

16

6

5

8/4

6

7/3

4

صاحب درک و فهم (16)

7/4

15

6

5

6/5

7

7/3

4

سکوت (17)

8/2

9

4/2

2

4/2

3

7/3

4

اهل مشورت (20)

7/4

15

4/2

2

9/7

10

8/2

3

پرتلاش (22)

2/2

7

6/3

3

8/0

1

9/1

2

رفتار بیانی (14)

9/1

6

4/2

2

4/2

3

9/1

2

متواضع (21)

9/1

6

2/1

1

4/2

3

9/1

2

سرمشق دیگران (23)

  * p<01/0

 

طبق اطلاعات جدول 4 بیشترین فراوانی و درصد فراوانی در کل نمونه مربوط به ویژگی همه­جانبه­نگری است که 1/39 درصد است. با توجه به تعداد طبقات، طبقه صفات/ رفتارهایی که در 10 درصد پایین فراوانی­ها و درصد فراوانی­ها بودندحذف شدند. بنابراین فراوانی و درصد فراوانی طبقات صفات/ رفتار ها در کل نمونه این ترتیب را به خود اختصاص دادند:1) همه­جانبه­نگر 2) با ایمان 3) متفکر و منطقی 4) صبور و باگذشت 5) صاحب علم و دانش 6) مهربان 7)اهل احترام به خود و دیگران 8) عاقل 9) آینده­نگر و 10) باهوش.

همانطورکه در جدول 5 نشان داده شده است در گروه سنی نوجوان به ترتیب صفات/ رفتار های 1) همه­جانبه­نگر 2)  متفکر و منطقی 3) باایمان 4) صاحب علم و دانش 5) مهربان 6) عاقل 7) صبور و باگذشت و 8) باهوش از بیشترین فراوانی و درصد فراوانی  برخوردارند؛  درحالیکه این ترتیب در گروه جوان 1) همه­جانبه­نگر 2) باایمان 3) متفکر و منطقی 4) صبور و باگذشت 5) اهل احترام به خود و دیگران 6) آینده­نگر 7) مهربان 8) صاحب علم و دانش و 9) باهوش و در گروه میانسال 1) همه­جانبه­نگر 2) باایمان 3) صبور و با گذشت 4) متفکر و منطقی5) صاحب علم و دانش 6) مهربان 7) عاقل 8) آینده­نگر 9) اهل احترام به خود و دیگران بود. علاوه بر این، به منظور نمایش بهتر عملکرد شرکت­کنندگان، درصد فراوانی صفات/ رفتارها با توجه به گروه­های سنی در شکل1 رسم شده است.

 

شکل (1) درصد فراوانی صفات/رفتارها در گروه­های سنی

 

 

علاوه بر این، در پاسخ به سوال 2 و به منظور بررسی تفاوت میان گروه­های سنی در فراوانی انتخاب طبقات صفات/ رفتار ها از آزمون خی دو استفاده شد. یافته­ها نشان داد تنها تفاوت معنادار مربوط به صفت/ رفتار اهل احترام به خود و دیگران است (01/0P ). به عبارت دیگر، فراوانی صفت احترام به خود در جوانان به طور معنا­داری بیش از نوجوانان و میانسالان بود (جدول 4).

در ادامه برای بررسی تفاوت دیدگاه­های بین دو گروه جنسیتی فراوانی و درصد فراوانی طبقه­های صفات/ رفتارهای محاسبه شده در بین مردان و زنان در جدول 5 ارائه شده است. (فراوانی و درصد فراوانی­ها در مردان با توجه به اولویت انتخاب از بیشترین تا کمترین مرتب شده است).

علاوه بر این به منظور نمایش بهتر عملکرد شرکت­کنندگان، درصد فراوانی صفات/رفتارها با توجه به جنسیت در شکل 2 رسم شده است.


 

جدول (5) فراوانی و درصد فراوانی  طبقه های صفات/ رفتار در کل نمونه و به تفکیک جنسیت

زن

مرد

 

درصد فراوانی

فراوانی

درصد فراوانی

فراوانی

8/44

65

4/35

67

عاقل (6)

4/21

31

2/31

59

باهوش (8)*

7/20

30

28

53

صاحب علم و دانش (4)

7/11

17

6/19

37

آینده نگر (9)*

1/24

35

9/16

32

رفتار قاطعانه (15)

8/22

33

2/12

23

متفکر و منطقی (2)*

4/12

18

2/12

23

صبور و با گذشت (7)

