Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. student in clinical psychology, Shahed University and faculty member of Jahad Daneshgahi of Alborz, Tehran, Iran
2 Professor, Department of Psychology, Faculty of Humanities, Shahed University, Tehran, Iran
3 Assistant professor, Medical Education Development Center, Iran University of Medical Science, Tehran, Iran
4 Assistant professor, Department of Educational Psychology, Faculty of Psychology and Educational Sciences, Kharazmi University, Tehran, Iran
5 Assistant professor, Department of Hadith education, University of the Quran and Hadith, Dar al-Hadith Cultural-Scientific Institute, Qom, Iran
6 Associate Professor, Department of psychology, Faculty of Humanities, Shahed University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
تخلّف جوانان به عنوان یکی از مشکلات اجتماعی معاصر، تأثیر منفی معناداری روی سیستمهای آموزشی، بهداشتی، مالی، شغلی و قضایی میگذارد (دویچ، کروکت، وولف و رزل، 2012؛ کفلر-وسترگرن، کلاف و میترورر، 2010). به عنوان مثال در ایالات متحده، 16% ازجرائم، خشونتآمیز (مانند: قتل، تجاوز، سرقت و حمله) و 26% مالی است (پوزانچر، 2009). در انگلستان درصد قابل توجهی از حملات، سرقتها و قاچاق مواد مخدر توسط افراد 10 تا 25 سال انجام میشود (رو و اش، 2008). در استرالیا ، صدمه به اموال، سرقت، جرائم علیه افراد جرائم علیه نظم، شایعترین تخلّف متخلّفان است (فرناندز، واش، مالر و وراپسون، 2009) و نرخ متخلّفان نوجوان در استرالیا دو برابر بزرگسالان مجرم است (موسسه جرمشناسی استرالیا، 2010). این امر نه تنها نشان دهنده بزرگی مشکل است، بلکه نیاز به درک روشنتری از انگیزه جوانان درگیر است (آنماری، کلی، مایکل و استفان، 2013). در ایران آمارها نشان میدهد که از مجموع 33508 مورد محکومان قضایی در سال 1362، 13652 مورد آن؛ یعنی بیش از 31% در سنین 15 تا 24 بودهاند. گزارش اداره بهداشت مدارس از دانش آموزانی که اختلالات عاطفی و روانی داشتهاند، حاکی از این است که بزهکاری، رقم بیشتری را به خود اختصاص داده است (فتاحی، 1377). متاسفانه آمار دقیق در سالهای اخیر در دسترس نیست.
طبق پژوهش رویتوند غیاثوند (1390) اکثر نوجوانان بزهکار (77%) باورهای کلیشهای زیادی داشتند. معمولاً باورهای منفی، بر اثر واقعههای مهمی در زندگی به وجود میآیند. تفکر بسیاری از مجرمان اغلب غیرمنطقی است. آنها خودشان را نقد نمیکنند. در نتیجه ممکن است به آسانی تحت تأثیر دیگران قرارگیرند. پژوهشها نقش مهم باورهای کلیشهای را در تولید رفتارهای ضداجتماعی نشان میدهند (ابوالمعالی، 1388). همچنین الیس (2003) معتقد است که این محرکها یا رویدادهای برانگیزنده نیستند که اهمیت دارند، بلکه برداشت افراد از این رویدادها، مهم هستند. وی 17 نوع باور غیر منطقی را مشخص میکند که افراد به واسطه آنها رویدادها را تفسیر میکنند. به دلیل ماهیت عادتی باورها، نگرشها و انتظارات شخصی احتمال دارد این فرآیندهای فکری، خودکار و به ظاهر غیرارادی شوند. به طور مثال، غالباً گفتگوهای درونی مکرر منفی و استرسزای یک مراجع به صورت سبک عادتی تفکر در میآید که در بیشتر موارد مشابه با خودکار شدن تفکر است. با وجود این میتوان به فرد کمک کرد که از چنین گفتگوهای درونی آگاه شود و سعی کند آنها را تغییر دهد.
کویلیام (1386) معتقد است که برای تغییر دادن افکار منفی و جایگزین کردن افکار مثبت به جای آنها، لازم است بدانیم که افکار منفی، تحریفهایی هستند که در واقعیت صورت میگیرند. آموزش مهارت مثبتنگری به فرد کمک میکند تا با استفاده از منطق، مشکلات را حل کند. در برخورد با موقعیتها انعطافپذیر باشد. با آرامش و متفکرانه، محیطی که در آن زندگی یا کار میکند را بهبود بخشد. این دیدگاه به افراد یاد میدهد که سبک تبیین خوشبینانه را انتخاب نمایند و به این باور برسند که حوادث بد ناپایدار هستند و در مورد رویدادهای ناخوشایند به صورت سازنده و غیرجبری فکر کنند و به توانایی خود برای مقابله با مشکلات استرسزا، اعتماد داشته باشند (فورگرد و سلیگمن، 2012).با ظهور روانشناسی مثبتگرا، صاحبنظران و پژوهشگران توجه خود را صرف بررسی توانمندیهای انسان کردند و به جای توجه محض به تجارب یا تصورات منفی افراد، به بررسی سازههایی چون امید[1]، معنویت[2]، خوش بینی[3] و قدردانی[4] پرداختند (اسنایدر و مک کولاف، 2000).
