Document Type : Research Paper
Author
Department of Psychology, Faculty of Psychology and Educational Science, Islamshahr Branch, Islamic Azad University, Islamshahr, Iran
Abstract
Keywords
بررسیها و شاخصهای آماری نشاندهندۀ رشد شتابان جمعیت سالمند در کشور ایران است؛ بهطوریکه پیشبینی میشود جمعیت سالمند ایران تا سال2025 به 5/10 و تا سال 2050 به 7/21 درصد برسد (فروغمند اعرابی و کریمیفرد، 1394). بنا به دیدگاه وایلانت[1] پژوهشگران بهجای افزودن طول عمر باید به دنبال بهبود کیفیت زندگی افراد باشند (وایلانت، 2004 به نقل از هفرن و بونیول 1394/2011، ترجمۀ تبیک و زندی).
یائسگی[2] شروع سالمندی به دورۀ گستردهای از تغییرات هورمونی در زنان اشاره میکند که نشانۀ پایان مرحلۀ باروری در زندگی است (میشرا و کوه، 2005) و با تغییر در هورمونها، خلقوخو، سلامتی و وضعیت جسمی بر کیفیت زندگی تأثیر منفی میگذارد. (چیو، مور،سو، هوانگ و چوانگ، 2008). در دوران یائسگی بسیاری از رفتارها و فعالیتهایی که یک زن به دلیل وجود فرزندان کوچک و مسئولیت زندگی تا به حال از انجام آن محروم بود، ممکن میشود؛ اما ازسویدیگر، بخشی از ارزشهای یک زن در ایران شامل جذابیت فیزیکی، توانایی باروری و نیز آرامش در برخورد با فرزندان جوان به دلیل نوسانات خلق ممکن است، دچار خدشه شود (جعفری، فرحبخش، شفیعآبادی و دلاور، 1389). پژوهش جعفری، هادیزاده، ذبیحی و گنجی (2014) نشان میدهد زنان یائسه شهر تهران اضطراب و افسردگی بالاتر و کیفیت زندگی، سرزندگی و سلامت روان پایینتری را نسبت به زنان غیریائسه نشان میدهند. همچنین گلیان تهرانی، میرمحمدعلی، محمودی و خالدیان (1381) در پژوهشی نشان میدهد 40 درصد از زنان یائسه تهرانی تحریکپذیری، 30 درصد کاهش شدید میل جنسی و 50 درصد اختلافات خانوادگی متوسط تا شدید را گزارش میکنند.
درواقع یائسگی برای یک زن زمانی است که او باورهایش را نسبت به خودش و دنیای اطرافش مرور میکند (کینگ، هانتر و هریس، 2005) و به دستاوردهای خود از زندگی میاندیشد.
از آنجایی که در جامعۀ کنونی خودارزشمندی به برتری بر سایران تعبیر میشود (نف، 2011)، مفهوم مهرورزی به خود[3] میتواند از همه ناکامیهایی متأثر باشد که زنان در دورۀ یائسگی از مقایسه خودشان با دیگران تجربه میکنند. نف ( a 2003، b2003) مهرورزی به خود را سازهای سهمؤلفهای شامل مهربانی به خود[4] در مقابل قضاوتکردن خود[5]، اشتراکات انسانی[6] در مقابل انزوا[7] و ذهنآگاهی[8] در مقابل بیش همانندسازی[9] تعریف کرده است.
نف(1392/2003؛ ترجمه قراچه داغی) مهرورزی را در ارتباط بودن و پذیرفتن درد و رنجهای خود در زندگی، نه انکار یا کوچک شمردن آنها قلمداد میکند و مهربانی با خود و دیگران را از نتیجه این آگاهی و پذیرش میداند. نف، کیرکپاتریک و رود (2007) باور دارند مهرورزی با کنترل انتقاد به خود و عاطفه منفی، فرد را در برابر اضطراب و افسردگی محافظت میکند. گیلبرت (گیلبرت 1395/2010؛ ترجمه اثباتی و فیضی) نیز اعتقاد دارد، شواهد زیادی نشاندهندۀ این است که مهربانبودن با خویشتن بر سلامت و بهزیستی ذهنی و روابط اجتماعی تأثیر میگذارد و همدردی و دلسوزی با خویشتن در مقایسه با خودمحوری به نتایج و بازده بهتری میانجامد.
از چشماندازی دیگر مهرورزی ارزشی است که ذاتاً از الگوی انعطافپذیری روانشناختی پدید میآید (هیز، لوما، باند، ماسودا و لیلیس، 2006) و انعطافپذیری روانشناختی با افسردگی، اضطراب و آسیبهای روانشناختی ارتباط منفی و با کیفیت زندگی ارتباط مثبت دارد (کاشدان و روتنبرگ، 2010؛ به نقل از تیرچ، ساندروف و سیلبراستین، 1395/2014؛ ترجمه دانشمندی، ایزدی و عابدی). بنابراین زنان یائسه برای اینکه بتوانند مهرورزی را در زندگی تجربه کنند، لازم است در برخورد و واکنش نسبت به رویدادهای زندگی پذیرا و انعطافپذیر باشند.
با توجه به سپریشدن بخش عمدهای از زندگی تا زمان یائسگی، ازجمله مهمترین تغییراتی که برای بسیاری از زنان در این دوران اتفاق میافتد، تغییر در نگرش نسبت به آینده است که میتواند موجب کاهش کیفیت زندگی شود (جعفری، فرحبخش، شفیع آبادی و دلاور،2011). پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که بدبینی و بیارزشدانستن آینده، جهان بیرونی و پدیدههای آن، موجب رخوت و افسردگی و رفتارهای اجتنابی خواهد شد (سان، چان و چان، 2016 ).
