Investigation of the Relationship of Mindfulness with Psychological Well-being: The Role of Strategic Engagement Regulation and Self-Esteem

Authors

1 Associate Professor of Department of Educational Psychology, Faculty of Education and Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz, Iran.

2 Phd Student of Educational Psychology, Faculty of Education and Psychology, Shahid Chamran University of Ahvaz, Ahvaz Iran

Abstract

This study was aimed to investigate the relationship of mindfulness with psychological well-being with mediating investigating the mediating role of strategic engagement regulation and self-esteem. For this purpose, 211female student’s resident in dormitories of Shahid Chamran University of Ahvaz were selected using simple random sampling method. They were asked to complete Ryff Psychological Well-being Scale (RPWS), Strategic Engagement Regulation Scale (SERS), Mindfulness Five-Factor Inventory (MFFI) and Rosenberg Self-Esteem Scale (RSES). After collecting the data, structural equation modelling was used to test the proposed model and hypothesis as well. The results showed that mindfulness was significantly and positively related to psychological well-being, strategic engagement regulation and self-esteem. Also, mindfulness through strategic engagement regulation is affected on self-esteem and psychological well-being. These findings implied that mindful persons probably were capable to maintain their self-esteem with challenging and threating situations and hence, they tend to have more psychological well-being.

Keywords


مقدمه

بهزیستی روانشناختی[1]، یکی از سازه‌‌های شایان توجه در حوزۀ روانشناسی مثبت است که نخستین بار ریف (1989) آن را مطرح کرده است. از میان مدل‌‌هایی که تا آن زمان به تعیین مراحل و ملاک‌‌های زندگی خوب و بهزیستی پرداختند، مدل ریف با استقبال گسترده‌‌‌‌تری، مواجه (چانگ و چان، 2005) و از ثبات نسبی بیشتری برخوردار شد (ریف و سینگر، 1998). این مدل با نگاه تحولی به توانایی‌‌های انسان، بهزیستی روانشناسی را متشکل از پذیرش خود[2] (توانایی دیدن و پذیرفتن قوت‌ها و ضعف‌های خود)، هدفمندی در زندگی[3] (به معنای داشتن غایت‌‌ها و هدف‎هایی که به زندگی فرد جهت و معنا بخشد)، رشد شخصی[4] (احساس اینکه استعدادها و توانایی‌های بالقوه فرد طی زمان و طول عمر بالفعل خواهد شد)، داشتن ارتباط مثبت با دیگران[5] (به مفهوم داشتن ارتباط نزدیک و ارزشمند با افراد مهم در زندگی)، تسلط بر محیط[6] (توانایی تنظیم و مدیریت امور زندگی به‌ویژه مسائل روزمره) و خودپیروی یا خودمختاری[7] (توانایی و قدرت پیگیری خواست‌ها و عمل براساس اصول شخصی حتی اگر مخالف آداب و رسوم و تقاضاهای اجتماعی باشد)، می‌‌داند (ریف و سینگر، 2006). در این مدل، بهزیستی به معنای تلاش برای استعلا و ارتقاست که در تحقق استعدادها و توانایی‌‌های فرد متجلی می‌‌شود (ریف، 1995). مدل ریف، بهزیستی روانشناسی را فرایند رشد همه‌‌جانبه‌‌ای می‌‌داند که در طول عمر گسترده است. سنت‌‌های روانشناختی، معنوی و فلسفی بسیاری بر اهمیت کیفیت هشیاری بر حفظ و ارتقای بهزیستی تأکید کرده‌‌اند (ویلبر، 2000). یکی از سازه‌‌های مرتبط با هشیاری که دربارۀ اثر آن بر بهزیستی بحث شده، ذهن‌‌آگاهی[8] (براون و رایان، 2003) است.

      مفهوم ذهن‌‌آگاهی در سنت بودایی ریشه دارد و بر این استوار است که توجه و آگاهی به شکل فعال متحول می‌‌شوند. ذهن آگاهی به‌طور معمول شکلی از آگاهی غیرقضاوتی و غیرواکنشی تجربه‌‌های لحظه حاضر تعریف می‌‌شود که هیجان‌‌ها، شناخت‌‌ها، احساس‌‌های بدنی و محرک‌‌های بیرونی ازجمله دیدنی‌‌ها، شنیدنی‌‌ها و چشیدنی‌‌ها را شامل می‌شود (کابات - زین، 2005). مربی ذهن‌‌آگاهی، روزنبرگ[9] (2004)، ذهن‌‌آگاهی در سنت بودایی را همچون آینه‌‌ای می‌‌داند که آنچه پیش از این بوده منعکس می‌‌کند. میکولاس (2004) نیز ذهن‌‌آگاهی را هشیاری گسترده‌‌ای معرفی کرده که پیش‌‌مفهومی و پیش‌‌ادراکی است و شامل آگاهی از فرایندها و محتواهای ذهنی و حسی از لحظه‌‌‌‌ای به لحظه بعد می‌‌شود. ذهن‌‌آگاهی همچنین به‌عنوان خصلت روانشناختی، مفهوم‌‌سازی شده است که به گرایش آگاه‌بودن در زندگی روزمره اشاره دارد (براون و رایان، 2003). بائر، اسمیت، هاپکینز، کریتمیر و تونی (2006) 5 عامل مشاهده، توصیف، عمل آگاهانه، عدم‌قضاوت و عدم‌واکنش را برای ذهن‌‌آگاهی برشمردند. مشاهده به معنی پرداختن به تجربه‌‌های درونی و بیرونی مثل افکار، هیجان‌‌ها و حواس فیزیکی است، توصیف به توانایی شخص در نام‌‌گذاری کلامی تجارب درونی گفته می‌‌شود. عدم‌قضاوت شامل اتخاذ رویکرد غیرقضاوتی نسبت به افکار و احساسات است. منظور از عمل آگاهانه، توجه و آگاهی از لحظه حاضر به جای حواس‌‌پرتی و مشغول شدن به افکار گذشته و آینده است و عدم‌واکنش به تجارب درونی اطلاق می‌‌شود که شامل فرصت‌دادن به افکار و هیجان‌‌ها در ورود و خروج آگاهانه بدون پیکار یا تأثیرگرفتن از آنهاست (بائر و همکاران، 2006). کوشش‌‌هایی که در سال‌های گذشته در رابطه با آزمون تجربی این مفهوم و کاربردهای آن صورت گرفته است، آن را یکی از عوامل بسیار تأثیرگذار بر سلامت و بهزیستی معرفی می‌‌کند (بائر و همکاران، 2006؛ سویسا و ویلکامب، 2015). مطالعات گذشته نشان می‌‌دهند ذهن‌‌آگاهی ازطریق ارتقای توجه بر افکار و احساسات خود (برای مثال، بیشاپ و همکاران، 2004؛ برفزینسکی لویس، لاتز، شافر، لوینسون و دیویدسون، 2007؛ کافمن، دیمیدیجان و بائر، 2006)، خودتنظیمی هیجانی را افزایش می‌‌دهد (کافی، هارتمن و فردریکسون، 2010) و براساس سنت بودایی به آرام نگه‌داشتن ذهن کمک می‌‌کند (گلدستین و کورنفیلد، 2001). ذهن‌‌آگاهی به افراد فرصت می‌‌دهد تا افکار و رویدادها را به گونه‌‌ای که هستند، ادراک کنند و از قضاوت‌کردن آنها به‌صورت انتقادی دور بمانند (براون، رایان و کرسول، 2007)؛ ازاین‌رو، ذهن‌‌آگاهی کمک می‌‌کند تا افراد از فشار افکار خودکار و رفتارهای غیرسالم رها شوند و رفتار خودتنظیم را افزایش دهند (رایان و دسی، 2001). نظریۀ خودتعیین‌‌گری[10] (رایان و دسی، 2000)، در تبیین ارتباط ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناختی به نقش توجه که هسته مفهوم ذهن‌‌آگاهی را تشکیل می‌‌دهد، در خودتنظیمی هیجانی اشاره می‌‌کند.