سلیگمن شادکامی را موضوع اصلی رویکرد روانشناسی مثبتگرا دانست و آن را به سه مولفه: هیجان مثبت[5] (زندگی لذت بخش)، مجذوب شدن[6] (زندگی جذاب) و معنی [7](زندگی با معنی) تقسیم کرد. بر اساس این رویکرد، راهبردهایی که به آزمودنیها کمک میکند تا یک زندگی لذت بخش، جذاب و با معنا را بسازند، مداخله مثبتگرا گفته میشود (رشید و سلیگمن، 2013). در سالهای اخیر تأثیر مهارت مثبتنگری طی پژوهشهایی تأیید شده است. به عنوان مثال، رستمی، یونسی، موللی، فرهود و بیگلریان (1392) تأیید کردند که آموزش مثبتنگری موجب افزایش شادکامی در نوجوانان کم شنوا میشود. بلک و رینولز (2013) به بررسی رابطه کمالگرایی، افسردگی و خوشبینی پرداختند، نمونه آنها 126 نفر بود. نتایج نشان داد خوشبینی، عواقب عاطفی منفی از کمال را کاهش میدهد، پس افراد خوشبین، کمالگرایی بیشتر و افسردگی کمتر دارند.
همچنین دستغیب، علیزاده و فرخی (1391)، در پژوهش خود، دریافتند آموزش مثبتاندیشی میتواند خلاقیت را افزایش دهد. همچنین، نصیری نژاد (1392) در بررسی تأثیر مثبتاندیشی بر صمیمیت، رضایت و عملکرد جنسی زنان خانهدار به این نتیجه رسید که مثبتاندیشی باعث افزایش صمیمیت جنسی شده، ولی بر رضایت جنسی و عملکرد آن تأثیری نداشته است. خوشبینی، امید و سلامت جسمی و روانی را، آنگونه که با انواع شاخصها، از جمله خود گزارشی، سلامت ذهنی، خلق مثبت، کنار آمدن موثر (ارزیابی مجدد، حل مسأله، اجتناب از رویدادهای استرسزای زندگی و جستجوی حمایت اجتماعی) و رفتارهای ارتقاء دهنده سلامت مشخص شدهاند، پیش بینی میکند (اسنایدر و لوپز، 2008). فورگرد و سلیگمن (2012) به بررسی پیامدهای خوشبینی پرداختند، نتایج این چنین بود که افراد خوش بین وقایع منفی را میبینند ولی آنها را جبری نمیدانند و به شیوهای سازنده با آنها برخورد میکنند. همچنین آنها در برخورد با مشکلات به خود اطمینان دارند. یک ذهن مثبت، شادی، لذت، سلامتی و نتایج موفق هر موقعیت یا کاری را پیش بینی میکند و آنچه ذهن انسان انتظار دارد، همان را مییابد. هر چیزی را که ذهن انتظار داشته باشد پیدا میکند. افکار، کلمات و نگرش منفی باعث ایجاد احساسها و رفتارهای منفی در ما میشود. وقتی ذهن منفی است، سمومی در خون آزاد میشود که باعث ناراحتی و منفی بودن بیشتر میشود و این راهی است به سوی شکست، عصبانیت و ناامیدی (ساسون،2010).
آمارهای منتشر شده نشان میدهد که علی رغم رشد و تحولات فرهنگی- اجتماعی و توسعه و گسترش مراکز و مؤسسات خدمات روانشناختی باز هم جرایم ارتکابی کودکان و نوجوانان رشد فزایندهای دارد(ابوالمعالی، 1388). شیوع بالای مشکلات رفتاری و جرایم پرخاشگرانه در نوجوانان و صدمات جسمانی و روانی که به قربانیان آنها وارد میگردد و همچنین صرف مبالغ هنگفت مالی جهت ترمیم و اصلاح تخریب حاصل از آنها نیاز به توصیف، شناخت و درمان و بازپروری افراد پرخاشگر و جامعه ستیز را ضروری مینماید. کودکان و نوجوانان بزهکار اغلب راهکارهایی را انتخاب میکنند که مبتنی بر تجارب آنهاست. آنها در بسیاری از موارد بر تداوم استفاده از این راه کارها اصرار دارند و به دنبال راهکارهای جدید برای حل مشکل خود نمیگردند (ابوالمعالی، 1388).