چشمانداز زمانی به آینده[10] از دیدگاه برادرز، چیو و دیل (2014) درک و انتظار فرد از آینده تعریف میشود که دارای سه بخش است: فرصت [11]، محدودیت [12]، ابهام[13]. چشمانداز زمانی به آینده با پیوستن به رفتارهای سالم، تصمیمگیری و موفقیتهای کاری در میانسالی و کهنسالی در ارتباط است. جهت گیری شفاف نسبت به آینده موجب میشود که افراد را قادر میکند که خطر پذیری بیشتری را در مسیر رسیدن به اهداف جاه طلبانه شان تقبل کنند(استراووس، گریفین و پارکر، 2012). سدیکیدز و اسکرونسکی[14] (1997) چشمانداز زمانی به آینده را ظرفیت خودآگاهی فرد میدانند که ما را قادر میکند تا بتوانیم در گسترۀ زمان فکر کنیم، آینده را پیشبینی کنیم و دربارۀ زمان باقیماندۀ عمرمان فکر کنیم. همچنان که افراد مسنتر میشوند، سبب میشود به این موضوع توجه کنند که زمان محدودتر میشود و به پایان زندگی نزدیکتر میشوند (سدیکیدز و اسکرونسکی، به نقل از ویس، 2014). همچنین برودرز، گابرین، داهل و دهیل (2016) باور دارند که هم زمان با افزایش سن، چشم انداز زمانی گسترده تر با دستاوردهای زندگی در آینده و چشم انداز زمانی محدود تر با توجه به فقدانهای زندگی در آینده همراه است.
افراد با طرحوارۀ منفی نسبت به آینده، افکار بدبینانه دربارۀ فرصتها و چشماندازهای آینده، بهتدریج آینده را بهصورت غمافزا، ناامیدکننده، بسیار سخت، بیفایده و ناکامکننده درک میکنند (کیمیایی و گرجیان، 1390). بنابراین چشمانداز زمانی منفی نسبت به آینده به دلیل تجربه یائسگی پایان دورۀ مهم باروری در زندگی زنان میتواند بر ابتلای زنان یائسه به افسردگی مؤثر باشد. دراینراستا با توجه و استفاده از فرصتها، پذیرفتن محدودیتها و کاهش ابهامهایی که در آینده با آنها روبهرو خواهند شد، میتوانند زندگی رضایتبخشتری را تجربه کنند.
یکی از روشهای شناختهشده در روانشناسی مثبت درمان مبتنی بر کیفیت زندگی[15] است که هدف آن ایجاد بهزیستی ذهنی و ارتقای رضایت از زندگی است. این درمان که از ترکیب رویکرد شناختی آرون تی بک در حوزۀ بالینی، فریش در سال 2006 نظریۀ فعالیت سکزیت میهالی[16] را با روانشناسی مثبت سلیگمن[17]، طراحی کرد، براساس یک الگوی 5 راهه ارائه میشود که بهطور خلاصه کاسیو[18] نامیده میشود: 1- ویژگیها یا شرایط عینی یک حوزه؛[19]2- نگرشها[20]یا چگونگی ادراک و تفسیر شرایط یک حوزه با شخص؛ 3- ارزیابی شخصی از احساس رضایت[21] در یک حوزه برمبنای کاربرد استانداردهای تحققیافته یا موفقیتها؛ 4-ارزشها یا اهمیتی[22] که شخص با شادکامی یا سلامت کلیاش به یک حوزه میدهد؛ 5-رضایت کلی[23]در دیگر حوزههای زندگی که دغدغه فوری نیستند؛ ولی برای فرد ارزشمند هستند.
تمرکز این درمان بر 16 حوزۀ اصلی از زندگی شامل بهداشت و سلامت جسمانی، عزت نفس، اهداف و ارزشها، پول و مادیات، کار، بازی، یادگیری، خلاقیت، کمک به دیگران، عشق، دوستان، فرزندان، خویشاوندان، خانه، همسایه و جامعه است. این رویکرد بر تغییر در مهمترین بخشهای درونی و بیرونی انسان تاکید دارد و همان گونه که جکوبسن (2008) اعتقاد دارد با سهیم شدن افراد در دنیایی که برایشان متولد شده میتوانند به بالاترین رضایت دست یابید.
دلیل انتخاب درمان مبتنی بر کیفیت زندگی این است که میتواند با استفاده از فنون شناختی، رفتاری و هیجانی مداخلات مناسب را در تغییر تمرکز فرد از مقایسه خود با دیگران به تمرکز بر ارتقای کیفیت زندگی خود به کار ببرد. در این راستا راجرز(1959) اعتقاد دارد انسان با فرآیند ارزش گذاری ارگانیسمی متولد میشود که او را قادر میسازد تا آن دسته از تجربه هایی که زندگی را تقویت میکند به صورت مثبت و تجربه هایی که مانع رشد میشود را منفی ارشیابی کند(به نقل از پروچاسکا و نورکراس1395 /2014؛ ترجمه سیدمحمدی). بنابراین تجربههای مثبت درمان کیفیت زندگی میتواند به رشد همه جانبه انسان منجر شود.
در مرحلۀ اول بررسی امکان تغییر شرایط براساس ارزشها، در مرحله بعد تغییر نگرشها و افکار نسبت به موضوع و سپس پذیرش امکانپذیر نبودن تغییر در برخی حیطهها و تلاش برای رضایت کلی از زندگی در کنار آگاهی نسبت به تجارب خود استفاده میشود. درنتیجه این مداخلات و در راستای ارتقای رضایت از زندگی، مهرورزی فرد به خود و اطرافیان افزایش مییابد و با تغییر طرحوارههای شناختی معیوب زنان یائسه کمک میشود تا چشمانداز مثبتتری را نسبت به آینده ایجاد کنند.
برادرز و همکاران (2014( نشان دادند سن بهطور منفی با آینده نامحدود و بهطور مثبت با آینده محدود ارتباط داشت (یعنی هرچه سن کمتر بود، آینده نامحدود بود و هرچه سن بالاتر میرفت، آینده محدودتر میشد).
جعفری و افضلی (2013) نشان دادند معنا درمانی گروهی و گروه درمانی مبتنی بر خودکارآمدی، کیفیت زندگی زنان یائسه را بهطور معناداری افزایش میدهد.