      با در نظر گرفتن اینکه ذهن‌‌آگاهی وضعیت غیرمتمرکز نسبت به افکار را در بر می‌‌گیرد، این احتمال وجود دارد افرادی که طبیعتاً از ذهن‌‌آگاهی بالاتری برخوردار هستند، کمتر از افکار و هیجان‌‌هایی تأثیر می‌گیرند که مشخصه عزت نفس[11] پایین‌‌اند. عزت نفس به ارزیابی شخص از ارزشمندی او اشاره دارد و خصلت شخصیتی نسبتاً ثابتی محسوب می‌‌شود که در بین افراد متفاوت است (واترمن، 1992). عزت نفس سازه مهمی است و با طیف گسترده‌‌ای از پیامدهای روانشناسی برای مثال، سازگاری روانشناسی کلی، هیجان‌‌های مثبت، اطمینان اجتماعی، رفتار شخصی و رضایت از زندگی هم‌بسته است (تیلور، 2010؛ لیری و مک‌‌دونالد، 2003). پیرو بحث جالب براون و همکاران (2007) از دلبستگی و ذهن‌‌آگاهی، افرادی با عزت نفس پایین بنا بر تجارب گذشته، سوگیری‌‌های شناختی دارند و بیشتر، باورهای منفی و عمیقی دربارۀ خود دارند. ذهن‌‌آگاهی به فرد اجازه می‌‌دهد تا این طرحواره‌‌ها را تغییر دهد و بدون اثرپذیری شدید از این سوگیری‌‌های شناختی بر توجه غیرقضاوتی در لحظه حاضر تمرکز کند. سطوح بالای ذهن‌‌آگاهی مانعی در برابر عزت نفس پایین عمل می‌‌کند؛ به‌طوری‌که افراد دارای ذهن‌‌آگاهی بالا به عقب‌‌نشینی از افکار بالقوه منفی درباره خود قادرند. در چندین مطالعه مقطعی، ارتباط بین سطوح بالای ذهن‌‌آگاهی و افزایش عزت نفس گزارش شد (برای مثال، راسموسن و پیدجئون، 2011؛ تامپسون و والتز، 2008؛ براون و رایان، 2003؛ میشالاک، تیسمان، هایدنریچ، استرول و واکس، 2011؛ راجاماکی، 2011؛ سو، 2016؛ هارتل، 2016). میشالاک و همکاران (2011)، همبستگی متوسطی بین عامل پذیرش ذهن‌‌آگاهی (بائر و همکاران، 2006) با عزت نفس یافتند. همین‌‌طور، پپینگ، اودونوان و دیویس (2013) در دو مطالعه به بررسی تأثیر ذهن‌‌آگاهی بر عزت نفس پرداختند. یافته‌‌های پژوهش آنان نشان دادند القای مختصر ذهن‌‌آگاهی بر افزایش عزت نفس تأثیر مثبت و مستقیم داشت. دیگر اینکه چهار بعد از ابعاد ذهن‌‌آگاهی در مفهوم‌‌سازی بائر و همکاران (2006)، پیش‌‌بین‌‌های معنی‌‌داری از عزت نفس بودند.

     عزت نفس و ارتقای خود[12] در هر لحظه‌‌ از تجارب آگاهانه افراد حضور دارند و تأثیرات عمیقی بر شناخت اجتماعی می‌‌گذارند (لیتنر، 2014). براساس پژوهش‌‌های لیتنر (2014)، عاملی که با مکانیزم‌‌های ارتقای خود رابطه دارد التزام[13] است. التزام به میزانی گفته می‌‌شود که عزت نفس به بازخورد در یک حیطه خاص پیوند بخورد (کراکر، لاتانن، کوپر و بویرت، 2003) وقتی عزت نفس با یک حیطه پیوند خورده باشد، بازخورد بر احساس خودارزشمندی و بهزیستی اثر می‌‌گذارد؛ برای مثال، وقتی عزت نفس با حیطه تحصیلی درهم وابسته است، در پاسخ به بازخورد تحصیلی مثبت و منفی، به‌ترتیب افزایش و کاهش می‌‌یابد (کراکر، کارپینسکی، کوین و چاس، 2003)؛ درنتیجه، پیوند عزت نفس در حیطه‌‌هایی که در آن بازخورد مکرراً منفی‌اند، بر خودارزشمندی اثرات آسیب‌‌زایی دارد (لاتانن و کراکر، 2005). افراد در فرایندی که لیتنر (2014) آن را تنظیم التزام راهبردی[14] نامیده است و به راهبردی برای حفظ عزت نفس و روشی برای ارتقای خود اشاره دارد، التزام را به دنبال دریافت بازخورد مثبت، افزایش و برای پیشگیری از بازخورد منفی کاهش می‌‌دهند. براساس این مفهوم، افراد تصویر از خود را با تنظیم بازخورد به‌عنوان فشارسنج عزت نفس ارتقا می‌‌دهند. تنظیم التزام راهبردی شکلی از خودتنظیمی است، چون شامل «اعمال کنترل بر خود به‌وسیلۀ خود» می‌‌شود (موراون و بامیستر، 2000). مطالعه لیتنر (2014) اثرات تنظیم التزام راهبردی بر عزت نفس، اضطراب و عملکرد را آزموده است. نتایج پژوهش او نشان می‌‌دهند تنظیم التزام راهبردی با عزت نفس، رابطه مثبت و با اضطراب، رابطه منفی دارد. این راهبرد دو گرایش به التزام راهبردی در رویارویی با بازخورد مثبت و گرایش به عدم‌التزام راهبردی در مواجهه با بازخورد منفی را شامل می‌‌شود.

     تنظیم التزام راهبردی سه ملاک لیری[15] (2004، به نقل از لیتنر، 2014)، برای هر سیستم خودتنظیم دارد: بر محیط بیرونی نظارت می کند تا نشانه‌‌هایی را بیابد که منفی یا مثبت‌بودن موقعیت را علامت می‌‌دهند، «خود[16]» را از مثبت و منفی‌بودن موقعیت پس از کشف نشانه‌‌ها آگاه می‌‌کند و تغییراتی را موجب می‌‌شود که به‌منظور پشتیبانی از خود فرصتی را فراهم می‌‌آورند؛ ازاین‌رو، در پژوهش حاضر فرض می‌‌شود ذهن‌‌آگاهی، آنچنان که در مفهوم‌‌سازی بائر و همکاران (2006)، از پنج مؤلفه مشاهده[17]، توصیف‌‌گری[18]، عمل آگاهانه[19]، عدم‌قضاوت[20] و عدم‌واکنش[21] تشکیل شده است، با تنظیم التزام راهبردی در ارتباط باشد. شخص ذهن‌‌آگاه قادر است نشانه‌‌های موقعیتی را مشاهده و نظارت کند و در مقابله با موقعیت‌‌های منفی که خود را تهدید می‌‌کنند، با عدم‌قضاوت و عدم‌واکنش، از خود محافظت کنند؛ بنابراین، ذهن‌‌آگاهی با تنظیم التزام راهبردی بیشتری همراه است.

     پژوهش‌‌های متعددی وجود دارند که روابط مورد بحث را در گذشته بررسی کرده‌‌اند؛ برای مثال، برخی پژوهش‌‌ها نشان داده‌‌اند ذهن‌‌آگاهی به‌طور مستقیم بر بهزیستی روانشناختی مثبت و پیامدهای جسمانی اثر می‌‌گذارد (برای مثال، شاپیرو، شوارتز و بونر، 1998) و براساس یافته‌‌های پژوهش سو (2016)، با عزت نفس نیز همبستگی معنی‌‌داری دارد. علاوه بر این، کونگ، زو و جینگجینگ (2014)، به بررسی نقش میانجی‌‌گری خودارزیابی در رابطه ذهن‌‌آگاهی با رضایت از زندگی پرداختند. یافته‌‌های تحلیل آنها نشان می‌‌دهند چنین رابطه‌‌ای برقرار است. ازآنجایی‌که راهبرد تنظیم التزام راهبردی در مجموعه‌‌ی راهبردهای ارتقای خود قرار می‌‌گیرد، می‌‌توان پژوهش‌‌هایی که رابطۀ راهبردهای ارتقای خود با ذهن‌‌آگاهی و بهزیستی روانشناختی را بررسی کرده‌‌اند، پیشینۀ پژوهشی در این زمینه باشند؛ برای مثال، بوترایت و مکینتوش (2008) در پژوهش خود رابطه ذهن‌‌آگاهی و تصویرسازی‌‌های ارتقای خود را بررسی کرده‌اند. یافته‌‌های آنان نشان می‌‌دهند بین این دو متغیر رابطه مثبت و معنی‌‌داری وجود دارد. همچنین، دافنر، ریتز و زاندر (2015)، نقش یک مداخله طولی درازمدت با هدف ارتقای خود تحصیلی در سازگاری روانشناختی را در یک نمونه از دانشجویان آلمانی بررسی کردند. یافته‌‌های پژوهش آنان نشان می‌‌دهند عزت نفس بالا در رابطه طولی ارتقای خود تحصیلی با بهزیستی میانجی‌اند. همچنین، لافنیر، والرند و سدیکیدس (2013) نقش مثبت ارتقای خود در افزایش رضایت از زندگی را با بررسی یک مدل میانجی‌‌گر از رابطه این متغیرها تأیید کردند. درمجموع، با در نظر گرفتن روابطی که اشاره‌‌های نظری و پژوهشی لازم به آنها شد، پژوهش حاضر قصد دارد این مجموعه روابط را در قالب یک الگو تدوین و آزمون کند؛ از این قرار که ذهن‌‌آگاهی هم به‌طور مستقیم و هم با تنظیم التزام راهبردی بر عزت نفس و به دنیال آن، بهزیستی روانشناختی اثرگذار است. شکل 1، نمایش گویایی از تمامی روابط ذکرشده در الگوی پژوهش حاضرند.