رابطه بین افکار نامناسب و رفتار پرخاشگرانه و نابهنجار در مطالعات مختلف بررسی شده است. این افکار نقشی اساسی در بروز رفتارهای بزهکارانه پسران نوجوان دارد، ولی در خصوص تأثیر مثبتنگری بر شادکامی و باورهای غیر منطقی نوجوانان بزهکار پژوهشی یافت نشد. البته زندوکیلی، جلیلوند و نیک منش (2014) به بررسی تأثیر مثبتاندیشی بر کاهش اضطراب و افسردگی در نوجوانان بزهکار پرداختند که نتیجه پژوهش آنها نشان داد که این مداخله تأثیر مثبتی بر کاهش اضطراب و افسردگی دارد. بنابراین پژوهش حاضر به دلیل مورد غفلت واقع شدن این گروه از افراد برای طراحی و آموزش مهارت مثبتنگری به آنها و فقدان پژوهش مرتبط با بررسی اثرات این نوع مداخلهها بر آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. چه بسا با آموزش این مهارت، افراد بتوانند ظرفیتهاو توانمندیهایشان را به نحو احسن شکوفا سازند. بنابراین هدف پژوهش حاضر تأثیر برنامه آموزشی مثبتنگری بر افزایش شادکامی و همچنین کاهش باورهای غیرمنطقی نوجوانان بزهکار است و با توجه به پیشینه مربوط به آموزش مهارت مثبتنگری و تأثیر آن بر باورهای غیرمنطقی، فرضیههای زیر را مورد بررسی قرار داد.
1- شرکت در برنامه مثبتنگری موجب افزایش شادکامی در نوجوانان بزهکار میشود. 2- شرکت در برنامه مثبتنگری باعث کاهش مؤلفههای باورهای غیرمنطقی در نوجوانان بزهکار میشود.
روش
روش پژوهش، جامعه آماری و نمونه:پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای نیمهآزمایشی با طرح پیشآزمون، پسآزمون با گروه کنترل بود. نمونه شامل 30 نفر از نوجوانان ساکن در کانون اصلاح و تربیت بودند که از جامعه آماری شامل کلیه نوجوانان دختر بزهکار ساکن در کانون اصلاح و تربیت شهر تهران به شیوه هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی به گروههای پژوهش گمارده شدند. مهمترین ملاک ورود این افراد، 1- از میان افرادی که کمترین نمرات را در آزمونهای شادکامی و بیشترین نمره را در باورهای غیرمنطقی گرفتند؛ 2- افرادی که حداقل تا دوماه آینده در کانون حضور داشتند؛ 3- موافقت برای شرکت در این پژوهش بود. گروه آزمایشی (15 نفر) گروه کنترل (15 نفر) بودند. به گروه اول طبق برنامه، آموزش مثبتنگری داده شد و افراد باید در فاصله بین جلسات تمرینها را انجام داده و جلسه بعد گزارشی میدادند. به گروه کنترل آموزشی داده نشد. پس از پایان پژوهش بسته آموزشی در اختیار آنها قرار گرفت. تعداد جلسات 8 جلسه 90 دقیقهای به مدت یک ماه از خرداد تا تیر 92 هفتهای دو بار به صورت گروهی، انجام شد. پیشآزمون یک هفته قبل از شروع پژوهش و پسآزمون یک هفته پس از پایان دوره آموزشی انجام گرفت.
ابزار سنجش: شادکامی آکسفورد[8]:این پرسشنامه از 29 سوال تشکیل شده و در سال 2002 توسط مایکل آرگایل ساخته شده است. بر اساس یک طیف چهاردرجهای از صفر تا سه نمرهگذاری میشود که نمرهگذاری گزینههای هر عبارت به ترتیب عبارت است از: الف: 0، ب: 1، ج: 2، د: 3. بدین ترتیب بالاترین نمرهای که آزمودنی میتواند در این مقیاس کسب کند، 87 است که بیانگر بالاترین حد شادکامی بوده و کمترین نمره این مقیاس صفر است که موید ناراضی بودن آزمودنی از زندگی و افسردگی فرد است. نمره بهنجار این آزمون بین 40 تا 42 است. آرگایل پایایی پرسشنامه آکسفورد را به کمک ضریب آلفا کرونباخ 90/0 و پایایی بازآزمایی آن را طی هفت هفته 78/0 گزارش کردهاند. پرسشنامه شامل پنج بعد است که شامل: خشنودی از زندگی، سلامتی، خلق مثبت، کارآمدی، عزت نفس. ضریب آلفای این پرسشنامه 91/0 است (سهرابی و جوانبخش، 1388). ضریب آلفای کرونباخ این پرسشنامه در پژوهش حاضر هم 89/0 به دست آمد.