5/14

21

6/10

20

سکوت (18)

1/13

19

5/9

18

همه جانبه نگر (1)

9/15

23

9/7

15

با ایمان (3)*

8/2

4

9/7

15

اهل عدالت (11)*

9/6

10

8/5

11

اهل احترام به خود و دیگران (12)

1/4

6

8/5

11

با تجربه و ناصح (10)

6/7

11

3/5

10

مهربان (5)

7/9

14

8/4

9

خوش اخلاق (13)

1/4

6

8/4

9

متواضع (22)

4/3

4

2/4

8

اهل مشورت (19)

8/2

4

2/3

6

پرتلاش (20)

2/6

9

2/3

6

دقیق و اهل برنامه ریزی (16)

7/9

14

6/1

3

صاحب درک و فهم (17)*

1/2

3

6/1

3

سرمشق دیگران (23)

8/2

6

6/1

3

رفتار بیانی (21)

8/4

7

5/0

1

راستگو (14)

                                                                                                           * p<0/05

 

شکل (2) درصد فراوانی صفات/ رفتارها  با توجه به جنسیت


طبق اطلاعات جدول 5  بیشترین فراوانی و درصد فراوانی در مردان و زنان مربوط به صفت عاقل به ترتیب 4/35 و 8/44 درصد است. همانطور که در جدول 5 نشان داده شده است، در گروه مردان به ترتیب صفات/ رفتارهای  1) عاقل 2)  باهوش 3) صاحب علم و دانش 4) آینده­نگر 5) رفتار قاطعانه 6) متفکر و منطقی 7) سکوت 8) همه­جانبه­نگر 9) باایمان از بیشترین فراوانی و درصد فراوانی  برخوردارند؛  درحالیکه این ترتیب در گروه زنان 1) عاقل 2)رفتار قاطعانه 3) متفکر و منطقی 4)باهوش 5) صاحب علم و دانش 6) باایمان 7) سکوت 8) همه­جانبه­نگر و 9) صبور و باگذشت و 10) آینده­نگر بود.

علاوه بر این، به منظور بررسی تفاوت میان مردان و زنان در فراوانی انتخاب طبقات صفات/ رفتارها از آزمون خی دو استفاده شد. همانطور که در جدول 5 آمده است یافته­ها نشان داد تفاوت­های معنا­دار مربوط به صفات/ رفتارهای باایمان، باهوش، آینده­نگر، متفکر و منطقی، اهل عدالت و صاحب درک و فهم است (05/0P ). به عبارت دیگر، تعداد زنانی که به  صفات/رفتارهای باایمان، متفکر و منطقی و صاحب درک و فهم اشاره داشتند بیشتر از مردان بود. تعداد  مردان نیز در صفات/رفتارهای باهوش، آینده­نگر و اهل عدالت بیشتر بود.

 

بحث

پس از گذشت بیش از سی سال بررسی و پژوهش، تعاریف پژوهشگران از خردمندی در برخی از عناصر همگرا بوده اما هنوز در عناصر تشکیل­دهنده خردمندی اختلاف نظر وجود دارد( استودینگر و گلوک، 2011). وجود مفاهیم مشترکی که افراد عادی در تعریف خردمندی و افراد خردمند دارند شاید در هدایت نظریه­های نظریه­پردازان نیز مفید باشد و یا حتی تنوع در این مفاهیم به پژوهشگران در ارائه الگویی انعطاف­پذیر از خردمندی -که اجزای مختلفی را در خود جای دهد – کمک­کننده باشد (گلوک و بلوک، 2011). پژوهش­های پیشین که به بررسی نظریه­های ضمنی درباره خردمندی و افراد خردمند پرداخته­اند نه تنها به عناصر اساسی از خردمندی رسیده­اند (آردلت، 2000؛ کلیتون و بیرن، 1980) بلکه به مواردی از تنوع نیز دست یافته­اند (بلوک و گلوک، 2005). عناصر به دست آمده به طور معمول  عناصر شناختی(درک شرایط انسانی و داشتن دانش و تجربه درباره زندگی)، تأملی ( تمایل و توانایی برای بررسی متفکرانه مسائل از جمله خود فرد) و عاطفی (شفقت و خیرخواهی) هستند (گلوک و بلوک، 2011).