 

 

 

شکل 1. الگوی پیشنهادی رابطۀ ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناختی با میانجی‌گری تنظیم التزام راهبردی و عزت نفس

 

 

 

فرضیه‌‌های مدل پژوهش حاضر این موارد را شامل می‌شوند:

  1. ذهن‌‌آگاهی با تنظیم التزام راهبردی رابطۀ مثبت و مستقیم دارد.
  2. ذهن‌‌آگاهی با عزت نفس رابطه مثبت و مستقیم دارد.
  3. ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناسی رابطۀ مثبت و مستقیم دارد.
  4. تنظیم التزام راهبردی با عزت نفس رابطۀ مثبت مستقیم دارد.
  5. عزت نفس با بهزیستی روانشناسی رابطۀ مثبت و مستقیم دارد.
  6. ذهن‌‌آگاهی با عزت نفس ازطریق تنظیم التزام راهبردی رابطه دارد.
  7. ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناسی ازطریق عزت نفس رابطه دارد.
  8. تنظیم التزام راهبردی با بهزیستی روانشناسی ازطریق عزت نفس رابطه دارد.

 

روش

روش پژوهش، جامعه و روش نمونه‌‌گیری: طرح پژوهش حاضر از نوع توصیفی/ همبستگی است و داده‌‌های جمع‌‌آوری‌شده با روش‌‌های آمار توصیفی (میانگین و انحراف استاندارد) و آمار استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و مدل‌‌یابی معادلات ساختاری) تجزیه و تحلیل شدند. جامعۀ آماری این پژوهش کلیه دانشجویان دختر کارشناسی ساکن در مجتمع خوابگاهی دانشگاه شهیدچمران اهواز را شامل شدند. در ارتباط با حجم نمونه مورد نیاز، به‌طورکلی در مدل‌یابی معادلات ساختاری حجم نمونه می‌‌تواند 10 مشاهده به‌ازای هر متغیر اندازه‌‌گیری‌شده تعیین شوند (چین، 1998 / 1393 ترجمه بشلیده). درمجموع، در مدل پژوهش حاضر، 8 متغیر اندازه‌‌گیری‌شده وجود دارند؛ بنابراین، حداقل حجم نمونۀ پذیرفته‌شده برای آن 80 = 10 × 8 نفر باید باشد. در پژوهش حاضر، نمونه‌‌گیری با روش تصادفی ساده و به‌صورت انتخاب تصادفی از بین کلیه دانشجویان دختر کارشناسی ساکن مجتمع خوابگاهی دانشگاه شهیدچمران اهواز انجام شد. درمجموع، 211 نفر از دانشجویان دختر کارشناسی دانشگاه شهیدچمران اهواز در این پژوهش شرکت کردند و مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف، مقیاس تنظیم التزام راهبردی، پرسش‌‌نامه پنج عاملی ذهن‌‌آگاهی و مقیاس عزت نفس روزنبرگ را تکمیل کردند.

ابزارهای سنجش: مقیاس تنظیم التزام راهبردی[22]: لیتنر (2014) اینمقیاس را برای سنجش گرایش افراد به التزام و عدم‌التزام راهبردی ساخت. این مقیاس، 7 ماده شامل التزام راهبردی (برای مثال، هر اتفاق خوبی برای من می‌‌افتد، راهی پیدا می‌‌کنم تا احساس خوبی دربارۀ خودم داشته باشم) و عدم‌التزام راهبردی (4 ماده، برای مثال، می‌‌توانم با هر موقعیت طوری سازگار شوم که عزت نفسم حفظ شود) دارد. نمره‌‌گذاری این مقیاس به این صورت است که شرکت‌‌کنندگان، پاسخ خود به هر ماده را روی یک مقیاس 7 نقطه‌‌ای از 1 (کاملاً مخالف) تا 7 (کاملاً موافق) مشخص می‌‌کنند. سپس برای کسب نمرۀ کلی تنظیم التزام راهبردی، ماده‌‌های عدم‌التزام راهبردی، معکوس و سپس مجموع نمرات دو بعد آن جمع می‌‌شوند. لیتنر (2014)، ضرایب آلفای کرونباخ برای گرایش به التزام راهبردی و گرایش به عدم‌التزام راهبردی را به‌ترتیب، 86/0 و 90/0 به دست آورده است. نتایج تحلیل عامل تأییدی در پژوهش لیتنر (2014) نشان می‌‌دهند این مقیاس از ساختار دوعاملی مناسبی برخوردار است: 06/0RMSEA=  ، 98/0 CFI = و 97/0 TLI =. لیتنر (2014) ساختار دوعاملی این مقیاس را از ساختار تک‌عاملی آن مناسب‌‌تر دانسته است. همچنین، تمام ماده‌‌ها بار عاملی مناسب و بالایی بر عوامل مربوط به خود باقی گذاشتند. در پژوهش حاضر، این مقیاس، ترجمه و ویژگی‌‌های روان‌‌سنجی آن با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ و روش تحلیل عامل تأییدی، بررسی شده است. نتایج تحلیل عامل تأییدی نشان دادند تمام ماده‌‌های این خرده‌‌مقیاس از بار عاملی کافی (بالای 30/0) برخوردارند و شاخص‌‌های برازندگی آن نیز (96/0GFI =، 90/0AGFI=، 09/0RMSEA = ) برازش مدل این مقیاس با داده‌‌ها را تأیید می‌‌کنند. پایایی آن نیز به روش همسانی درونی به‌ترتیب گرایش به التزام راهبردی و گرایش به عدم‌التزام راهبردی 91/0 و 81/0 به دست آمد.

پرسش‌‌نامه پنج عاملی ذهن‌‌آگاهی[23]: پرسش‌‌نامه پنج عاملی ذهن‌‌آگاهی ساختۀ بائر و همکاران (2006) برای سنجش ذهن‌‌آگاهی استفاده می‌‌شود و از 39 ماده در قالب 5 عامل تشکیل شده است: 8 ماده برای مشاهده (برای مثال، من به احساساتم مثل تابش نورخورشید بر چهره‌‌ام یا باد در موهایم توجه می‌‌کنم)، 8 ماده برای توصیف‌‌گری (برای مثال، برای من سخت است واژه‌‌ای بیابم تا چیزی را توصیف کنم که به آن فکر می‌‌کنم)، 8 ماده برای آگاهی از عمل (برای مثال، من کارهایی را بدون توجه‌کردن انجام می دهم)، 8 ماده برای عدم‌قضاوت (برای مثال، من فکر می‌کنم برخی از هیجان‌‌هایم بد یا نامناسب‌اند و من نباید این احساس را داشته باشم) و 7 ماده برای عدم‌واکنش (برای مثال، من احساس‌‌هایم را درک می‌‌کنم، بی آنکه در مقابل آنها واکنش نشان دهم). شیوۀ نمره‌‌گذاری پرسش‌‌نامه پنج عاملی ذهن‌‌آگاهی به این صورت است که پاسخ‌‌ها بر یک مقیاس 5 درجه‌‌ای از 1 (هرگز درست نیست) تا 5 (همیشه درست است) مشخص می‌‌شوند. گسترۀ مجموع نمره‌‌ ماده‌‌ها برای خرده‌‌مقیاس عدم‌واکنش از 1 تا 35 و برای سایر خرده‌‌مقیاس‌‌های این پرسش‌‌نامه از 1 تا 40 است. بائر و همکاران (2006)، خصوصیت‌‌های روانسنجی این پرسش‌‌نامه را بخوبی نشان داده‌‌اند. در ارتباط با پایایی مقیاس، پژوهش آنها نشان داد تمام عوامل پنج‌‌گانه از همسانی درونی برخوردار بودند (برای مشاهده، 83/0، توصیف، 91/0، آگاهی از عمل، 87/0، عدم‌قضاوت، 87/0 و عدم‌واکنش، 75/0). همچنین، بائر و همکاران (2006) به بررسی اعتبار سازه و هم‌‌زمان مقیاس ازطریق هم‌‌بسته‌کردن آن با سازه‌‌هایی ازجمله هوش هیجانی، گشودگی، برون‌‌گرایی، روان‌‌رنجورخویی، نشانه‌‌های روانشناسی، سرکوب فکر، اشکال در تنظیم هیجان و اجتناب تجربی پرداختند و مشخص شد بین ذهن‌‌آگاهی با این سازه‌‌ها همبستگی معنی‌‌دار و پذیرفتنی وجود دارد؛ از این قرار که با برخی سازه‌‌ها ارتباط مستقیم (هوش هیجانی، گشودگی و برون‌‌گرایی) و با برخی دیگر ارتباط معکوس (سرکوب فکر، اشکال در تنظیم هیجان و اجتناب تجربی) دارد. دهقانی، اسماعیلیان، اکبری، حسن‌‌وند و نیک‌‌منش (1393) در ایران، روایی و پایایی این پرسش‌‌نامه را بررسی کردند. دهقانی و همکاران (1393) نشان می‌‌دهند هم‌‌سانی درونی مطلوبی برای تمام عوامل این پرسش‌‌نامه از 81/0 تا 93/0 وجود دارد. همچنین، همبستگی مثبت و معنی‌‌داری بین تمام عامل‌‌های آن با همۀ خرده‌‌مقیاس‌‌های پرسش‌‌نامه کیفیت زندگی وجود دارد. درمجموع، یافته‌‌های پژوهش دهقانی و همکاران (1393) از اعتبار این پرسش‌‌نامه حمایت کرده‌اند. در پژوهش حاضر از مقیاس به‌صورت کلی و بدون در نظر گرفتن عوامل آن استفاده شد و پایایی و روایی آن به‌ترتیب با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ و روش تحلیل عامل تأییدی بررسی شدند. نتایج تحلیل عامل تأییدی نشان دادند تنها 3 تا از ماده‌‌های این پرسش‌‌نامه از بار عاملی کافی (بالای 30/0) برخوردار نیستند که از مرحله تحلیل کنار گذاشته شدند (ماده‌‌های 4، 11 و 32). پایایی کل این مقیاس نیز به روش همسانی درونی، 73/0 به دست آمد.