جعفری و همکاران (2011) نتیجه گرفتند که 33 درصد از کیفیت زندگی زنان یائسه را رضایت از نواحی بدن، ارزیابی سلامتی و خودکارآمدی پیشبینی میکند.
پژوهشها نشاندهندۀ اثربخشی درمان کیفیت زندگی بر کاهش احساس تنهایی و افزایش بهزیستی روانشناختی دختران مجرد 40-30 سالۀ شهر تهران (مردیها، 1396)، بهزیستی ذهنی و امیدواری والدین کودکان مبتلا به اوتیسم (ریاحی، وطنخواه،کریمنژاد، رحیمی، بلادی مقدم، احمدی انگالی، 1393) و ﺑﻬﺰﻳﺴـﺘﻲ ذﻫﻨـﻲ و ﺳـﻼﻣﺖ روان افراد (قاسمی، کجباف و ربیعی، 1390) است.
نتایج پژوهش روشنفر، پاداش، مختاری و ایزدیخواه (1392)، نشاندهندۀ اثربخشی آموزش رواندرمانی مبتنی بر نظریۀ فریش بر کیفیت زندگی و رضایتمندی از زندگی مراجعان شهر اصفهان است.
با توجه به جدیدبودن پژوهشهای روانشناختی انجامشده در ایران در حوزۀ یائسگی، نتایج آن میتواند مورد استفادۀ روانشناسان قرار بگیرد. هدف اصلی پژوهش تعیین تأثیر درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر مهرورزی به خود و چشمانداز زمانی به آینده در زنان یائسه است.
فرضیههای پژوهش به شرح زیر است:
1- درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر چشمانداز زمانی زنان یائسه مؤثر است.
2- درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر مهرورزی به خود در زنان یائسه مؤثر است.
روش
روش پژوهش، جامعۀ آماری و نمونه: روش پژوهش حاضر پژوهش نیمهتجربی و از نوع پیشآزمون پسآزمون با گروه گواه است. در این پژوهش متغیر مستقل درمان مبتنی بر کیفیت زندگی و متغیرهای وابسته، مهرورزی به خود و چشمانداز زمانی به آینده بودند. جامعۀ پژوهش شامل 104 نفر زن یائسه (50-55 ساله) شرکتکننده در کلاسها و دورههای فرهنگسرای معرفت شهر تهران بود که متأهل و دارای فرزند بودند. گروه نمونه شامل 30 نفر از زنانی بودند که پایینترین نمرهها را در آزمون اولیه مهرورزی به خود و چشمانداز زمانی به آینده کسب کرده بودند و به همین دلیل بهصورت هدفمند با جایگزینی تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش و کنترل قرار گرفتند. متغیر کنترل گذشتن دستکم یک سال از آخرین قاعدگی، تأهل، دستکم مدرک تحصیلی دیپلم، مصرفنکردن داروی روانپزشکی بود.
ابزار سنجش: مقیاسمهرورزی بهخود[24]: مقیاس مهرورزی به خود (نف، 2003) شامل 26 گویه است و پاسخها در آن در یک دامنه 5 درجهای لیکرت قرار میگیرند. این مقیاس سه مؤلفه دوقطبی را در قالب شش زیرمقیاس مهربانی با خود در مقابل قضاوت خود، ذهنآگاهی درمقابل بیش همانندسازی، اشتراکات انسانی درمقابل انزوا اندازهگیری میکند. مطالعات روایی همگرا (نف، کریک پاتریک و رود 2007) روایی افتراقی، همسانی درونی و پایایی بازآزمایی، این مقیاس را مناسب نشان دادهاند و ضریب آلفای کرونباخ نسخه اولیه را 92/0 به دست آوردهاند (نف، 2003 الف). در مطالعات ایرانی نیز همسانی درونی مقیاس با آلفای کرونباخ 84/0 به دست آمد (قربانی، واتسون و نوربالا، 2012). در این پژوهش پایایی برحسب آلفای کرونباخ برابر با 77/0 به دست آمد.
پرسشنامه چشمانداز زمانی به آینده)(FTP: برادرز، چیو و دیل (2014)این پرسشنامه را ساختند و شامل 12 سؤال و 3 خردهمقیاس: فرصتها، محدودیتها، ابهامها است که براساس مقیاس لیکرت درجهبندی شده است. پژوهشگر هنجاریابی پرسشنامۀ چشمانداز مثبت به آینده را انجام داد. در ابتدا پرسشنامه از انگلیسی به فارسی و مجدداً از فارسی به انگلیسی ترجمه شد تا نمونههای مبهم اصلاح شود و تأییدشدۀ هفت نفر از متخصصان رشتۀ روانشناسی قرار گرفت و سپس بر یک نمونه 248 نفری بهصورت آزمایشی اجرا شد. برای بررسی پایایی ابزار پژوهش از آلفای کرونباخ استفاده شده است که برای هریک از مؤلفهها به شرح زیر است: فرصتها 80/0، محدودیتها 77/0، ابهامها 82/0 ضمن اینکه بررسی ماتریس همبستگی هر سؤال با مؤلفه مربوطه نشان میدهد که رابطۀ بالاتر از 7/0 بین همه سؤالات با مؤلفههای پرسشنامه وجود دارد.
روش اجرا و تحلیل: پس از اعلان فراخوان و دعوت از زنان یائسه برای شرکت در یک برنامۀ آموزشی درمانی و انجام مصاحبه اولیه، اعضا انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. برای گروه آزمایش هشت جلسه 120 دقیقهای گروهدرمانی در یکی از کلاسهای فرهنگسرا هفتهای یکبار انجام شد. محتوای جلسات براساس پروتکل عابدی و وستانیس (2010) و با اعمال تغییراتی در ساختار و محتوا براساس ویژگیهای خاص زنان یائسه طراحی شد. خلاصه جلسات در جدول (1) ارائه شده است.