از آن جایی که در این پژوهش قصد بر این نبود که طبقه­بندی صفات/رفتارها مبتنی بر یافته­های قبلی نظریه های ضمنی و از پیش تعریف شده باشد، از محدود کردن طبقات اجتناب شده و تا جایی که امکان داشت از پراکندگی پاسخ­های شرکت­کنندگان استقبال شد. در این پژوهش سعی شده است با هدف ایجاد سیاهه یا نگرش­سنج،  بدون مطرح کردن انتظاراتی برگرفته از یافته­های پژوهش­های قبلی صرفاً پژوهشی اکتشافی انجام شود.

همه­جانبه­نگری، ایمان، تفکر و منطق، صبر و گذشت، علم و دانش، مهربانی، احترام به خود و دیگران، عقلانیت، آینده­نگری و هوش عناصری بودند که به ترتیب یاد شده صفات مرتبط با آنها به افراد خردمند نسبت داده شد و البته این ترتیب با تفاوت جایگاه­های ترجیح در گروه­های سنی مختلف نیز به دست آمد.  در هر سه گروه سنی اولین صفت/رفتار اشاره شده برای یک فرد خردمند همه جانبه­نگری بود. دیدن هر چیز در جای خود، در نظر گرفتن تمام موقعیت­ها و اهمیت قائل شدن برای ویژگی­های باطنی علاوه بر ویژگی­های ظاهری مجموعه مولفه­هایی بود که در کنار  تصمیم­گیری درست، زود قضاوت نکردن، عکس­العمل مناسب، ارائه بهترین راه حل و اشاراتی از این دست این طبقه صفت/رفتار را شکیل داده است. الگو برداری و توجه به اموری که به نوعی مبنای دینی یا اخلاقی دارد نیز جزء مواردی است که در هر سه گروه سنی به آن اشاره شده است. نکته جالب دیگر در یافته­ها اشاره به صفت صبوری است که با افزایش سن از جایگاه هفتم در گروه نوجوان به جایگاه چهارم در گروه جوان و سوم در گروه میانسال تغییر کرده است. صفت آینده­نگری نیز جزء صفاتی است که در مجموعه صفات اشاره شده گروه نوجوان قرار ندارد ولی در دو گروه دیگر مشاهده می­شود. آنچه که در هر سه گروه سنی مشهود بود اینکه هوش و اشاره دقیق به صفت باهوش که یک طبقه جداگانه را به خود اختصاص داده (صرف نظر از صفات یا رفتارهایی که جزئی از هوش یا نمادی از هوش تلقی می­شوند) در مجموعه ویژگی­های مرجح اول ( 7 ویژگی اول) قرار ندارد. جیسون و همکاران (2001) در مرحله اول پژوهش خود نیز به این نتیجه رسیدند که صرفاً کیفیت هوش نیست که با خردمندی رابطه دارد بلکه نحوه استفاده از آن است که به خردمندی مرتبط است و در واقع توانایی حل مسائل و کمک به دیگران ویژگیِ مهمِ هوشِ مرتبط با خردمندی است.مشابه آنچه که در مفهوم هوش عملی استرنبرگ(b 1996) در بخشی از نظریه بافتی هوش سه گانه و اخیرا هوش موفق مطرح شده است، هوش عملی سازه­ای است که تا حدودی از هوش مدرسه­ای یا آموزشی مستقل است. در این نوع هوش دانش ضمنی به عنوان هسته اصلی هوش عملی مطرح است (هنگ و تام، 2009)؛ در واقع عملی کردن آنچه که آموخته­اند. بسیاری از پژوهش­ها نیز تفاوت هوش عملی را از سایر جنبه­ها و مفاهیم هوش از جمله هوش مرتبط با مسائل آموزشی نشان داده­اند(برای مثال کیانکیولو و همکاران،2006 ص 236 به نقل از بهرامی، یوسفی و آتش پور، 1388؛ گینگورکو، مایر، لیپکا، مهات، یانز و استرنبرگ، 2004؛ استرنبرگ، نوکس، گایسلر، پرینس، اکاتکا، باندی و گرینگورنکو، 2001 را ببینید). گذشته از صفت عاقل که در هر دو جنسیت از فراوانی بالایی برخوردار بود – در زنان بیشتر- مردان به صفت با هوش و آینده­نگری اهمیت بیشتری دادند اما در گروه زنان رفتار قاطعانه بسیار اهمیت بالایی داشت و صفت آینده­نگری درصد بسیار پایینی را به خود اختصاص داد. این  یافته تا حدودی مشابه یافته­های پژوهش گلوک، اشتراسر و بلوک(2009) است که هوش برای مردان دارای اهمیت بیشتری است. ظاهراً  مسئله این است که تعاریف افراد از خردمندی و فرد خردمند با توجه به جنسیت متفاوت نیست؛ اما با توجه به بافت­های متفاوتی که تجربه می­کنند حیطه­هایی که خردمندی در زندگی واقعی آنها جلوه می­کند متفاوت است (گلوک، اشتراسر و بلوک، 2009). به همین دلیل است که برای زنان در این نمونه پژوهشی رفتار قاطعانه و در نظر داشتن آینده برای یک فرد خردمند مهمتر قلمداد شده است.