پرسش‌‌نامه عزت نفس روزنبرگ[24]: روزنبرگ این پرسش‌‌نامه را در سال ۱۹۶۵ ساخت. این پرسش‌‌نامه متشکّل از ده ماده است که احساس‌‌های مثبت و منفی فرد دربارۀ خودش را می‌سنجد. با توجه به اینکه ویژگی‌های روان‌‌سنجی این پرسش‌‌نامه در پژوهش‌های مختلف بسیار مناسب گزارش شده است، این پرسش‌‌نامه محبوبیت زیادی به‌ویژه در میان پژوهشگران دارد. ۱۰ ماده این پرسش‌‌نامه در فرم اصلی و انگلیسی آن به‌صورت چهارگزینه‌ای (کاملاً موافقم تا کاملاً مخالفم) نمره‌‌گذاری می‌شوند؛ اما در فرم ایرانی به‌صورت موافقم و مخالفم نمره‌‌گذاری می‌شوند. گرین‎برگر، چن، دمیتریوا و فراگیا (2003)، همسانی درونی این مقیاس را 84/0 و ضرایب بازآزمایی آن را با فاصله زمانی دو هفته، پنج ماه و یک‌سال به‌ترتیب 84/0، 67/0 و 62/0گزارش کردند. مکوبلا و ماشگان (2017) در خارج از ایران و بهروزی، حقیقی، یوسفی و بشلیده (1391)، روایی پرسش‌‌نامه را با روش بررسی ساختار عاملی تأیید کردند. در پژوهش حاضر نتایج تحلیل عامل تأییدی نشان دادند تمام ماده‌‌های این ‌‌مقیاس جز یک ماده از بار عاملی کافی (بالای 30/0) برخوردار هستند (ماده 5). شاخص‌‌های برازندگی آن نیز (96/0GFI = ، 93/0AGFI = ، 05/0RMSEA = ) برازندگی مدل این خرده‌‌مقیاس با داده‌‌ها را تأیید می‌‌کنند. پایایی آن نیز به روش همسانی درونی، 75/0 به دست آمد.

مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف[25]: نسخۀ کوتاه (18 سؤالی) ریف مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف را در سال 1989، طراحی و در سال 2002 مجدداً بازنگری کردند. این نسخه مشتمل بر 6 عامل استقلال، تسلط بر محیط، رشد شخصی، ارتباط مثبت با دیگران، هدفمندی در زندگی و پذیرش خود است. مجموع نمرات این 6 عامل به‌عنوان نمرۀ کلی بهزیستی روانشناختی محاسبه می‌‌شود. این آزمون نوعی ابزارخودسنجی است که در یک پیوستار 6 درجه‌‌ای از «کاملاً موافقم» تا «کاملاً مخالفم» (یک تا شش) پاسخ داده می‌‌شود و نمرۀ بالاتر، نشان‌‌دهندۀ بهزیستی روانشناختی بهتر است. مظاهری، فتح‌‌آبادی، شهیدی، خان‌‌جانی و شکری (1393)، ساختار عاملی و ویژگی‌‌های روانسنجی فرم کوتاه مقیاس بهزیستی روان‌‌شناختی ریف را روی نمونۀ 976 نفری (647 دختر و 329 پسر) بررسی کردند. نتایج تحلیل عاملی تأییدی تک‌‌گروهی آنها نشان دادند در کل نمونه و در دو جنس، الگوی عاملی این مقیاس از برازش خوبی برخوردار است. همسانی درونی این مقیاس با استفاده از آلفای کرونباخ برای کل مقیاس، 71/0 بود. نتایج نشان می‌دهند این مقیاس ابزاری پایا و روا است.همسانی درونی این مقیاس با استفاده از آلفای کرونباخ در 6 عامل پذیرش خود، تسلط محیطی، رابطۀ مثبت با دیگران، داشتن هدف در زندگی، رشد شخصی، استقلال و برای مقیاس کل، 71/0 و 72/0، 73/0، 52/0، 75/0، 76/ 52/0، نتایج نشان می‌دهند این مقیاس ابزاری پایا و روا است.در پژوهش حاضر، پایایی و روایی مقیاس به‌ترتیب با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ و روش تحلیل عامل تأییدی بررسی شدند. نتایج تحلیل عامل تأییدی نشان دادند تمام ماده‌‌های این مقیاس‌به‌جز‌5 مادۀ 3، 5، 10، 13 و 17از بار عاملی کافی (بالای‌30/0) برخوردارند. شاخص‌‌های برازندگی آن نیز(86/0GFI = ،81/0AGFI = ،08/0RMSEA = ) برازندگی نسبی مدل این مقیاس با داده‌‌ها را تأیید می‌‌کنند. پایایی آن نیز به روش همسانی درونی، 79/0 به دست آمد.

روش اجرا و تحلیل: در این مطالعه، مرحلۀ گردآوری داده‌‌ها به این صورت انجام شد که با مراجعۀ حضوری به مجتمع خوابگاهی شهیدچمران اهواز با اجازۀ مسئولان خوابگاه، تعدادی از بلوک‌‌های سکونت دانشجویان در خوابگاه و سپس، از هرکدام تعدادی از اتاق‌‌ها به‌طور تصادفی انتخاب شدند و پرسشنامه‌‌ها در اختیار دانشجویان قرار گرفتند. پخش پرسشنامه در محیط خوابگاه شرایطی را فراهم می‌‌کند تا افراد بدون احساس فشارهای مرتبط با حضور پژوهشگر و زمان، با دقت و حوصله به سؤالات پرسشنامه پاسخ دهند. از این طریق تعداد 211 پرسشنامه گردآوری شد. پس از گردآوری پرسشنامه‌‌ها، تحلیل داده‌‌ها با از روش مدل‌‌یابی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم‌‌افزارهای SPSS (ویراست 21) و AMOS تحلیل شدند.

 

یافته‌‌ها

میانگین، انحراف‌‌ معیار و ماتریس همبستگی متغیرهای پژوهش در جدول (1) گزارش شده‌‌‌‌اند.

 

 

جدول 1. میانگین، انحراف استاندارد و ماتریس همبستگی متغیرهای پژوهش

متغیرها

1

2

3

4

میانگین

انحراف معیار

1. ذهن‌‌آگاهی

1

 

 

 

97/117

69/11

2. عزت نفس

32/0**

1

 

 

34/26

40/4

3. تنظیم التزام راهبردی

28/0**

65/0**

1

 

68/34

54/9

4. بهزیستی روانشناختی

43/0**

47/0**

28/0**

1

96/57

97/9

                               **P <  01/0

ماتریس همبستگی در جدول (1)، روابط دو متغیری بین متغیر‌‌های پژوهش را نشان می‌‌دهد. همان‌گونه که ملاحظه می‌‌شود تمام ضرایب همبستگی ارائه‌شده در سطح (01/0P <) معنی‌‌دار هستند.

     به‌منظور تحلیل مدل پژوهش حاضر از روش مدلیابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم‌افزار AMOS (ویراست 21) و مسیرهای غیرمستقیم با استفاده از نرم‌‌افزار پریچر و هیز[26] (2008) استفاده شد. متغیرهای ذهن‌‌آگاهی و تنظیم التزام راهبردی که

 

بررسی روایی سازۀ آنها با استفاده از تحلیل عامل تأییدی ساختار به‌ترتیب پنج عاملی و دوعاملی آنان را تأیید کرد به‌صورت مکنون ترسیم شدند. بهزیستی روانشناختی براساس مدل ریف (1989) 6 بعد دارد؛ اما در پژوهش حاضر به علت حذف 5 مادۀ آن در تحلیل عامل تأییدی، با استفاده از نمره کل به‌صورت متغیر مشاهده‌شده در مدل ترسیم می‌‌شود؛ چون بعد از حذف ماده‌‌ها، برخی از ابعاد آن دارای یک یا دو ماده می‌‌شوند که این تعداد ماده برای سنجش یک
 

 

عامل مناسب نیست. سازۀ ارزیابی مدل پیشنهادی نشان می‌‌دهد ترکیبی از شاخص‌‌های برازندگی مثل شاخص هنجارشدۀ مجذور کای[27]2 /df) به میزان 78/1، شاخص نیکویی برازش[28] (GFI) به میزان 96/0، شاخص نیکویی برازش تعدیل‌شده[29] (AGFI) به میزان 92/0، شاخص برازندگی تطبیقی[30] (CFI) به میزان
 

 

 

96/0،شاخص برازندگی افزایشی[31] (IFI) به میزان 96/0 و جذر میانگین مجذورات خطای تقریب[32] (RMSEA) به میزان 06/0 نشان می‌‌دهند مدل پیشنهادی حاضر از برازش مناسبی برخوردار است. شکل 2 مدل پیشنهادی را پس از تحلیل نشان می‌‌دهد. ضرایب روی مسیرهای مدل استانداردشده هستند.