پرسشنامه باورهای غیرمنطقی جونز1:این پرسشنامه توسط جونز (1968) و بر اساس نظریه الیس و برای اندازهگیری و سنجش عقاید غیرمنطقی ساخته شده است. هر زیر مقیاس دربردارنده ده پرسش است. درجه بندی پرسشها براساس مقیاس پنج درجهای لیکرت است و آزمودنی میزان موافقت یا مخالفت خود را با توجه به درجات (به شدت مخالف، تاحدی مخالف، نه مخالف نه موافق، تا حدی موافق، به شدت موافق) مشخص میکند. برای نمره گذاری هر مقیاس کلید تهیه شده است. در هر مقیاس نمره بالا نشان دهنده شدت باور غیرمنطقی است. نمره کل باورهای غیرمنطقی از جمع جبری همه ی نمرههای خرده مقیاسها به دست میآید. نمره بالا در این آزمون نشان دهنده باور غیرمنطقی بیشتر است. جونز (1968) اعتبار کل پرسشنامه به روش بازآزمایی را 92/0 و برای خرده مقیاسها از 66/0 تا 80/0 گزارش نموده است. تقی پور (1377) با استفاده از روش آلفای کرونباخ اعتبار پرسشنامه را 71/0 به دست آورد.
برنامه آموزشی طی هشت جلسه 90 دقیقهای بر اساس مباحث آموزشی شادکامی سلیگمن (1391) و سلیگمن (1383) تدوین شد. اهداف و محتوای جلسات در جدول 1 ارایه شده است.
جدول (1) محتوای برنامه آموزشی مثبتنگری به تفکیک جلسات[9]
|
محتوای جلسه اهداف |
|
جلسه اول |
ارایه توضیحاتی پیرامون جلسات آموزش. به آزمودنیها آموزش داده شد تا حالات هیجانی خود را پس از احساس ناامیدی ثبت کنند. |
هدف آشنایی اعضای گروه با یکدیگر، تشریح اهداف و قوانین گروه، گروه بندی، |
جلسه دوم |
ایجاد باورهای مثبت و یادداشت نقاط قوتی که در خود سراغ دارند. |
هدف، آشنایی با مثبتنگری و مزایای آن |
جلسه سوم |
یادداشت کردن موقعیتی که در آن احساس بدی داشتند. افکاری که در همان لحظه در مورد آن موقعیت از ذهنشان میگذرد و یادداشت احساسی که ناشی از آن موقعیت و افکار است. |
هدف، شکار افکار. |
جلسه چهارم |
شواهدی بیاوریم مبنی بر اینکه هر فکری که در آن لحظه به ذهن میرسد ممکن است درست نباشد. |
هدف، ارزیابی صحت باورها |
جلسه پنجم |
استفاده از دلایل موقت به جای دائمی، غیر شخصی به جای شخصی |
هدف: بررسی سبک تبیین افکار |
جلسه ششم |
استفاده از کلمه "گاهی اوقات" به جای "همیشه". استفاده از کلمه "خاص" به جای "کلی". |
ادامه مبحث هفته قبل |
جلسه هفتم |
بررسی راههای متعدد در هنگام رویارویی با مشکلات، به جای فاجعه پنداری در مورد آن مشکل. |
هدف: اجتناب از فاجعه پنداری |
جلسه هشتم |
بررسی بدترین، بهترین و محتملترین اتفاقی که ممکن است بیفتد و راحلهایی برای هر کدام ارایه شد. |
هدف: پیدا کردن بهترین راه حل در شرایط مختلف |
روش اجرا و تحلیل:روش پژوهش به این ترتیب بود که با مراجعه به کانون اصلاح و تربیت تهران و انجام هماهنگیهای لازم با مسئولان مربوطه، با مراجعه به خوابگاه دختران و توجیه طرح و آشنایی با اهداف و روند پژوهش، پرسشنامهها در اختیار آنها قرار گرفت و 30 نفر که کمترین نمرات را در آزمونهای شادکامی و بیشترین نمره را در باورهای غیرمنطقی جونز گرفتند انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. سپس آزمودنیها طی 8 جلسه 90 دقیقهای به مدت یک ماه و هفتهای دو بار به صورت گروهی، مورد آموزش قرار گرفتند. در مورد گروه آزمایش، آموزش مهارت مثبتنگری اعمال شد، ولی به گروه کنترل آموزشی داده نشد. پس از پایان دوره دو گروه مورد سنجش مجدد (پس آزمون) قرار گرفتند. برای تحلیل دادهها از نرم افزار 18-SPSS و جهت سنجش تأثیر برنامه مداخلهای مثبتنگری بر باورهای غیرمنطقی نوجوانان بزهکار پس از بررسی پیش فرضهای مورد نیاز همچون نرمال بودن توزیع دادهها و پیشفرض همگنی واریانسها روش تحلیل کوواریانس چند متغیره استفاده شد.