برای اغلب افراد این پژوهش (تقریبا در همه گروه‌های سنی و جنسیتی)  نمونه یک فرد خردمندکسی است که همه­جانبه­نگر، متفکر و منطقی، اهل دانش و آینده­نگر است. این فرد در عین حال صبور، باگذشت، مهربان، بوده و به خود و دیگران احترام می­گذارد؛ چنین فردی با انجام اموری که به نوعی به دین مربوط است به عنوان فردی با ایمان یاد می­شود.این مصادیق نمونه شامل عناصر شناختی، عاطفی و تأملی است. علاوه بر این شامل حیطه­های درون فردی، بین فردی و فرافردی نیز هست. در پژوهش استرنبرگ(1986) و کلیتون (2000) عمده اجزای به دست آمده جنبه شناختی دارند و این در حالی است که در پژوهش هالیدی و چندلر(1986) و چن و همکاران (2014) اجزای عاطفی هم در کنار اجزای شناختی به چشم می­خورد. تاکاهاشی و بردیا (2000) در پژوهش خود به صفت شهودی بودن دست یافتند که جنبه تأملی را نیز به اجزای به دست آمده برای مفهوم خردمندی و ویژگی­های افراد خردمند می‌افزاید. جیسون و همکاران (2001) هر سه جنبه را در پژوهش خود به دست آورد تا جایی که در پژوهش او به جنبه­های معنوی نظیر درستی و یگانگی با خداوند نیز اشاره شده بود. به نظر می­رسد اجزای طبقه­بندی شده یافته­های این پژوهش نیز مشابه  پژوهش­های پیشین باشد به عنوان مثال اجزای شناختی مشابه پژوهش کلیتون و بیرن (1980) یا توجه به امور معنوی  مشابه پژوهش جیسون و همکاران (2001) است.

پژوهشگران اجزای شناسایی شده در بررسی‌های ضمنی را با اسامی متفاوتی نام­گذاری کرده‌اند، هر چند ظاهراً محتوای واقعی آنها کاملاً مشابه است. مفاهیم مردم از خردمندی با بافت زندگی فعلی و وظایف تحولی آنها مرتبط است (گلوک و همکاران، 2005). جوانی به طور معمول یک مرحله از تغییرات مهم در زندگی است، از جمله شروع کار، روابط، و گاهی اوقات یک خانواده (گلوک و بلوک، 2007) و استدلال در مورد این تجربیات (سینگر و بلوک، 2001) ممکن است در به رسمیت شناختن اجزای مختلف تعریف خردمندی و خردمند نقش مهمی داشته باشد.

علیرغم محدودیت­هایی که این پژوهش دارد بر اساس صفات/رفتارهایی که از این پژوهش استخراج شده است می­توان به طور مقدماتی نخست به بررسی مفهوم خردمندی در نمونه ایرانی پرداخت و دوم به تأثیر تجارب زندگی در دوره­های مختلف زندگی در فهم این مفهوم نیز دقت کرد. بررسی­های تاریخی و مذهبی بیشتری لازم است تا به روند تحولی و شکل گیری مفهوم خردمندی در میان ایرانیان لازم است. البته ناگفته نماند که با توجه به محدودیت در شیوه نمونه­گیری ونمونه پژوهشی در تعمیم یافته­ها به جامعه ایرانی باید احتیاط کرد.همانطور که در جدول 1آمده است در این پژوهش سوال­های دیگری نیز مطرح شده بود که مجال ارائه آنها در این مقاله نبود و در گزارش‌های آتی منتشر خواهد شد.