جدول 1. خلاصۀ جلسات درمان کیفیت زندگی براساس پروتکل عابدی و وستانیس (2010)
شرح محتوا و اهداف |
عنوان جلسه |
جلسه |
برقراری ارتباط و معرفی اعضا، بیان قوانین گروه، اهداف و معرفی دوره آموزشی، اجرای پیشآزمون، معرفی و آشنایی با کیفیت زندگی، رضایت از زندگی و شادی، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: کیک شادمانی). |
آشنایی و معارفه |
1 |
تعریف درمان مبتنی بر کیفیت زندگی، معرفی ابعاد کیفیت زندگی، ارزیابی و تعیین میزان رضایت یا نارضایتی، همچنین تأثیرات ناشی از یائسگی در هریک از ابعاد در اعضا، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: تعیین ابعاد نیازمند مداخله). |
چارچوب درمان مبتنی بر کیفیت زندگی |
2 |
معرفی CASIO پنج ریشه، بحث پیرامون تغییر و شیوههای اجرای آن در هریک از حیطههای نیازمند اعضا، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: کاربرد شیوههای تغییر در حیطههای بحثشده). |
ریشههای کیفیت زندگی |
3 |
بحث دربارۀ نگرش و تأثیر آن بر رضایت با تأکید بر نگرش نسبت به یائسگی و تأثیرات فیزیکی و روانی ناشی از آن، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: ایجاد نگرش رضایتبخش با تأکید بر وضعیت موجود و پذیرش خود در حیطههای مختلف و شناسایی تغییرات ناشی از تغییر نگرش). |
نگرش با تأکید بر نگرش به یائسگی |
4 |
بحث دربارۀ CASIO اهداف و ارزشهای شخصی و شناسایی امکانات و فرصتهایی که دستیابی به آنها را امکانپذیر میکند، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: شناسایی روشن اهداف، مهارتها و روشهای کاربردی برای دستیابی به اهداف و معیارها). |
اهداف و ارزشهای شخصی |
5 |
بحث دربارۀ اصول مربوط به اولویتها و ارزیابی میزان رضایت افراد از حیطههای ارزشمند زندگی، بررسی امکان تغییر ارزشها براساس شرایط زندگی و بهطور واقعبینانه، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: تعیین نمونههای ارزشمند براساس تعریف زندگی رضایتبخش و اصلاح ارزشهای قبلی). |
اولویتها و حیطههای ارزشمند |
6 |
بحث دربارۀ حیطههایی که امکان بهبود دارد و تاکنون کمتر مدّ نظر قرار گرفته است و میتواند سطح کلی رضایت از زندگی را افزایش دهد، اجرای تمرین ذهنآگاهی (تکلیف: استفاده از امکانات موجود و اجرای اقدامات نیازمند برای افزایش رضایت از زندگی در حیطههای دیگر). |
سطح کلی رضایت از زندگی |
7 |
ارائه خلاصهای از مطالب بیانشده در جلسات قبل و تغییرات ایجادشده در فرایند درمان گروهی، جمعبندی و آموزش تعمیم CASIO در شرایط مختلف زندگی و کاربرد اصول در ابعاد مختلف زندگی، اجرای پسآزمون |
جمعبندی و خلاصه |
8 |
پیشآزمون و پسآزمون و همچنین آزمون پیگیری بعد از 3 ماه از هر دو گروه گرفته شد. در انتهای پژوهش برای گروه کنترل یک جلسه آموزشی دربارۀ مهرورزی به خود و چشمانداز به آینده برگزار شد.
یکی از زنان گروه آزمایش به دلیل بیماری همسرش نتوانست گروه را ادامه دهد و از گروه کنترل نیز یکی از زنان به دلیل سفر به خارج از کشور برای تکمیل پرسشنامهها در دسترس نبود.
جلسات گروهدرمانی با پژوهشگر و بهصورت آموزشی، مداخلهای و تعاملی بدون اطلاع شرکتکنندگان از هدف نهایی پژوهش اجرا شد. در ابتدای هر جلسه شرکتکنندگان گزارشی از تکالیف اجراشده ارائه کردند و درمانگر و اعضا بازخورد میدادند. از هر دو گروه آزمایش و کنترل پیشآزمون، پسآزمون و آزمون پیگیری قبل و بعد از جلسات به عمل آمد.
در انتها نتایج بهدستآمده تجزیه و تحلیل آماری شد و برای بررسی فرضیههای پژوهش از آزمون تحلیل کواریانس با استفاده از نرم افزار SPSS (ویراست 23) استفاده شد.
برای رعایت ملاحظات اخلاقی در پژوهش حاضر پیش از اجرای پژوهش از تمامی شرکتکنندگان رضایتنامه کتبی برای شرکت در جلسات گروهی و موافقت در تکمیل پرسشنامهها به عمل آمد.
یافتهها
براساس اطلاعات آمار توصیفی کمترین سن زنان یائسه 50 و بیشترین 55 با میانگین 53.45 است و براساس تحصیلات 42 درصد دیپلم، 39 درصد کارشناسی و 19 درصد کارشناسی ارشد و بالاتر هستند.
فرضیۀ اول درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر چشمانداز به آینده زنان یائسه مؤثر است.
برای بررسی فرضیۀ بالا از تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر استفاده شده است. نتایج آزمون کولموگروف اسمیرنف پیشفرض نشان میدهد تمامی مقادیر z بهدستآمده دربارۀ توزیع متغیرها در همۀ مؤلفههای چشمانداز به آینده به تفکیک آزمونها در سطح 0.05P≤ معنیدار نیست. بنابراین توزیع متغیرها با توزیع نرمال تفاوت معناداری ندارد و توزیع متغیرها نرمال است.
پیشفرضهای استفاده از تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر )برای بررسی اثر عامل رواندرمانی در آزمون مقادیر شاخص F بهدستآمده در آزمون باکس نشاندهندۀ برابری ماتریس واریانسکواریانس بین گروهها و معناداربودن همگی مقادیر خی دو بهدستآمده در آزمون کروویت ماچلی نشاندهندۀ یکسانبودن واریانس تفاوت بین همه ترکیبهای ماتریس واریانسکوواریانس مربوط به مؤلفههای چشمانداز به آینده در گروههای بررسی میشود. بنابراین، از ضریب اسفریتی میتوان استفاده کرد.