 

 

 

شکل 2. الگوی برازش‌شدۀ رابطه علّی ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناختی با میانجی‌گری تنظیم التزام راهبردی و عزت نفس

 

نتایج به‌دست‌آمده از سنجش مسیرهای غیرمستقیم با استفاده از نرم‌‌افزار پریچر و هیز (2008) الگوی پژوهش حاضر در جدول (2) نشان می‌‌دهند ذهن‌‌آگاهی به‌صورت غیرمستقیم ازطریق عزت نفس و تنظیم‌‌التزام راهبردی بر بهزیستی روانشناختی تأثیر
 

 

می‌‌گذارد. تنظیم التزام راهبردی نیز از طریق عزت نفس بر بهزیستی روانشناختی اثر دارد. همچنین نتایج به‌دست‌آمده نشان می‌‌دهند ذهن‌‌آگاهی، تنظیم التزام راهبردی و عزت نفس در مجموع 30 درصد از واریانس بهزیستی روانشناختی را تبیین می‌‌کنند.

 


جدول 2. برآورد اثرات مستقیم، غیرمستقیم و واریانس تبیین‌شده برای متغیرهای پژوهش حاضر

مسیرها

اثرات مستقیم

داده

بوت

سوگیری

سطح اطمینان

واریانس تبیین‌شده

کران پایین

کران بالا

روی بهزیستی روانشناختی

-

-

-

-

-

-

30/0

عزت نفس

37/0**

-

-

-

-

-

-

ذهن‌‌آگاهی

28/0**

10/0

11/0

002/0

05/0

17/0

-

تنظیم التزام راهبردی

-

35/0

35/0

004/0

23/0

46/0

-

روی عزت نفس

-

-

-

-

-

-

67/0

تنظیم التزام راهبردی

77/0**

-

-

-

-

-

-

ذهن‌‌آگاهی

11/0

07/0

07/0

000/0

04/0

09/0

-

 


بحث

     پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه علّی ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناسی با میانجی‌‌گری عزت نفس و تنظیم التزام راهبردی در دانشجویان دختر دانشگاه شهیدچمران اهواز و با استفاده از روش تحلیل مسیر انجام شد. نتایج تحلیل مسیر مدل پیشنهادی نشان دادند این مدل از برازش ساختاری مناسبی برخوردار است و مسیرهای مستقیم و غیرمستقیم آن نیز معنی‌‌دارند. نتایج آزمون فرضیه‌‌های پژوهش به شرح زیر بیان می‌‌شوند:

ذهن‌‌آگاهی با تنظیم التزام راهبردی رابطۀ مثبت و مستقیم دارد: نتایج پژوهش حاضر نشان دادند این فرضیه برقرار است (31/0 و 01/0≥α). یافته‌‌های پژوهش‌‌ بوترایت و مکینتوش (2008) نیز بیان‌کنندۀ این رابطه است. مفهوم تنظیم التزام، راهبردی برای حفظ و ارتقای عزت نفس است که به معرفی سیستم خودآگاه و خودتنظیم می‌‌پردازد. افراد ذهن‌‌آگاه از عامل‌‌های ذهنی لازم برای تجهیز به چنین سیستمی برخوردارند. این افراد در مشاهده و توصیف رویدادها مستعد هستند؛ ازاین‌رو، نشانه­های مرتبط با کاهش عزت نفس که حامل پیام­های منفی شکست و تردید نسبت به خود هستند را شناسایی و از قضاوت­های منفی و واکنش­های ناسازگارانه پیشگیری می­کنند. به نظر می‌‌رسد افراد ذهن‌‌آگاه به دلیل مشاهده غیرقضاوتی و غیرواکنشی دست‌کم باید از گرایش مرتبط با عدم‌التزام راهبردی در برابر بازخورد منفی برخوردار باشند.

ذهن‌‌آگاهی با عزت نفس رابطۀ مثبت و مستقیم دارد: پژوهش حاضر نشان داد این فرضیه برقرار نیست (11/0). این یافته با نتایج پژوهش‌‌های گذشته ناهمخوان است (برای مثال، راسموسن و پیدجئون، 2011؛ تامپسون و والتز، 2008؛ میشالاک، و همکاران، 2011؛ راجاماکی، 2011؛ سو، 2016؛ هارتل، 2016). مطابق مفهوم‌‌سازی نظری از ذهن‌‌آگاهی، افراد ذهن‌‌آگاه حالت پذیرش بدون قضاوت موقعیت را نشان می‌‌دهند. این وضعیت به حفظ عزت نفس ایمن کمک می‌‌کند؛ طوری که در مواجهه با ارزیابی‌‌های اجتماعی در نوسان نباشد. وضعیت پذیرنده، غیرقضاوتی و ذهن‌‌آگاهی در لحظه حاضر مانع چشمگیری در برابر اثرات عزت نفس پایین محسوب می‌‌شود. رویکرد غیرقضاوتی به افراد فرصت می‌‌دهد تا افکار و احساس‌‌های خود را سازمان‌‌دهی کنند و گرایش به افزایش احساسات و افکار منفی را کاهش دهند (هارتل، 2016). پژوهش پپینگ و همکاران (2013) هماهنگ با این یافته‌‌ها دریافته است چهار بعد ذهن‌‌آگاهی که پذیرش و آگاهی را در بر دارند (عدم‌قضاوت، عدم‌واکنش، آگاهی و برچسب‌زدن)، با عزت نفس در رابطه‌‌‌اند. ذهن‌‌آگاهی به افراد این فرصت را می‌‌دهد تا افکار مرتبط با خود را بدون واکنش به آنها بپذیرند و از آن بگذرند. افرادی که در عامل عدم‌واکنش نمرۀ بالایی کسب می‌‌کنند، به جای تلاشی دفاعی برای افزایش و تقویت عزت نفس یا کاهش افکار انتقادی نسبت به خود، به تجربه این افکار و احساس‌‌های بدون پاسخ‌‌دهی به روش‌‌های ناسازگارانه قادرند. با توجه به معنی‌‌داری رابطه ذهن‌‌آگاهی و عزت نفس در پژوهش‌‌های متعدد و وجود توجیه نظری کافی برای این رابطه، معنی‌‌دارنبودن این رابطه در مدل پژوهش حاضر به علت همپوشی عزت نفس با متغیر تنظیم التزام راهبردی رخ داده است. بخشی از عزت نفس که با تنظیم التزام راهبردی همپوشی ندارد، در رابطه با ذهن‌‌آگاهی غیرمعنی‌‌دار شده است و این نشان‌دهندۀ نقش عوامل دیگر در عزت نفس است که عوامل غیرقابل تنظیم را شامل می‌شود. پیشنهاد دیگر مطرح‌شده در اینجا این است که پژوهش‌‌های دیگر مشخص کنند کدام ابعاد ذهن‌‌آگاهی در این رابطه معنی‌‌دار می‌‌شوند. همچنین از میان ابعاد ذهن­آگاهی، بعد عمل آگاهانه رابطۀ غیرمعنی­دار و بعد عدم‌قضاوت رابطۀ معنی­دار اما منفی را با ذهن­آگاهی نشان دادند. این مسئله که می‌‌تواند ناشی از تعامل بین عوامل تشکیل‌‌دهندۀ ذهن‌‌آگاهی با متغیرهای درون‌‌زای مدل باشد، ممکن است علت دیگری برای معنی‌‌دارنبودن رابطۀ ذهن‌‌آگاهی با عزت نفس باشد.

ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناسی رابطۀ مثبت و مستقیم دارد: پژوهش حاضر نشان داد این فرضیه برقرار است (28/0 و 01/0≥α). این یافته با نتایج پژوهش‌‌های گذشته هماهنگ است (برای مثال، شاپیرو، شوارتز و بونر، 1998؛ براون و رایان، 2003؛ سویسا و ویلکامب، 2015). ذهن‌‌آگاهی به‌طور مستقیم و با نقشی که در شادی، نشاط و شفافیت ذهنی دارد، به‌خودی‌خود حالت خوبی در شخص ایجاد می‌‌کند (براون و رایان، 2003). دیگر اینکه براون و رایان (2003)، ارتباط ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناسی را با استناد به کاربرد توجه و آگاهی در مکاتب درمانی مختلف مشخص کرده‌‌اند؛ برای مثال، تداعی آزاد در سنت فرویدی به‌عنوان آگاهی پذیرا کاربرد دارد؛ جایی که توجه در حالتی متعادل شناور می‌‌شود تا یک بینش روانشناسی به دست آید. در سنت‌‌های انسانی و دینامیک، آگاهی گشوده برای شناسایی نیازها، تعارض‌‌ها و علایق وجودی لازم شمرده شده است. آنها همچنین به دیدگاه پرلز[33] اشاره کرده‌‌اند که ارگانیزم سالم را حاصل تشکیل گشتالت‌‌ها یا ادراک‌‌های روشن و حیاتی دانسته است که در وضعیت‌‌‌‌های توجهی آرام و آسوده ظهور می‌‌کنند. در سنت شناختی نیز از اهمیت توجه در گردآوری اطلاعات رفتاری یا تجارب ذهنی به‌عنوان اولین گام در تغییرهای رفتاری با هدف ارتقای سلامت بحث کرده‌‌اند. نظریه‌‌های سایبرنتیک مثل نظریه کنترل کارور و شیر[34] (1981، به نقل از براون و رایان، 2003) مطرح کرده‌‌اند که توجه، عنصری کلیدی در فرایندهای کنترل و ارتباط زیربنایی تنظیم رفتار است. پژوهش‌‌های بایوفیدبک نیز تأیید می‌‌کنند توجه، عنصری اساسی در کاهش شرایط ناسالم جسمانی یا نشانه‌‌های بیماری است (برای مثال، باسماجین[35]، 1989، به نقل از براون و رایان، 2003). چندین نظریۀ خودتنظیمی جایگاه آگاهی و توجه در حفظ و ارتقای کارکرد روانشناسی و رفتاری را بازشناخته‌‌اند (دسی و رایان، 1980، به نقل از رایان و براون، 2003). در نظریۀ خودتعیین‌‌گری (رایان و دسی، 2000)، آگاهی گشوده در تسهیل انتخاب رفتارهایی اثرگذار است که با نیازها، ارزش‌‌ها و علایق هماهنگ‌‌ترند. براساس این منطق، ذهن‌‌آگاهی بهزیستی را با فعالیت‌‌های خودتنظیم‌شده تسهیل می‌‌کند.

تنظیم التزام راهبردی با عزت نفس رابطۀ مثبت مستقیم دارد: پژوهش حاضر نشان داد این فرضیه برقرار است (59/0 و 01/0≥α). این یافته با نتایج پژوهش لیتنر (2014) همخوان است. لیتنر (2014) این راهبرد را فرایندی برای حفظ عزت نفس معرفی کرده است. مطابق این راهبرد افراد پیوند عزت نفس با حیطه‌‌هایی که به لحاظ حفظ عزت نفس ایشان ارزش‌‌مند است را به دنبال دریافت بازخورد مثبت، افزایش و برای پیشگیری از بازخورد منفی کاهش می‌‌دهند؛ درنتیجه، هرگاه در حیطه‌‌ای ارزشمند دچار شکست شدند، با کاهش اهمیت و حیاتی‌بودن نقش آن در عزت نفس خود از کاهش عزت نفس پیشگیری می‌‌کنند.

عزت نفس با بهزیستی روانشناسی رابطۀ مثبت و مستقیم دارد: پژوهش حاضر نشان داد این فرضیه برقرار است (37/0 و 01/0≥α). عزت نفس به‌طور مثبت با همۀ ابعاد بهزیستی روانشناسی در ارتباط است (ریف، 1989، به نقل از لیتنر، 2014). افراد با عزت نفس بالاتر، سلامت روانشناسی بهتری دارند و پاسخ روانشناسی آنها نسبت به استرس کاهش می‌‌یابد (تیلور، 2010). افراد دارای عزت نفس پایین می‌‌کوشند تصمیم‌‌گیری کنند؛ اما بیشتر، آن را کنار می‌‌گذارند. در زمان رویارویی با گزینه‌‌های بیش از یکی، افراد دارای عزت نفس پایین کنار می‌کشند و اجازه می‌‌دهند دیگران برای آنها تصمیم‌‌گیری کنند. این‌‌گونه نیست که این افراد بی‌اراده باشند و یا به تصمیم‌‌گیری قادر نباشند؛ بلکه نسبت به توانایی‌‌های خود اطمینان ندارند و درنتیجه، از تصمیم‌‌گیری اجتناب می‌کنند و رفتارهایشان تحت تأثیر ترس شدید از شکست قرار می‌‌گیرد.

ذهن‌‌آگاهی با عزت نفس ازطریق تنظیم التزام راهبردی رابطه دارد: پژوهش حاضر درستی این فرضیه را تأیید کرد. در این زمینه، دافنر و همکاران (2015)، نقش یک مداخله طولی درازمدت با هدف ارتقای خودتحصیلی در سازگاری روانشناسی را در یک نمونه از دانشجویان آلمانی بررسی کردند. یافته‌‌های پژوهش آنان نشان می‌‌دهند عزت نفس بالا در روابط طولی ارتقای خودتحصیلی با بهزیستی، میانجی است. بیشاپ و همکاران (2004) عنوان کرده‌‌اند ذهن‌‌آگاهی دو عنصر کلیدی دارد: خودتنظیمی توجه و جهت‌‌گیری خاص نسبت به تجربه. خودتنظیمی توجه به توجه متمرکز به لحظه حال اشاره دارد و شامل توانایی مشاهده و دستیابی به جریان ثابتی از تغییر افکار، احساس‌‌ها و حواس در هر لحظه است. بیشاپ و همکاران (2004) پیشنهاد داده‌‌اند خودتنظیمی توجه، آگاهی از افکار، هیجان‌‌ها و حواس را که براساس تجربه مستقیم این فرایندها هستند، به جای درگیرشدن در نشخوار فکری یا مشغول‌شدن به پردازش مبسوط این تجارب تسهیل می‌‌کنند. عنصر دوم ذهن‌‌آگاهی بیشاپ و همکاران جهت‌‌گیری خاص به تجربه است که به نگرش کنجکاوانه و غیرقضاوتی نسبت به تجربۀ لحظه حال شخص اشاره دارد و پذیرش و گشودگی به آنچه در لحظه اتفاق می‌‌افتد را نشان می‌‌دهد. محتوای آموزشی تمرین‌‌های ذهن‌‌آگاهانه شامل برگرداندن توجه به تجربۀ لحظۀ حاضر، افکار، هیجان‌‌ها یا حواس بدنی فعلی می‌‌شود. براساس مشاهده‌‌های آزمایشی، مراقبۀ ذهن‌‌آگاهانه توجه را افزایش می‌‌دهد (برفزینسکی لویس و همکاران، 2007). هرگاه توجه فرد بر لحظه حاضر متمرکز شد، گام بعدی مستلزم تجاربی است که گشودگی و کنجکاوی را تحریک می‌‌کنند. به جای تصویر ثابت از خویشتن، باید به افکار، احساسات و حواس بدنی، به همان صورت که هستند، توجه کرد (کافمن و همکاران، 2006). توانایی توجه به هیجان‌‌ها بدون واکنش نشان‌دادن به آنها (تمرکززدایی) فرصت بهبود در تنظیم هیجانی را فراهم می‌‌کند (کافی و همکاران، 2010). این فرایند تمرکززدایی به فرد فرصت می‌‌دهد تا با تعمق بر خویشتن رویاروی تجارب قرار گیرد و به‌جای قضاوت، صرفاً مشاهده کند. فرایند لیتنر در این‌‌ فضا خود را آشکار می‌‌کند؛ یعنی ذهن‌‌آگاهی با گشودن دریچۀ توجه، عدم‌قضاوت و عدم‌واکنش ناسازگارانه از اینکه فرد درگیر کاهش ارزش خود شود، پیشگیری می‌‌کند. دیدگاه بودایی تأکید می‌‌کند کارکرد اساسی ذهن‌‌آگاهی، توانایی آرام و متعادل نگاه‌داشتن ذهن، حتی در موقعیت‌‌های دشوار ترس و درد است (گلدستین و کورنفیلد، 2001)؛ درنتیجه، مداخله‌‌های ذهن‌‌آگاهانه به کاهش نشخوار فکری با متوقف‌کردن افکار افسرده‌کننده (برای مثال، من بی‌‌ارزشم، من هیچ کاری نمی‌‌توانم انجام دهم) یا شناخت‌‌های اضطراب‌آور (برای مثال، من هرگز نمی‌‌توانم این کار را صحیح انجام دهم) (کافمن و همکاران، 2006) منجر می‌‌شوند. انتخاب‌‌ جایگزین مناسب در اینجا گزینش بهترین روش عمل به‌جای واکنش غریزی و آنی و بکارگیری راهبردهای تعدیل هیجان‌‌های شدید است.