[1] sophie

[2] phronesis

[3] episteme

[4] implicit

[5] Explicit

[6] reasoning ability

[7] sagacity

[8] experienced

[9] pragmatic

[10] knowledgeable

[11] aged

[12] awakened

[13] intuitive

[14] balance

[15] self-love

[16] good judgment

[17] appreciation

[18] purpose in life

[19] warmth

[20] kindness

[21] animation

[22] Intra psychic integration

[23] discreet

بهرامی، ص.، یوسفی، ع. ر. و آتش پور، س. ح. (1388).  تأثیرآموزش هوش عملی بر اضطراب و تمرکز دانش آموزان دختر پایةسوم راهنمایی. دانش  و پژوهش در علوم تربیتی برنامه ریزی درسی، 22، 170-157.
Aldwin, C. (2009).Gender and wisdom: A brief overview. Research in Human Development, 6, 1–8.
Ardelt, M. (2000). Intellectual versus wisdom-related knowledge: The case for a different kind of learning in the later years of life. Educational Gerontology, 26, 771–789.
Ardelt, M. (2009). How similar are wise men and women? A comparison across two age cohorts. Research in Human Development, 6, 9–26.
Baltes, P. B., & Staudinger, U. M. (1993). The search for a psychology of wisdom.Current Directions in Psychological Science, 2, 75-80.
Bluck, S., & Gluck, J.(2004). Making things better and learning a lesson: Experiencing wisdom across the lifespan. Journal of Personality, 72, 543-572.
Bluck, S., &Gluck, J. (2005). From the inside out: People’s implicit theories of wisdom. In R. J. Sternberg & J. Jordan (Eds.), A handbook of wisdom: Psychological perspectives (pp. 84-109). New York: Cambridge University Press.
Chen, L. M., W, P. J., Cheng, Y. Y., & Hsueh, H. I. (2014). Educators’ implicit perspectives on wisdom: A comparison between interpersonal and intrapersonal perspectives. International Journal of Psychology,49(6), 425-433.
Clayton, V., & Birren, J. E. (1980). The development of wisdom across the lifespan: A reexamination of an ancient topic. In P. B. Baltes & O. G. Brim (Eds.), Life-span development and behavior (pp. 103-135). New York: Academic Press.
Dahlsgaard, K., Peterson, C., & Seligman, M. E. P. (2005). Shared virtue: The convergence of valued human strengths across culture and history. Review in General Psychology, 9,203–213.
Denney, N.W., Dew, J., & Kroupa, S. (1995). Perceptions of wisdom: What is wisdom and who has it? Journal of Adult Development, 2, 37–47.
Erikson, E. (1959). Identity and the life cycle. New York: International University Press.
Freya, D. K., & Baltes, P. B. (1990). Toward a neofunctionalist conception of adult intellectual development: Wisdom as a prototypical case of intellectual growth. In C. N. Alexander & E. J. Langer (Eds.), Higher stages of human development: Perspectives on adult growth (pp. 54–78). New York: Oxford University Press.
Glück, J., Bluck, S., Baron, S.,& McAdams, D. P. (2005). The wisdom of experience: Autobiographical narrative across adulthood. International Journal of Behavioral Development, 29, 197-208.
Glück, J., & Bluck, S. (2007). Looking back across the lifespan: A life story account of the reminiscence bump. Memory and Cognition, 35, 1928–1939.
Glück, J., Strasser, I., & Bluck, S. (2009). Gender differences in implicit theories of wisdom. Research of Human Development, 6, 27–44.
Glück, J., & Bluck, S. (2011). Laypeople’s conceptions of wisdom and its development: Cognitive and integrative views. The Journals of Gerontology. Series B, Psychological Sciences and Social Sciences, 66(3), 321-324.
Glück, J., Bischof, B., &Siebenhüner, L. (2012). “Knows what is good and bad,” “Can teach you things,” “Does lots of crosswords:” Children’s knowledge about wisdom. European Journal of Developmental Psychology, 9, 582–598.
Grigorenko, E. L., Meier, E., Lipka, L., Mohat, G., Evelyn, Y., & Sternberga, R. J. (2004). Academic and practical intelligence: A case study of the Yup'ik in Alaska. Learning and Individual Differences, 14(4), 183–207.
Heng, M. A., & Tam, K. Y. (2009). Practical intelligence and wisdom in gifted education. In L. V. Shavinina (Ed.), International handbook on giftedness (pp. 1157-1172). Netherland: Springer.
Holliday, S. G., & Chandler, M. J. (1986).Wisdom: Exploration in adult competence. New York: Karger.