جدول 2. تحلیل واریانس عاملی با اندازهگیری مکرر در تأثیر درمان کیفیت زندگی بر مؤلفههای چشمانداز به آینده |
|||||||
مشخصه آماری مؤلفهها |
مجموع مجذورات |
درجه آزادی |
میانگین مجذورات |
مقدار F |
سطح معناداری |
اندازه اثر |
|
ابهامها |
اثر زمان |
184.25 |
2 |
92.125 |
3.65 |
0.27 |
- |
اثر گروه |
102.65 |
1 |
102.65 |
2.00 |
0.39 |
- |
|
اثر تعاملی گروه * زمان |
75.04 |
2 |
37.52 |
1.36 |
0.28 |
- |
|
فرصتها |
اثر زمان |
1486.59 |
2 |
743.295 |
10.11 |
0.0001 |
0.71 |
اثر گروه |
1299.38 |
1 |
1299.38 |
9.76 |
0.0001 |
0.65 |
|
اثر تعاملی گروه * زمان |
8343.47 |
2 |
4171.73 |
4.96 |
0.001 |
0.40 |
|
محدودیتها |
اثر زمان |
1137.46 |
2 |
568.73 |
8.93 |
0.001 |
0.62 |
اثر گروه |
1848.11 |
1 |
1848.11 |
11.06 |
0.0001 |
0.63 |
|
اثر تعاملی گروه * زمان |
1154.70 |
2 |
577.35 |
3.21 |
0.05 |
0.32 |
جدول 2 نشان میدهد که مقدار F بهدستآمده دربارۀ تفاوت میانگینها در آزمونهای مختلف در دو مؤلفه فرصتها و محدودیتها در سطح 0.01P≤ معنیدار است. بنابراین، بین نمرات فرصتها و محدودیتها در سه آزمون تفاوت معناداری وجود دارد.
با توجه به معنادارشدن اثر آزمون (زمان) بر فرصتها و محدودیتها از آزمون تعقیبی بنفرونی استفاده شده است. مقایسههای دوبهدو دربارۀ تفاوت درونگروهی، نشان میدهد که تفاوت نمرات پیشآزمون با پسآزمون و آزمون پیگیری در سطح 0.01P≤ معنادار است. ذکرشدنی است، نمره فرصتها در پسآزمون و آزمون پیگیری افزایش داشته و نمره مؤلفه محدودیتها در پسآزمون و آزمون پیگیری کاهش داشته است. بهعلاوه، تفاوت نمرات در پسآزمون و آزمون پیگیری معنادار نیست؛ بنابراین میتوان گفت اثر عمل آزمایشی در آزمون پیگیری در هر دو گروه حفظ شده است.
فرضیۀ دوم درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر مهرورزی به خود زنان یائسه مؤثر است. برای بررسی فرضیۀ فوق از تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر استفاده شده است. نتایج آزمون کولموگروف اسمیرنف پیشفرضی است که نشان میدهد که مقدار z بهدستآمده دربارۀ توزیع متغیرها در این متغیر به تفکیک آزمونها در سطح 0.05P≤ معنیدار نیست؛ بنابراین توزیع متغیر نرمال است.
پیشفرضهای استفاده از تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر) برای بررسی اثر عامل رواندرمانی در آزمون پیگیری) بررسی شد که معنادار نبودن مقادیر شاخص F بهدستآمده در آزمون باکس نشاندهندۀ برابری ماتریس واریانسکواریانس بین گروهها و معناداربودن همگی مقادیر خی دو بهدستآمده در آزمون کروویت ماچلی نشاندهندۀ یکساننبودن واریانس تفاوت بین ترکیبهای ماتریس واریانسکواریانس مربوط به مؤلفههای مهرورزی به خود و مؤلفههای مهربانی به خود و اشتراکات انسانی در گروههای بررسیشده است. بنابراین، از تصحیح گیسر و هیونفلت میتوان استفاده کرد که در پژوهش حاضر از تصحیح هیون فلت استفاده شده است. در سایر مؤلفهها از ضرایب اسفریتی استفاده شده است.
جدول 3. تحلیل واریانس عاملی با اندازهگیری مکرر در تأثیر درمان مبتنی بر کیفیت زندگی
بر مهرورزی به خود
مشخصۀ آماری متغیر |
مجموع مجذورات |
درجه آزادی |
میانگین مجذورات |
مقدار F |
سطح معناداری |
اندازه اثر |
|
مؤلفههای مهرورزی به خود |
مهرورزی به خود |
اثر زمان |
1629.64 |
1.43 |
1629.64 |
21.04 |
0.0001 |
اثر گروه |
1920.46 |
1 |
1920.46 |
38.65 |
0.0001 |
||
اثر تعاملی گروه * زمان |
1323.65 |
1.43 |
925.62 |
12.27 |
0.0001 |
||
مهربانی به خود |
اثر زمان |
1046.88 |
1.47 |
712.24 |
9.32 |
0.003 |
|
اثر گروه |
1013.38 |
1 |
1013.38 |
8.66 |
0.01 |
||
اثر تعاملی گروه * زمان |
854.67 |
1.47 |
581.40 |
6.32 |
0.02 |
||
اشتراکات انسانی |
اثر زمان |
1727.08 |
1.47 |
1157.69 |
15.39 |
0.01 |
|
اثر گروه |
1920.46 |
1 |
1920.46 |
38.65 |
0.0001 |
||
اثر تعاملی گروه * زمان |
1345.88 |
1.47 |
915.56 |
12.86 |
0.02 |
مشخصۀ آماری متغیر |
مجموع مجذورات |
درجه آزادی |
میانگین مجذورات |
مقدار F |
سطح معناداری |
اندازه اثر |
|
|
انزوا |
اثر زمان |
3407.25 |
2 |
1703.62 |
93.13 |
0.0001 |
مؤلفههای مهرورزی به خود |
اثر گروه |
2006.70 |
1 |
2006.70 |
40.39 |
0.0001 |
|
اثر تعاملی گروه * زمان |
1864.97 |
2 |
932.48 |
17.65 |
0.001 |
||
ذهنآگاهی |
اثر زمان |
2107.44 |
2 |
1053.72 |
74.53 |
0.0001 |
|
اثر گروه |
960.96 |
1 |
960.96 |
36.88 |
0.0001 |
||
اثر تعاملی گروه * زمان |
843.12 |
2 |
421.56 |
12.19 |
0.02 |
||
قضاوت |
اثر زمان |
214.14 |
2 |
107.07 |
1.27 |
0.38 |
|
اثر گروه |
563.79 |
1 |
563.79 |
2.16 |
0.29 |
||
اثر تعاملی گروه * زمان |
375.60 |
2 |
187.80 |
0.24 |
375.60 |
||
بیش همانندسازی |
اثر زمان |
195.82 |
2 |
97.91 |
1.05 |
0.45 |
|
اثر گروه |
309.87 |
1 |
309.87 |
1.84 |
0.34 |
||
|
اثر تعاملی گروه * زمان |
37.86 |
2 |
18.93 |
0.09 |
0.90 |
مقادیر گزارششده در جدول 3 نشان میدهد مقدار F بهدستآمده دربارۀ تفاوت میانگینها در آزمونهای مختلف در متغیر مهرورزی به خود و مؤلفههای مهربانی به خود، اشتراکات انسانی، انزوا و ذهنآگاهی در سطح 0.01P≤ معنیدار است؛ بنابراین، بین نمرات مهرورزی به خود و مؤلفههای یادشده، در سه آزمون تفاوت معناداری وجود دارد.