یافتهها
گروه نمونه شامل 30 نفر از نوجوانان بزهکار دختر است که از این میان 15 نفر در گروه آزمایش و 15 نفر در گروه گواه قرار گرفتند. بیشتر آزمودنیها از سطح تحصیلات راهنمایی برخوردار بودند. بیشتر آزمودنیها مجرد بودند و از گروه سنی 13 تا 19 سال بودند.
جدول 2 شاخصهای توصیفی دادههای حاصل از اجرای پرسشنامه شادکامی را در مرحله پیشآزمون و پس آزمون به تفکیک گروه نشان میدهد.
جدول (2) شاخصهای توصیفی شادکامی بر حسب عضویت گروهی
گروه |
تعداد |
پیشآزمون |
پسآزمون |
||
|
|
میانگین |
انحراف معیار |
میانگین |
انحراف معیار |
آزمایش |
15 |
32/33 |
19/9 |
39/93 |
18/7 |
کنترل |
15 |
39/86 |
15/5 |
40/53 |
13/3 |
همانطور که در جدول 2 مشاهده میشود میانگین نمرات اعضای گروه آزمایش، در مرحله پسآزمون 93/39و در پیشآزمون، در آزمون شادکامی 33/32 است. این تغییر در گروه کنترل مشاهده نمیشود. جدول 3 شاخصهای توصیفی دادههای حاصل از اجرای پرسشنامه باورهای غیر منطقی را در مرحله پیشآزمون و پس آزمون به تفکیک گروه نشان میدهد.
جدول (3) شاخصهای توصیفی باورهای غیرمنطقی بر حسب عضویت گروهی و مرحله ارزیابی
گروه |
متغیرها |
تعداد |
پیشآزمون |
پسآزمون |
||
|
|
|
میانگین |
انحراف معیار |
میانگین |
انحراف معیار |
آزمایش |
ضرورت تأیید و حمایت از جانب دیگران |
15 |
30/40 |
2/6 |
21/40 |
3/1 |
|
انتظار بیش از حد از خود |
15 |
32/40 |
6/0 |
23/06 |
3/7 |
|
تمایل به سرزنش |
15 |
29/06 |
4/5 |
21/40 |
4/8 |
|
واکنش به ناکامی |
15 |
25/73 |
4/8 |
19/40 |
5/5 |
|
بی مسئولیتی عاطفی |
15 |
26/60 |
6/8 |
21/.26 |
5/5 |
|
بیش نگرانی توام با اضطراب |
15 |
32/.86 |
3/8 |
25/80 |
3/2 |
|
اجتناب از مشکلات |
15 |
28/.60 |
5/6 |
21/73 |
3/9 |
|
وابستگی به دیگران |
15 |
33/33 |
5/2 |
24/40 |
3/7 |
|
ناامیدی نسبت به تغییر |
15 |
33/53 |
4/5 |
27/86 |
3/2 |
|
کمال گرایی |
15 |
25/06 |
6/4 |
19/46 |
4/2 |
|
نمره کلی باورهای غیرمنطقی |
15 |
296/46 |
17/6 |
225/80 |
19/.8 |
کنترل |
ضرورت تأیید و حمایت از جانب دیگران |
15 |
29/80 |
4/7 |
29/33 |
3/3 |
|
انتظار بیش از حد از خود |
15 |
34/46 |
4/7 |
33/.66 |
3/5 |
|
تمایل به سرزنش |
15 |
28/66 |
4/9 |
29/33 |
3/8 |
|
واکنش به ناکامی |
15 |
29/33 |
5/2 |
29/20 |
4/1 |
|
بی مسئولیتی عاطفی |
15 |
24/60 |
5/9 |
25/00 |
4/0 |
|
بیش نگرانی توام با اضطراب |
15 |
33/86 |
4/3 |
32/86 |
2/7 |
|
اجتناب از مشکلات |
15 |
27/73 |
4/0 |
27/73 |
3/1 |
|
وابستگی به دیگران |
15 |
30/86 |
5/3 |
30/.66 |
3/7 |
|
ناامیدی نسبت به تغییر |
15 |
33/53 |
3/7 |
33/13 |
2/6 |
|
کمال گرایی |
15 |
27/86 |
5/5 |
27/80 |
4/7 |
|
نمره کلی باورهای غیرمنطقی |
15 |
299/33 |
25/2 |
298/73 |
16/7 |
همانگونه که در جدول 3 مشاهده میشود میانگین نمرات اعضای گروه آزمایش، در مرحله پسآزمون نسبت به پیشآزمون، در مؤلفههای آزمون باورهای غیر منطقی کاهش چشمگیری داشته است. زیرا نمره کل در گروه آزمایش در مرحله پیش آزمون 46/296 بوده و در مرحله پس آزمون 80/225 شده است. این تغییر در گروه کنترل مشاهده نمیشود.