Jason, L. A., Reichler, A., King, C., Madsen, D., Camacho, J., & Marchese, W. (2001). The measurement of wisdom: A preliminary effort. Journal of Community Psychology, 29, 585–598.
Kramer, D. (1990). Conceptualizing wisdom: The primacy of affect-cognition relations. In R. J. Sternberg (Ed.), Wisdom: Its nature, origins, and development (pp. 279–313). Cambridge, UK: Cambridge University Press.
Labouvie-Vief, G. (1990). Wisdom as integrated thought: Historical and developmental perspectives. In R. J. Sternberg (Ed.), Wisdom: Its nature, origins, and development (pp. 52-83). Cambridge, MA: Cambridge University Press.
Levitt, H. M. (1999). The development of wisdom: An analysis of Tibetan Buddhist experience. Journal of Humanistic Psychology, 39(2), 86–105.
Meacham, J. A. (1990). The loss of wisdom. In R. J. Strenberg (Ed.), Wisdom: Its nature, origins, and development (pp. 181-212). Cambridge: Cambridge University Press.
Montgomery, A., Barber, C., & McKee, P. (2002). A phenomenological study of wisdom in later life. International Journal of Aging and Human Development, 52, 139-157. New York: Academic Press.
Orwoll, L., & Perlmutter, M. (1990). The study of wise person: Integrating a personality perspective. In R. J. Strenberg (Ed.), Wisdom: Its nature, origins, and development. Cambridge: Cambridge University Press.
Orwoll, L., & Achenbaum, W. A. (1993). Gender and the development of wisdom. Human Development, 36, 274–296.
Oser, F. K., Schenker, C., & Spychiger, M. (1999). Wisdom: an action-oriented approach. In K. H. Reich, F. K.  Oser, & W. G. Scarlett (Eds.), Psychological studies on spiritual and religious development (pp. 85–109). Lengerich: Pabst.
Paulhus, D. L., Wehr, P., Harms, P. D., & Strasser, D. I. (2002). Use of exemplar surveys to reveal implicit types of intelligence. Personality and Social Psychology Bulletin, 28, 1051–1062.
Rosing, I. (2005). Weisheit: Meterware, maßschneiderung, missbrauch [Wisdom: Yard ware, customized ware, abuse]. Kroning: Asanger Verlag.
Simonton, D. K. (1990). Creativity and wisdom in aging. In J. E. Birren & K.W. Schaie (Eds.), Handbook of the psychology of aging (3th ed.).
Singer, J. A., & Bluck, S. (2001). New perspectives on autobiographical memory: The integration of narrative processing and autobiographical reasoning. Review of General Psychology, 5, 91–99.
Sowarka, D. (1989). Weisheit und Weise personen: Common-sense-konzepte ¨alterer menschen [Wisdom and wise persons: Common-sense views from elderly people]. Zeitschrift fur Entwicklungspsychologie Und Padagogische Psychologie, 21, 87–109.
Staudinger, M. U., & Gluck, J. (2011). Psychological wisdom research: Commonalities and differences in a growing field. Annual Review of Psychology, 62, 215-241.
Sternberg, R. J. (1985). Implicit theories of intelligence, creativity, and wisdom. Journal of Personality and Social Psychology, 49, 607–627.
Strenberg, R. J. (1986). Intelligence, wisdom, and creativity: Three is better than one. Educational Psychologist, 21(3), 175-190.
Sternberg, R. J. (1996). Successful intelligence. New York: Simon & Schuster.
Sternberg, R. J. (1998). A balance theory of wisdom. Review of General Psychology, 2, 347–365.
Strenberg, R. J., & Lubart, T. I. (2001). Wisdom and creativity. In J. E. Birren& K. Schia (Eds.), Handbook of the psychology of aging (pp. 500-511).United States of America: Academic Press.
Sternberg, R. J., Nokes, C., Geisslerc, P. W., Prince, R., Okatchae, F., Bundy, D. A., & Grigorenko, E. L. (2001). The relationship between academic and practical intelligence: A case study in Kenya. Intelligence, 29(5), 401-418.
Takahashi, M., & Bordia, P. (2000).Concept of wisdom: A cross-cultural comparison. International Journal of Psychology, 35(1), 1-9.
Takahashi, M., & Overton, W. F. (2002). Wisdom: A culturally inclusive developmental perspective. International Journal of Behavior and Development, 26, 269–277.
Takahashi, M., & Overton, W. F. (2005). Cultural foundations of wisdom: An integrated developmental approach. In R. J. Sternberg & J. Jordan (Eds.), A handbook of wisdom: Psychological perspectives (pp. 32–60). Cambridge: Cambridge University Press.
Yang, S.Y. (2001). Conceptions of wisdom among Taiwanese Chinese. Journal of Cross-Cultural Psychology, 32, 662–680.