با توجه به معنادار شدن اثر آزمون (زمان) بر فرصتها و محدودیتها، از آزمون تعقیبی بنفرونی استفاده شده است. مقایسههای دوبهدو دربارۀ تفاوت درونگروهی، نشان میدهد تفاوت نمرات پیشآزمون با پسآزمون و آزمون پیگیری در سطح 0.01P≤ معنادار است. همچنین تفاوت نمرات در پسآزمون و آزمون پیگیری معنادار نیست. بنابراین میتوان گفت اثر عمل آزمایشی در آزمون پیگیری در هر دو گروه حفظ شده است.
در دو مؤلفه قضاوت و بیش همانندسازی، مقادیر بهدستآمده دربارۀ تفاوت بین گروهها و بین آزمونهای مختلف معنادار نیست.
بحث
نتایج بهدستآمده نشان میدهد درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر چشمانداز زمانی به آینده در مؤلفههای فرصتها و محدودیتها تأثیر معناداری داشته است.
نتایج پژوهش ریاحی و همکاران (1393) و جعفری و افضلی (2013) در راستای نتایج دست آمده است.
پژوهش مردیها (2016) حاکی از این است که درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر هدفمندی دختران مجرد 30-40 ساله مؤثر است. هدفمندی به معنای باور به وجود ارزشهایی مهم در زندگی است که فرد میتواند آنها را دنبال کند.
اهداف زندگی که یکی از مهمترین ابعاد معنا در زندگی هر فردی است، با تغییر سن گرایش به تغییر دارند؛ اما نه براساس هر ساختار استاندارد شدهای برای برخی از مردم هدف رشد ذهنی چیزی است که به بیست سال اولشان تعلق دارد، درحالیکه سایران آن را اولویت و ارجحیتی در سالهای پنجاه میپذیرند (جکوبسن، 2008). بنابراین زنان یائسه میتوانند با توجه به اهمیت و اولویت هریک از حیطهها به ایجاد تغییر و بهبود در آنان بپردازند. با وجود تمرکز درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر اهداف آینده، دستیابی به اهداف زمان حال بیشتر مدّ نظر قرار میگیرد.
پرلز اعتقاد دارد، هروقت که ما واقعیت زمان حال را ترک کردیم و دلمشغول آینده شویم، دچار اضطراب خواهیم شد و راه حل این اضطراب زندگی در زمان حال و نه در شکاف بین حال و آینده است (پروچاسکا و نورکراس1395 /2014؛ ترجمه سیدمحمدی).
درمان مبتنی بر کیفیت زندگی موجب میشود زنان یائسه به شناسایی ابعادی از زندگی خود بپردازند که در حال حاضر موجب ناخرسندی آنها شده است؛ درنتیجه دستیابی به اهداف و ارضای نیازهای فرد در حیطههای ارزشمند، تجربهای موفق از تغییر موجب میشود، وی فرصتهای بیشتر و محدودیتهای کمتری را در آینده پیش روی خود در نظر بگیرد.
برودرز و همکاران (2016) بیان میکنند ادراک فرد از تغییرات مرتبط با سن میتواند مثبت (مثل ازدواج فرزندان) و یا منفی (از دست دادن دوستان) باشد؛ به این صورت که بالارفتن سن میتواند همزمان مزایا و مضراتی را برای فرد داشته باشد و برایناساس درصورتیکه درک بالارفتن سن را با فقدان تداعی کند، چشمانداز زمانی آینده را محدودتر و درصورتیکه تغییرات مرتبط با سن را با مزایا تداعی کند، چشمانداز زمانی آینده را گستردهتر درک میکند.
در فرایند گروهدرمانی یکی از عمدهترین فعالیتها تغییر نگرشهای بدبینانه به واقعیتهای عینی زنان یائسه نسبت محدودیتهای پیش رویشان در آینده است. استراتژی عمده درمانی برای تغییر نگرشها نسبت به یک حوزه زندگی، بازسازی شناختی است که هدف آن درک صحیح و تعبیر و تفسیر مثبت از موقعیت است؛ بهطوریکه احترام به خویشتن را در مراجعان حفظ کند و امید به شادمانی را یا در حیطه مدّ نظر یا سایر زمینههای زندگی ایجاد کند (فریش، 1390/2006؛ ترجمه خمسه).