جدول (4) نتایج تحلیل کواریانس برای بررسی تأثیر مثبتنگری با کنترل اثر پیش آزمون
منابع تغییرات |
درجه آزادی |
F |
معنی داری |
اندازه اثر |
توان آماری |
پیش آزمون |
1 |
457/263 |
0/001 |
0/944 |
1/000 |
گروه |
1 |
17/180 |
0/001 |
0/389 |
0/979 |
در جدول 4 مقایسه پس آزمون شادکامی در دو گروه با کنترل اثر پیش آزمون آورده شده است. همانطور که در جدول 4مشاهده میشود نتایج به دست آمده از مقایسه پسآزمون شادکامی در دو گروه با کنترل کردن اثر پیشآزمون حاکی از این است که دریافت مداخله مثبتنگری باعث افزایش معنادار شادکامی آزمودنیها شده است. توان آزمون آماری 98 درصدی هم حاکی از دقت آماری بالای این آزمون است. اندازه اثر نشان میدهد که مداخله مورد نظر باعث 389/0 از تغییرات شادکامی شده است. (001/0 P<).
در جدول 5 مقایسه پس آزمون باورهای غیرمنطقی در دو گروه با کنترل اثر پیش آزمون ارایه شده است.
جدول (5) نتایج تحلیل کواریانس برای بررسی باورهای غیرمنطقی با کنترل اثر پیش آزمون
منابع تغییرات |
متغیرها |
درجهآزادی |
F |
معنی داری |
ضریباثر |
توان آماری |
پیشآزمون |
ضرورت تأیید و حمایت از جانب دیگران |
1 |
9/413 |
0/007 |
0/343 |
0/827 |
|
انتظار بیش از حد از خود |
1 |
22/377 |
0/01 |
0/554 |
0/994 |
|
تمایل به سرزنش |
1 |
48/440 |
0/01 |
0/ 729 |
1/000 |
|
واکنش به ناکامی |
1 |
31/554 |
0/01 |
0/637 |
1/000 |
|
بی مسئولیتی عاطفی |
1 |
60/509 |
0/01 |
0/771 |
1/000 |
|
بیش نگرانی توام با اضطراب |
1 |
46/676 |
0/01 |
0/722 |
1/000 |
|
اجتناب از مشکلات |
1 |
28/440 |
0/01 |
0/612 |
0/999 |
|
وابستگی به دیگران |
1 |
47/398 |
0/01 |
0/725 |
1/000 |
|
ناامیدی نسبت به تغییر |
1 |
61/763 |
0/01 |
0/774 |
1/000 |
|
کمال گرایی |
1 |
57/595 |
0/01 |
0/762 |
1/000 |
گروه |
ضرورت تأیید و حمایت از جانب دیگران |
1 |
38/342 |
0/01 |
0/681 |
1/000 |
|
انتظار بیش از حد از خود |
1 |
67/423 |
0/01 |
0/789 |
1/000 |
|
تمایل به سرزنش |
1 |
70/550 |
0/01 |
0/797 |
1/000 |
|
واکنش به ناکامی |
1 |
45/835 |
0/01 |
0/718 |
1/000 |
|
بی مسئولیتی عاطفی |
1 |
29/760 |
0/01 |
0/623 |
/999 |
|
بیش نگرانی توام با اضطراب |
1 |
63/858 |
0/01 |
0/780 |
1/000 |
|
اجتناب از مشکلات |
1 |
73/697 |
0/01 |
0/804 |
1/000 |
|
وابستگی به دیگران |
1 |
60/330 |
0/01 |
0/770 |
1/000 |
|
ناامیدی نسبت به تغییر |
1 |
53/417 |
0/01 |
0/748 |
1/000 |
|
کمال گرایی |
1 |
59/500 |
0/01 |
0/768 |
1/000 |
|
نمره کلی باورهای غیرمنطقی |
1 |
389/448 |
0/01 |
0/956 |
1/000 |
|
|
|
|
|
|
|
نتایج به دست آمده از مقایسه پسآزمون نمره کلی باورهای غیرمنطقی در دو گروه با کنترل کردن اثر پیشآزمون حاکی از این است که پس از شرکت در جلسات برنامه مداخلهای مثبتنگری، نمره کلی باورهای غیرمنطقی در نوجوانانی که در گروه آزمایش شرکت داشتند، نسبت به آنهایی که در گروه کنترل جایگزین شده بودند، کاهش معناداری داشته است. اندازه اثر نشان میدهد که مداخله مورد نظر باعث 956/0 از تغییرات باورهای غیرمنطقی شده است. (0001/0 P<).