ذهن‌‌آگاهی با بهزیستی روانشناسی ازطریق عزت نفس رابطه دارد: پژوهش حاضر نشان می‌‌دهد این فرضیه برقرار است. پژوهش‌‌های دیگری نیز به نتایج مشابهی دست یافته‌‌اند؛ ازجمله: کونگ و همکاران (2014)، به بررسی نقش میانجی‌‌گری خودارزیابی در رابطۀ ذهن‌‌آگاهی با رضایت از زندگی پرداختند. یافته‌‌های تحلیل آنها نشان می‌‌دهند چنین رابطه‌‌ای برقرار است. بر مبنای یافته‌‌های پپینگ و همکاران (2013) نیز ذهن‌‌آگاهی تأثیر مثبت و مستقیمی بر عزت نفس دارد که درنتیجه رضایت از زندگی را پیش‌‌بینی می‌‌کند. ذهن‌‌آگاه‌بودن در یک موقعیت، بینش کامل‌‌تری از لحاظ الگوهای شناختی، عاطفی و رفتاری در فرد ایجاد می‌‌کند که توانایی خودتنظیمی رفتار به روش‌‌های سازگارانه‌‌تر و سالم‌‌تر به‌جای پاسخ‌‌های رفتاری واکنشی و خودکار را بهبود می‌‌دهد (براون و همکاران، 2007). ادبیات پژوهشی نیز نشان می‌‌دهد زمانی که افراد متوجه یک پیامد و برونداد وابسته به خودارزشمندی‌‌شان هستند، بیش از آن بر رویداد تمرکز می‌‌کنند که بتوانند توجه و آگاهی خود در لحظه را معطوف محیط سازند (براون و همکاران، 2007). در زمینۀ عزت نفس، فردی که از ذهن‌‌آگاهی بالایی برخوردار است، به افکار مثبت و منفی مربوط به خودش توجه می‌‌کند، بدون آنکه در این افکار گرفتار شود و یا برای تغییر تجارب یا اجتناب از آنها تلاش کند. در میان ابعاد ذهن‌‌آگاهی، به‌ویژه عدم‌قضاوت با عزت نفس بالا مرتبط است؛ زیرا افراد با قضاوت پایین‌‌تر، نگرش کمتر نقادانه و بیشتر غیرقضاوتی نسبت به خود اتخاذ می‌‌کند و بنابراین، افکار یا تجارب دشوار به‌جای ارزیابی خوب یا بد تنها مشاهده می‌شوند (بائر و همکاران، 2006). افراد دارای عزت نفس بالا به احتمال کمتری افکار خودنقادانه را در اولین مرحله تجربه می‌‌کنند؛ اما بیشتر قادرند این افکار را به سادگی، بدون ارزیابی یا گرفتارشدن در محتوای آنها درک کنند. همچنین، افراد بالا در عامل عدم‌واکنش عزت نفس بیشتری دارند؛ چون این افراد به افکار و هیجان‌‌های خود اجازه می‌‌دهند بدون نشخوار فکری و پیکار دفاعی علیه آنها بیایند و بروند (بائر و همکاران، 2006). این افراد کمتر گرفتار افکار خودنقادانه و رفتارهایی در پاسخ به این افکار می‌‌شوند. افراد دارای خصوصیت عدم‌واکنش به‌جای درگیری در کوشش‌‌های دفاعی برای افزایش عزت نفس یا کاهش تجربه افکار خودنقادانه، به‌صورت آگاهانه به این افکار اجازه آمد و شد می‌‌دهند. عمل آگاهانه نیز با عزت نفس مرتبط است؛ ازاین‌رو که چنین افرادی به حفظ آگاهی از لحظۀ حاضر قادرند و در اثر افکار منفی مربوط به خودشان دچار اختلال نخواهند شد. فردی که در این عامل پایین است، دربارۀ آینده یا گذشته‌‌اش نگران و گرفتار می‌‌شود. از یک‌سو، توانایی توجه به تجارب درونی مثبت و منفی به افراد فرصت می‌‌دهد تا نگرش سازگارانه‌‌تر و متعادل‌‌تری نسبت به افکار خودنقادانه داشته باشند و بنابراین، عزت نفس بیشتری را به نمایش می‌‌گذارند.

تنظیم التزام راهبردی با بهزیستی روانشناختی ازطریق عزت نفس رابطه دارد: یافته‌‌های پژوهش حاضر نشان می‌‌دهند این فرضیه تأیید شد. هماهنگ با این یافته، لافنیر و همکاران (2013) نقش مثبت ارتقای خود در افزایش رضایت از زندگی را با بررسی یک مدل میانجی‌گر از روابط این متغیرها تأیید کردند. کارکرد اصلی راهبردهای ارتقای خود ازجمله تنظیم التزام راهبردی حفظ عزت نفس است. ازآنجایی‌که افراد دارای عزت نفس شکننده در مقابله با چالش‌‌ها آسیب‌‌پذیرند و به شکلی ضعیف با محیط سازگار می‌‌شوند (هارتل، 2016)، مکانیزم درونی که از تزلزل و کاهش عزت نفس در مواجهه با چالش‌‌های محیطی جلوگیری کند، افراد را در سازگاری و بهزیستی بیشتر یاری می‌‌دهد.

  تعمیم‌یافته­های این پژوهش با برخی محدودیت­ها همراه است؛ ازجمله اینکه از ابزارهای خودگزارشی در آن استفاده شد. تکمیل اطلاعات حاصل از این نوع با با استفاده از مشاهده­های عینی به افزایش اعتبار تعمیم‌‌پذیری بهتر نتایج پژوهش بهتر است آن را در جمعیت‌‌های دیگر نیز تحلیل کرد. پیشنهاد می‌‌شود الگوی پژوهش حاضر به تفکیک جنسیت بررسی شوند تا تبیین دقیق‌‌تری از این پدیده صورت گرفته باشد. همچنین، اجرای این مدل در جمعیت وسیع‌‌تری که بتوان ابعاد بهزیستی روانشناسی را نیز بررسی کرد، لازم است. همچنین، ضروری است تا برای افزایش تعمیم‌‌پذیری آماری نتایج پژوهش از روش‌‌های مناسب‌‌تری برای نمونه‌‌گیری استفاده شود تا قابلیت تعمیم نتایج افزایش و خطای آماری نمونه کاهش یابد. یکی دیگر از محدودیت‌‌های پژوهش حاضر مربوط به استنباط علیّ از روابط لحاظ‌شده در مدل پیشنهادی است. طرح کلی این پژوهش همبستگی است و روش همبستگی دقیقاً مشخص نمی‌‌کند جهت علت و معلولی بین دو متغیر مرتبط با هم به چه صورت است؛ درنتیجه، تکمیل نتایج این پژوهش با مداخله‌‌های آزمایشی کنترل‌شده و پژوهش‌‌های طولی مفید خواهد بود که از لحاظ قوت استنباط علّی در وضعیت بهتری نسبت به پژوهش همبستگی قرار دارند.

 در سطح کاربردی، بهبود دانش ما از رابطۀ ذهن‌‌آگاهی با نشانه‌‌های روانشناسی در ایجاد و تحول کاربرد بالینی ذهن‌‌آگاهی مفید واقع می‌‌شود. همچنین، درک مکانیزم‌‌های زیربنایی مشارکت ذهن‌‌آگاهی در تعیین عزت نفس، موضوع با اهمیتی است که روان‌‌شناسان مثبت را از چگونگی استفاده از راهبردهای ذهن‌‌آگاهانه در مداخله‌‌های مثبت آگاه می‌کند. پیشنهاد می‌‌شود به‌ویژه بر بهبود عزت نفس به‌عنوان نشانه‌‌ای اساسی از تأثیرگذاری مداخله‌‌های ذهن‌‌آگاهی بر بهزیستی روانشناسی تأکید شود.


پژوهش­های آتی کمک می­کند. همچنین برای سنجش­


 