به اعتقاد استروس، گرفین و پارکر (2012) چشمانداز زمانی به آینده پیشبینی کنندۀ مهمی برای انگیزش و رفتارهای سازنده است. از آنجایی که درمان مبتنی بر کیفیت زندگی موجب افزایش انگیزش و رضایت بالاتر از زندگی میشود، زنان یائسه شرکتکننده در گروه دیدگاه مثبتتر به آینده را بیشتر تجربه میکنند.
دوران یائسگی مرحلهای است که زنان ارزشهای جدیدی را که تا آن زمان برایشان ناشناخته یا کماهمیت بوده است، شناسایی و دنبال کنند. گرایشات نوع دوستی، معنویت، آرامش و سلامتی فیزیکی ممکن است، ارزش بیشتری نسبت به دوران قبل پیدا کند که در فرایند درمان مبتنی بر کیفیت زندگی مداخلاتی براساس این اولویتها طراحی و اجرا شود.
باتوجه به نتایج، درمان مبتنی بر کیفیت زندگی تأثیر معناداری بر کاهش مؤلفه ابهام نسبت به آینده نداشت. در این راستا برادرز و همکاران (2014) در پژوهش خود نشان دادند که ابهام نسبت به آینده در میانسالان و سالمندان نسبت به بزرگسالان جوانتر بهطور معناداری کمتر است. از آنجایی که زنان یائسه آگاهی نسبتاً ثابتی از جنبههای شخصیتی، شغلی، اقتصادی و خانوادگی دارند، در فرایند درمان نیز بهطور جدی آن را مطرح نکردند.
نتایج بهدستآمده نشان میدهد که درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر بهبود مهرورزی به خود و بر مؤلفههای مهربانی به خود، اشتراکات انسانی، انزوا و ذهنآگاهی تأثیر معناداری داشته است.
نتایج پژوهشهای مردیها (1396)، ریاحی و همکاران (1393) و جعفری و افضلی (2013) همسو با پژوهش حاضر است.
احساس غرور و افتخار نسبت به دستاوردها، عشق، دلبستگی، رهایی (رهایی حاصل از کاهش یا حذف یک تهدید، آسیب، فقدان یا حسرت) بخشی از عواطف و هیجانات مثبتی است که در فرایند درمان مبتنی بر کیفیت زندگی حاصل میشود. بخشی از این هیجانات ناشی از اصل غنای درونی است؛ یعنی فرد بهگونهای خردمندانه، دوستانه، دلسوزانه برای مراقبت از خویشتن وقت کافی، تلاش و اندیشهورزی را برای آنچه که به آنها روزانه نیرو میبخشد، اختصاص دهند و سپس فرصت انجام آن را فراهم سازند (فریش،1390/2006؛ ترجمه خمسه).
فرایند درمان برای زنان یائسه در فرهنگ ایران، فرصتی را فراهم میکند تا بتوانند فارغ از نقشهای شغلی، همسری یا والدینی، زمانی را با تمرکز بر نیازهای هیجانی و روانی خود سپری کنند. اختصاص زمان و پیداکردن حیطههای ارزشمند و حرکت بهسوی آنها در راستای اصل اهداف متعادل (براساس سن و تواناییها) و اصل پناهجستن و مراقبت از خود که کاهشدهندۀ انتقاد و شرم نسبت به خود است، موجب احساس مهربانی به خود و پرورش ذهن مهربان (یکی از مهمترین مؤلفههای مهرورزی) در آنها میشود.
اغلب افراد درد و تألم خود را نادیده میگیرند، آن را انکار میکنند و یا آن را انحصاراً مربوط به خود میدانند که همه این عوامل مهرورزی آنان را نسبت به خودشان کاهش میدهد (نف، 1392/2003، ترجمه قراچهداغی). گرمر (2009) اعتقاد دارد، انسانها زمانی به سلامت روانی دست پیدا میکنند که از خود مراقبت کنند و ماهیت انسانی خود و اشتباه و کاملنبودن را یکی از ویژگیهای مشترک تمامی انسانها بپذیرند و فرد در برابر شکستها، از دستدادنها و جاماندن از آرمانها، خود را سرزنش و ملامت نکند.
شرکت در فرایند گروه موجب درک مشترکبودن تجربههای فیزیکی، روانی و عاطفی یائسگی شده (مؤلفه اشتراکات انسانی) و در مییابند که همۀ اعضای گروه ناکامیها و نارضایتیهایی را در زندگی خود تجربه میکنند، درنتیجه نگرشها، ارزشها و اولویتهای زنان براساس پذیرش شرایط موجود تغییر یافته است و موجب ایجاد سازگاری واقعبینانه بین نیازها و شرایط زندگی وی میشود و از انتقاد خود و قضاوت دست میکشند.
مردیها (1396) در پژوهش خود نشان میدهد درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر کاهش احساس تنهایی دختران مجرد مؤثر است. مداخله در ابعاد ارتباط با خانواده و دوستان و کمککردن به دیگران در درمان کیفیت زندگی، فرصتهایی برای تقویت ابعاد عشق و دوستی فراهم میکند که کاهشدهندۀ انزوا در افراد هستند. از آنجایی که احساس تعلق اجتماعی با مهرورزی ارتباط دارد (تیرچ، ساندروف و سیلبراستین، 1395/2014 ترجمۀ دانشمندی، ایزدی و عابدی)، درنتیجه عضویت و مشارکت زنان یائسه در فرایند گروهدرمانی مؤلفههای مهرورزی شامل مهرورزی به خود و دیگران و توانایی پذیرش مهرورزی ازسوی دیگران (گیلبرت، 1395/2010؛ ترجمه اثباتی و فیضی) ارتقا مییابد.
اجرای اصل کیفیت زمانی در فرایند درمان فرصت تنهاماندن در یک مکان آرام، متمرکزبودن و لمسکردن احساسات، اهداف و ارزشها پدید میآید. این برنامه که مبتنی بر مراقبت از خویشتن است، خودخواهانه نیست، به فرد انرژی بیشتری میدهد و او را به زندگی علاقمندتر میکند (فریش، 1390/2006؛ ترجمه خمسه). زنان یائسه شرکتکننده در پژوهش با اجرای تمرینات ذهنآگاهی بهجای سرزنش به پذیرش رنجهای زندگی خود نایل میشوند.