همانطور که در جدول 5 مشاهده میشود نتایج حاصل از تحلیل کواریانس و همچنین اندازههای اثر به دست آمده حاکی از آن است که با کنترل اثرات پیش آزمون، ارایه مداخله مثبتنگری باعث کاهش 1/68 درصدی در باور غیرمنطقی ضرورت حمایت و تأیید از جانب دیگران، باعث کاهش 789/0 شده است. برای سایر باورها نیز به قرار زیر است: تمایل به سرزنش 797/0، واکنش به ناکامی 718/0، بی مسئولیتی عاطفی 623/0، بیش نگرانی توام با اضطراب 78/0، اجتناب از مشکلات 80/0، وابستگی 77/0، ناامیدی 748/0، کمالگرایی 768/0، است. (0001/0 P<). به طور کلی دادههای آماری نشان میدهد که مداخله مثبتنگری بر کاهش باورهای غیرمنطقی تأثیر داشته است و باور اجتناب از مشکلات با توجه به اندازه اثر بیشتر کاهش داشته است.
بحث
برای تبیین نتایج پژوهش میتوان به نظریه درماندگی آموخته شده سلیگمن اشاره کرد، وی معتقد است، که شکستهایی که فرد در طول زندگی تجربه میکند باعث افسردگی و بدبینی در فرد میشود. همچنین ابوالمعالی (1388)، تاکید میکند که، برداشتها و قضاوتهای منفی بزهکاران از خودشان حاصل تجارب ناخوشایند است که در طول زندگی با آن مواجه شدند (ابوالمعالی، 1388). بندورا (1977) معتقد است که سه طبقه متفاوت از الگوها در یادگیری نقش مهمی دارند: اعضای خانواده به ویژه والدین و مراقبان دیگر، هم نشینهای دیگر مانند اعضای گروه همسال و الگوهای نهادی و آنچه که از طریق رسانهها معرفی میشود (مک گوایر، 2006،هالین و پالمر، 2006، به نقل از ابوالمعالی، 1388).
با توجه به مسائل ذکر شده میتوان دلیل منفی نگر بودن نوجوانان بزهکار را اتفاقات ناخوشایند در دوران زندگی، شکستهای پیاپی که نوعی درماندگی را برای فرد ایجاد میکند، نداشتن الگوی مناسب، شرایط نامناسب زندگی مانند؛ محدودیت در امکانات آموزشی، شرایط بد اقتصادی، فقر فرهنگی به خصوص سواد پایین والدین، زندگی در محلههای جرم خیز و نظیر آن ذکر کرد. میگار موئی(1391) معتقد است که مثبتگرایی افراد را یاری میکند تا به ایجاد و تقویت توانمندیها و بهترینها در زندگی با هدف کنترل نقاط ضعف و اصلاح جنبههای بد زندگی بپردازند. به افراد آسیب دیده کمک میشود تا بتوانند بر آسیبها غلبه کنند، به افرادی که آسیب ندیدهاند هم کمک میشود تا یک زندگی رضایت بخش و مطلوب داشته باشند، در کل، در پی نوعی توازن و تعادل حیاتی در اعمال و رفتار و معرفت افراد است. سلیگمن معتقد است که خوش بینی را میتوان آموخت. در این مطالعه نیز سعی شد تکنیکهای مثبتنگری از جمله شناسایی افکار، توجه به احساسات، کشف توانمندیهای خود، دیدن رویداد از جنبههای مختلف، ارایه الگوی مناسب برای تبیین و تحلیل رویدادها، چگونگی پذیرش و برخورد با ضعفهای خود، به نوجوانان بزهکار آموزش داده شود. پژوهشهایی که توسط سلیگمن و همکارانش انجام گرفت نتایج را موفقیت آمیز دانستند. نتایج این پژوهش با مطالعات فورگرد و سلیگمن (2012)، اسنایدر و لوپز (2008)، نصیری نژاد (1392)، بلک و رینولز (2013)، دستغیب و همکاران (1391) همخوان است. پژوهش زندوکیلی و همکاران (2014) هم که به طور اختصاصی بر روی نوجوانان بزهکار انجام شده بود نشان داد که مثبت اندیشی میتواند افسردگی این نوجوانان را کاهش دهد. لازم به ذکر است که مداخلات مثبتنگری، تاکیدی هم بر اصلاح شناختها و پرهیز از بدبینی و منفی بافی دارند. موضوعی که در نیمرخ افسردگی امری محتوم است از این جهت است که در پژوهش حاضر مثبتنگری توانسته شادکامی را افزایش دهد.