[1] . psychological well-being

[2]. self–acceptance

[3]. purpose in life

[4]. personal growth

[5]. positive relations with others

[6]. environmental mastery

[7]. autonomy

[8] . mindfulness

[9] . Rosenberg

[10] .self-determination theory

[11].  self-esteem

[12] . self-enhancement

[13] . engagement

[14] . strategic engagement regulation

[15] . Leary

[16] . self

[17].  observe

[18] . describe

[19] . act aware

[20] . non-judgement

[21] . non-reaction

[22] . Strategic Engagement Regulation Scale

[23] . Mindfulness Five-Factor Inventory

[24] . Rosenberg Self-Esteem Scale

[25] . Ryff Psychological Well-being Scale

[26] . Preacher & Hayes

[27]- normed χ2  measure

[28]- goodness of fit

[29]- adjusted goodness of fit

[30]- comparative fit index

[31]- incremental fit index

[32]- root mean square error of approximation

[33] . Perls

[34] . Carver & Shier

[35] . Basmajian

بشلیده، ک. (1393). روش‌‌های پژوهش و تحلیل آماری مثال‌‌هایی پژوهشی با SPSS و AMOS، اهواز: انتشارات دانشگاه شهیدچمران اهواز، ویرایش دوم.
بهروزی، ن.، حقیقی، ج.، یوسفی، ن. و بشلیده، ک. (1391). بررسی ساختار عاملی مقیاس عزت نفس روزنبرگ با سه شکل واژه‌پردازی مثبت، منفی و نیمی از ماده‌ها مثبت و نیمی منفی در دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز، مطالعات روانشناسی تربیتی، 9(15)،41-66.  
دهقانی، م.، اسماعیلیان، ن.، اکبری، ف.، حسنوند، م. و نیک‌‌منش، ا. (1393). بررسی ویژگی‌‌های شخصیتی روانسنجی و ساختار عاملی پرسشنامه پنج‌وجهی ذهن‌‌آگاهی، مجله اندیشه و رفتار، 9(33)، 77-88.
مظاهری، م.، فتح‌‌آبادی، ج.، شهیدی، ش.، خانجانی، م. و شکری، ا. (1393). ساختار عاملی و ویژگی‌‌های روانسنجی فرم کوتاه (18 سوالی) مقیاس بهزیستی روانشناختی ریف در دانشجویان دختر و پسر، اندیشه و رفتار، 8(32)، 27-36.
Baer, R. A., Smith, G. T., Hopkins, J., Krietemeyer, J., & Toney, L. (2006). Using self-report assessment methods to explore facets of mindfulness. Assessment, 13, 27- 45.
Bishop, S. R., Lau, M., Shapiro, S., Carlson, L., Anderson, N. D., Carmody, J., Segal, Z.V., Abbey, S., Speca, M., Velting, D., & Devins, G. (2004). Mindfulness: A proposed operational definition. Clinical Psychology: Science and Practice, 11, 230–241.
Boatright, R. A. & McIntosh, W. D. (2008). The relationship between mindfulness and self-promoting illusions. Mental Health, Religion & Culture, 11(6),  561-566.
Brefczynski Lewis, J. A., Lutz, A., Schaefer, H. S., Levinson, D. B., & Davidson, R. J. (2007). Neural correlates of attentional expertise in long-term meditation practitioners. PNAS Proceedings of the National Academy of Sciences of the United States of America, 104(27), 11483–11488.
Brown, K. W., & Ryan, R. M. (2003). The Benefits of Being Present: Mindfulness and Its Role in Psychological Well-Being. Journal of Personality and Social Psychology, 84(4), 822–848.
Brown, K. W., Ryan, R. M., & Creswell, J. D. (2007). Mindfulness: Theoretical foundations and evidence for its salutary effects. Psychological Inquiry, 18(4), 211–237.
Chang, S., & Chan, A. (2005). Measuring Psychological well- being in the Chinese. Journal of Personality and Individual Differences, 38, 1307-1316.
Coffey, K. A., Hartman, M., & Fredrickson, B. L. (2010). Deconstructing mindfulness and constructing mental health: understanding mindfulness and its mechanisms of action. Mindfulness, 1, 235–253.
Coffman, S. J., Dimidjian, S., & Baer, R. A. (2006). Mindfulness-based cognitive therapy for prevention of depressive relapse. In: Baer, R.A. (ed) Mindfulness-based treatment approaches. Burlington, MA.: Academic Press.
Crocker, J., Karpinski, A., Quinn, D. M., & Chase, S. K. (2003). When grades determine self-worth: Consequences of contingent self-worth for male and female engineering and psychology majors. Journal of Personality and Social Psychology, 85, 507-516.
Crocker, J., Luhtanen, R. K., Cooper, M. L., & Bouvrette, A. (2003). Contingencies of self-worth in college students: theory and measurement. Journal of personality and social psychology, 85(5), 894- 908.
Dufner, M., Reitz, A. K., & Zander, L. (2015). Antecedents, Consequences, and Mechanisms: On the Longitudinal Interplay Between Academic Self-Enhancement and Psychological Adjustment. Journal of personality, 83 (5), 511–522.
Goldstein, J., & Kornfield, J. (2001). Seeking the heart of wisdom: the path of insight meditation. Boston: Shambala.
Greenberger, E., Chen, C., Dmitrieva, J., & Farruggia, S. P. (2003). Itemwording and dimensionality of the Rosenberg Self-Esteem Scale: Do they matter? Journal of Personality and Individually Differences, 35, (6), 1241-1254.
Haertel, R. L. (2016). The Relationship between Fragile Self-Esteem, Mindfulness, and Hostile Attribution Style. A dissertation for the degree of Doctor of Philosophy, The City University of New York.
Kabat-Zinn, J. (2005). Coming to our senses: Healing ourselves and the world through mindfulness. New York, NY: Hyperion.
Kong, F., Xu, W., & Jingjing, Z. (2014). Personality and Individual Differences. Dispositional mindfulness and life satisfaction: The role of core self-evaluations. 56, 165–169.
Lafreniere, M. A., K., Vallerand, R. J., & Sedikides, C. (2013). On the relation between self-enhancement and life satisfaction: The moderating role of passion. Self and Identity, 12, 597-609.
Leary, M. R., & MacDonald, G. (2003). Individual differences in self-esteem: A review and theoretical integration. In M. R. Leary & J. P. Tangney (Eds.), Handbook of self and identity (pp. 401–418). New York, NY: Guilford Press.
Leitner, J. B. (2014). Strategic engagement regulation: an integration of self-enhancement and engagement. Doctoral Dissertation. University of Delaware.
Luhtanen, R. K., & Crocker, J. (2005). Alcohol use in college students: Effects of level of self-esteem, narcissism, and contingencies of self-worth. Psychology of Addictive Behaviors,19, 99-103.
Makhubela, M.,  & Mashegoane, S. (2017). Psychological validation of the Rosenberg Self-Esteem Scale (RSES) in South Africa: Method effects and dimensionality in black African and white university students. Journal of Psychology in Africa. 27 (3),  277-281.
Michalak, J., Teismann, T., Heidenreich, T., Strohle, G., & Vocks, S. (2011). Buffering low self-esteem: The effect of mindful acceptance on the relationship between self-esteem and depression. Personality and Individual Differences, 50, 751–754.
Mikulas, W. L. (2004). Not-doing. Constructivism in the Human Sciences, 9(2), 113-120.
Muraven, M., & Baumeister, R. F. (2000). Self-Regulation and Depletion of Limited Resources: Does Self-Control Resemble a Muscle? Psychological Bulletin, 126, 247-259.
Pepping, C. A., O’Donovan, A., & Davis, P. J. (2013). The positive effects of mindfulness on self-esteem. The Journal of Positive Psychology, 8 (5), 376-386.
Rajamaki, S. (2011). Mindfulness-based stress reduction: Does mindfulness training affect competence based self-esteem and burnout? (Unpublished Masters Dissertation). Stockholm University.
Rasmussen, M. K., & Pidgeon, A. M. (2011). The direct and indirect benefits of dispositional mindfulness on self-esteem and social anxiety. Anxiety, Stress & Coping, 24, 227–233.
Rosenberg, L. (2004). Breath by breath: The liberating practice of insight meditation. Boston: Shambhala.
Ryan, R. M., & Deci, E. L. (2000). Self-determination theory and the facilitation of intrinsic motivation, social development, and well-being. American Psychologist, 55(1), 68-78.
Ryan, R. M., & Deci, E. L. (2001). On happiness and human potentials: A review of research on hedonic and eudemonic well-being. Annual Review of Psychology, 52(1), 141–166.
Ryan, R. M., Brown, K. W., & Creswell, J. D. (2007). How integrative is attachment theory? Unpacking the meaning and significance of felt security. Psychological Inquiry, 18, 177–182.
Ryff, C. D. (1989). Happiness Is Everything, Or Is It? Explorations on the Meaning of Psychological Well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 57, 1069-1081.
Ryff, C. D. (1995). Psychological well-being in adult life. Current Directions in Psychological Science, 4, 99–104.
Ryff, C. D., & Singer, B. (1998). The contours of positive human healt. Psychological Inquiry, 9, 1–28.
Ryff, C. D., & Singer, B. H. (2006). Best news yet on the six-factor model of well-being. Social Science Research, 35, 1103–1119.
Shapiro, S. L., Schwartz, G. E., & Bonner, G. (1998). Effects of mindfulness-based stress reduction on medical and premedical students. Journal of Behavioral Medicine, 21, 581–599.
Soysa, C. K., & Wilcomb, C. J. (2015). Mindfulness, Self-compassion, Self-efficacy, and Gender as Predictors of Depression, Anxiety, Stress, and Well-being. Mindfulness, 6 (2), 217-226.
Suh, D. Y. (2016). Effects of negative self-evaluation bias on depression, rumination, and distractibility. Yale Review of Undergraduate Research in Psychology, 49, 49-59.
Taylor, S. E. (2010). Health. In D. Gilbert, S. Fiske, and G. Lindzey (Eds.), The Handbook of Social Psychology (5th ed.). New York: McGraw-Hill.
Thompson, B. L., & Waltz, J. A. (2008). Mindfulness, self-esteem, and unconditional self-acceptance. Journal of Rational-Emotive Cognitive-Behaior Therapy, 26, 119–126.
Waterman, A. S. (1992). Identity as an aspect of optimal psychological functioning. In G. R. Adams, T. P. Gullotta, & R. Montemayor (Eds.), Adolescent identity formation (pp. 50–72). Newbury Park, CA: Sage.
Wilber, K. (2000). Integral psychology: Consciousness, spirit, psychology, therapy. Boston: Shambhala.