معنادار نبودن تأثیر درمان مبتنی بر کیفیت زندگی معناداری بر قضاوت میتواند به دلایل متعدد شخصیتی ازجمله ویژگیهای شخصیتی مثل کمالگرایی، مقایسه اجتماعی و اهمیت تغییرات ایجادشده فیزیکی و از دست دادن قدرت باروری باشد که لازم است مداخلات مکملی برای کاهش آن طراحی شود.
همچنین نبود تغییرمعنادار بیش همانندسازی، میتواند به این دلیل باشد که یائسگی یک دوره رشدی عادی و نه بحرانی بهخصوص در زندگی زنان متأهل و دارای فرزند که نقشهای مرتبط با جنسیت به عنوان همسر یا مادر را تجربه کردهاند، عمدتاً مسائل مرتبط با آن را بیش از اندازه برآورد نمیکنند و با توجه به آنچه در گروه مشاهده شد، بیش همانندسازی به غیر از نمونههای خاص مورد مداخله جدی قرار نگرفت.
درنتیجه درمان مبتنی بر کیفیت زندگی میتواند موجب افزایش رضایت از زندگی در حیطههای مختلف 16 گانه و مبتنی بر نیازهای منحصر به فرد زنان یائسه شود. از آنجایی که مهرورزی به خود و چشمانداز زمانی به آینده هردو از عوامل پیشگیریکننده و راهبردهای مقابلهای در برابر تنشهایی هستند که افراد در دورههای مختلف زندگی ممکن است به آن دچار شوند. به نظر میرسد با افزایش این دو متغیر از طریق گروه درمانی بتوان از آسیبهایی که زنان پس از ورود به این مرحله به آن دچار میشوند، جلوگیری کرد.
نتایج پژوهش حاضر نشاندهندۀ تداوم تغییرات ایجادشده تا سه ماه پس از پایان درمان است. بنا به اعتقاد فریش (2006) زمانی که سبکهای شناختی سازنده از طریق درمان مبتنی بر کیفیت زندگی و افزایش رضایت از زندگی فعال میشود، علاوه بر اینکه افسردگی کاهش مییابد، سبکشناختی نسبتاً خودمختار میشود و تا حدی نسبت به تجربه مقاوم و نفوذ ناپذیر میشود(فریش، 1390/2006؛ ترجمه خمسه).
همچنین در درمان مبتنی بر کیفیت زندگی، هیجانات و قضاوتهای مربوط به رضایتمندی جنبۀ انطباقی دارند و پسخوراندی دایمی برای اهداف فردی فراهم میکند (فریش، 1390/2006؛ ترجمه خمسه)؛ به این معنا که فرایند درمان موجب احساس رضایت زنان یائسه شده است که خود منبع انرژی برای فعالیت برای تغییرات مطلوب آینده فراهم میکند. از آنجایی که این درمان همزمان بر تغییر شرایط، شناخت و رفتار تأکید میکند، ابعاد گستردهای از انسان را در بر میگیرد که تغییرات را پایدارتر میکند؛ بنابراین زنان یائسه به دلیل تغییرات ایجادشده در سبکشناختی و زندگی در برابر رویدادهای عادی زندگی از ثبات بالایی برخورداند و بهسرعت تغییر نمیکنند.
پژوهش حاضر بر افرادی اجرا شد که متأهل بودند و فرزند داشتند، درصورتیکه یائسگی برای زنان مجرد و همچنین زنان متأهل نابارور تجربهای متفاوت است و این موضوع تعمیم نتایج را با محدودیت مواجه میکند.
مؤثربودن درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر مهرورزی در زنان یائسه میتواند به دلیل تغییر فعالیت طرحوارههای ایجادکنندۀ افسردگی در بعد خودارزشی باشد؛ بررسی طرحوارهها در ابتدا و انتهای درمان مفید به نظر میرسد.
مهرورزی به خود و چشمانداز زمانی به آینده متغیرهای مرتبط با همبستگی در این پژوهش بودند که به عنوان متغیر وابسته بررسی شدند. به نظر میرسد مقایسه تأثیر درمان مبتنی بر کیفیت زندگی بر افسردگی با نتیجۀ پژوهش حاضر اطلاعات ارزندهای به همراه داشته باشد.
باتوجه به اینکه مداخلات برای هر فرد عمدتاً در حیطههایی که برای وی ارزشمند است، صورت گرفته است، مقایسۀ اینکه رضایت زنان از کدام حیطهها بر افزایش مهرورزی و چشمانداز به آینده تأثیر بیشتری داشته است، نتایج ارزشمندی برای مداخلات بعدی دارد.
باتوجه به جنبۀ درمانی و پیشگیرانه گروه درمانی مبتنی بر کیفیت زندگی برای زنان یائسه، اجرای آن در مراکز مشاوره به روانشناسان پیشنهاد میشود.
باتوجه به اینکه درمان مبتنی بر کیفیت زندگی تأثیر معناداری بر کاهش قضاوت و بیش همانندسازی در زنان یائسه نداشته است، به محققان بعدی پیشنهاد میشود با استفاده از روشهای کیفی به بررسی عمیقتر ماهیت آن دو مؤلفه در زنان یائسه برای ارائه روشهای مؤثرتر پرداخته شود.
[1] vaillant
[2] menopause
[3] self-compassion
[4] self-kindness
[5] self-judgment
[6] common humanity
[7] isolation
[8] mindfulness
[9] over-identification
[10] Future Time Perspective
[11] opportunities
[12] limitations
[13] ambiguities
[14] Sedikides & Skowronski
[15] Quality of life therapy
[16] Csikzentmihalyi
[17]Seligman
[18] CASIO
[19] Circumstance
[20] Attitude
[21] Standards of fulfillment
[22] Importance
[23] Overall satisfaction
[24] Self-Compassion Scale