یکی دیگر از نتایج پژوهش حاضر کاهش باورهای غیرمنطقی نوجوانان بزهکار در اثر مداخله مثبتنگری است. کویلیام (1386) تاکید میکند که در واقع افکار منفی نوعی واقعیت تحریف شده هستند. هیچ چیزی، همیشه کاملا بد نیست؛ بلکه صرفاً تفکر دفاعی فرد است که وضعیت را این چنین نشان میدهد و همچنین توضیح میدهد که افکار، حاصل اوضاع و شرایط خاصی هستند و در همان شرایط کاربرد دارند، در حالی که باورها، کلیتر و عمومیترند و در تجربههای فرد ریشه دارند. بنابراین نوجوانان بزهکار طبق پیشینه و تجارب تلخ و ناگوار خود اغلب دارای باورهای غیرمنطقی هستند. آنها همه چیز را پایدار تصور میکنند و نقش خود را در حل مسائل بسیار ناچیز میشمارند. برخی از لغزشها و اشتباههای این نوجوانان شامل: نادیده گرفتن مثبتها، بزرگ کردن موارد منفی کلیگویی کردن و تعمیمدادن میشود. برای تبیین این نتایج میتوان گفت که انواع باورهای غیرمنطقی به علت اینکه با توانمندیهای مرتبط با مثبت اندیشی در تضاد است، باعث کاهش شادکامی در فرد میشود.
با توجه به این که دوره نوجوانی همراه با تغییرات جسمانی و شناختی است و افکار از اهمیت ویژهای برخوردار است اگر نوجوان بتواند افکار خود را بشناسند و کنترل کند، از وضعیت روانی بهتری برخوردار خواهد بود و زندگی شادتری را تجربه خواهد کرد. کالوته و کاردنوسو (2005) نیز بیان میکنند که طرز تفکر فرد بر نحوه پاسخگویی او به زندگی، تأثیرات آشکاری باقی میگذارد. افرادی که مثبتنگر هستند، شکست را چیزی میبینند که میتوانند آن را تغییر دهند و این توانایی را به دست میآورند که در نوبت بعدی موفق شوند. آنها در واکنش به یک ناامیدی به صورت فعال و امیدوار پاسخ میدهند، برنامهای برای فعالیت تنظیم میکنند یا در جستجوی کمک بر میآیند، آنان موانع را چیزی میبینند که میتوانند آن را کنار بزنند. به طور کلی نقش افکار و نگرشها در رفتار در مورد نوجوانان بسیار با اهمیت است، چرا که باورهای تهاجمی و سبک حل مساله تکانشی، نقشی اساسی در بروز رفتارهای بزهکارانه پسران نوجوان دارد. آموزش مهارت مثبتنگری به فرد کمک میکند تا با استفاده از منطق مشکلها را حل کند، در برخورد با موقعیتها انعطاف پذیر باشد و با آرامش و متفکرانه محیطی که در آن زندگی یا کار میکند را بهبود بخشد. این دیدگاه به افراد یاد میدهد که سبک تبیینی خوش بینانه را انتخاب نمایند و به این باور برسند که حوادث بد ناپایدار هستند و در مورد رویدادهای ناخوشایند به صورت سازنده و غیر جبری فکر کنند و به توانایی خود برای مقابله با مشکلات استرسزا اعتماد داشته باشند (فورگرد و سلیگمن، 2012). در این پژوهش نوع تفسیر افراد از رویدادها که نقش مهمی در باورهای غیر منطقی دارد بررسی شد و نیز نوجوانان یاد گرفتند که افکار خود را پس از هر اتفاقی شناسایی و احساس مرتبط با آن را نیز که بلافاصله به وجود میآید شناسایی کنند و صحت باورهای خود را ارزیابی کنند. در نتیجه این تکنیکها است که نوجوانان قادر میشوند تا تأثیر این باورهای غیرمنطقی را ارزیابی و باورهای منطقی بیشتری را جایگزین کنند.
عدم همگنی نوجوانان بزهکار از نظر میزان تحصیلات، نوع جرم، عدم امکان پیگیری پژوهش به دلیل آزاد شدن یا جابجایی نوجوانان، تعدادی از محدویتهای پژوهش حاضر هستند. در ادامه پیشنهاد میگردد تأثیر ارایه مداخله مثبتنگری بر نوجوانان بزهکار و خانوادههای آنان علاوه بر شادی و باورهای غیر منطقی، بر بازگشت به زندان هم مورد بررسی قرار گیرد. تغییر حاصل از اجرای عمل آزمایشی باید پیگیری شود. از آنجایی که اکثر نوجوانان بزهکار باورهای غیر منطقی زیادی دارند که باعث افزایش بزهکاری در این افراد میشود، پیشنهاد میشود با مدلهای مختلف روانشناسی از جمله شناختی رفتاری و مثبتنگری به آنها کمک کرد. همچنین از آنجایی که اکثر این افراد از سلامت روانی مطلوبی برخوردار نیستند، پیشنهاد میشود مهارتهای گوناگونی از جمله مهارتهای زندگی و مثبتنگری به آنها آموزش داده شود.