The Predictive Role of Emotional Intelligence and Perceived Parenting Styles in Happiness of Students

Document Type : Research Paper

Authors

1 Associate Professor, Department of Psychology and Education, College of Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran

2 Assistant Professor, Department of Psychology and Education, College of Humanities, Yasouj University, Yasouj, Iran

Abstract

This study sought to determine the contribution of the variables of parenting style and emotional intelligence to happiness of high school students. The sample of the study was 345 students in Noorabad Mamasani, chosen through multi-stage random cluster sampling. For the purpose of data collection, three questionnaires were used, Oxford Happiness Questionnaire, Emotional Intelligence Questionnaire by Petrides and Furnham and Parenting Style Questionnaire by Baumrind. In order to compare happiness in terms of the variable of gender, independent-samples t-test was used. The findings showed that happiness was significantly different in males and females. Moreover, the results of analysis of regression showed that parenting styles and the components of emotional intelligence had a significant effect on happiness in both males and females. In addition, authoritative parenting style, self-awareness and permissive parenting style, respectively, accounted for 50% of happiness in males. However, in females, social skills and authoritative parenting style accounted for only 17% of happiness. Generally speaking, the findings suggest that the adopted parenting styles and their emotional intelligence play a very important role in explaining happiness.
 
 

Keywords


امروزه، روانشناسان علاقه­مند به حیطه روانشناسی مثبت‌نگر توجـه خـود را بـر منـابع بـالقوه احساس­های مثبت نظیر احساس شـادکامی معطـوف کـرده‌انـد (پریسمن و کوهن، 2005). شادکامی، ارزیابی­های شناختی و هیجانی فرد از زندگی­اش تعریف می‌شود (باس، 2000). در سال­های اخیر در جامعه ایران توجه زیادی به کیفیت زندگی مانند بهزیستی و شادکامی شده است. در میان کشورهای مختلف، شاخص­های شادکامی ادراک شده در میان نوجوانان ایرانی رتبه پایینی را به خود اختصاص داده است (‌عباس­زاده، علیزاده اقدم، کوهی، علی­پور، 1392). به نظر نمی­رسد رفاه مادی و هوش بالا تضمین­کننده شادکامی نوجوانان باشد (لیم، یو، ها، 2015). بنابراین سؤال اصلی این است که چه عواملی بر شادکامی نوجوانان تأثیر ‌می‌گذارد.

شادکامی تحت تأثیر صفات روانشناختی و محیط زندگی فرد قرار می­گیرد (کیم و چانگ، 2008؛ لیم و همکاران، 2015). بسته به ویژگی­های روانشناختی، افراد ممکن است واکنش­های متفاوتی به محیط­های زندگی مشابه نشان بدهند. به هر حال، با استناد به تحقیقات انجام شده، و نظریه­های مختلف می­توان به چند عامل مهم و موثر در شادکامی از جمله؛ شخصیت و عزت­نفس (چنگ و فورنهام، 2003). خودکارامدی[1] (تونگ و سونگ، 2004)، عواطف[2] (هیلز و ارگیل، 2001) و شیوه­های تربیتی والدین (چان و کو، 2011) و جنسیت (‌دبیری، دلاور، صرامی، 1390؛ انوشه­یی، پورشهریاری، ثنایی ذاکـر، 1387)  اشاره کرد. هرز و گولن (1999) معتقدند که سبک فرزندپروری و کیفیت رابطه والد‌کودک اثر معناداری روی عزت نفس، شادکامی و بهزیستی افراد دارد. فرزند‌پروری به روش­ها و رفتارهای ویژه گفته می­شود که جداگانه یا در تعامل با یکدیگر بر رشد کودک تأثیر می­گذارد. در واقع پایه و اساس شیوه فرزند پروری مبین تلاش­های والدین برای کنترل و اجتماعی کردن کودکانشان است (بامریند،1991). بامریند‌(1991) سبک­های فرزند‌پروری را در سه طبقه قرار داده است: سبک مقتدرانه، مستبدانه و سهل­گیرانه. مکوبی و مارتین (1983) سبک­های فرزند­پروری را با توجه به دو بعد پاسخدهی(صمیمت و اطمینان­بخشی)، و تقاضا (کنترل) تعریف کرده است. با توجه به این تعریف، والدین مقتدر هم پاسخگو هستند و هم کنترل می­کنند. والدین مستبد کنترل می­کنند اما پاسخگو نیستند. والدین سهل گیر پاسخگو هستند اما کنترل نمی‌کنند.

تحقیقات نشان داده است که فرزندان والدین مقتدر در مقایسه با همسالان خود شایستگی و سازگاری روانشناختی بیشتری دارند (استنبرگ، بلت ایسنگارت، کافمن، 2006؛ اسمیتانا، کامپیون-‌ بار، متزگر، 2006؛ سیمونز و کانجر، 2007). والدین مقتدر با شاخص­های مثبت بهزیستی روانشناختی مانند؛ رضایت از زندگی (میل وسکی، اسکلکتر، نیتر، کیهن، 2007؛ کار، 1387) خوش­بینی (حسن، پاور، 2002)، امید، عزت نفس و منبع کنترل درونی (هیون، سیاروچی، 2008؛ دبیری و همکاران، 1390)، و شادکامی (فورنهام و چنگ، 2000؛ حسن­نیا، صدق­پور، دماوندی، 1393؛ جعفرزاده، فرخی، سهرابی، 1394) رابطه مثبت و معناداری دارد. همچنین، روابط نزدیک عاطفی با والدین بر رضایت از زندگی و شادکامی کودکان و نوجوانان تأثیر می­گذارد (اماتو، 1994). با این حال درگیری با والدین، مداخله بیش از حد والدین، عدم درک و تنبیه بدنی از عوامل تهدیدکننده بهزیستی روانشناختی نوجوانان می­باشد (پروکتور، لینلی، مالتبی، 2009).

هوش هیجانی[3] یکی از عوامل روانشناختی است که بر شادکامی تأثیر می­گذارد. سالوی و مایر (1990) هوش هیجانی را به منزله توانایی ادراک عواطف و هیجا­ن­ها، جهت دستیابی به هیجان­های سازنده­ای که به کار ارزیابی افکار، فهم عواطف و دانش عاطفی فرد می­آید و پرورش احساسات و تحول هوشی را ممکن می سازد تعریف کرده­اند. هوش هیجانی به افراد کمک می­کند تا با درک احساسات دیگران، روابط اجتماعی بهتری برقرار کنند و دیدگاه مثبت و خوش‌بینانه­ای نسبت به خود و موقعیتی که با آن مواجه شده­­اند داشته باشند (زیدنر و اولینک، 2010). تحقیقات نشان می­دهند که هوش هیجانی بالا با بهزیستی نوجوانان رابطه مثبت و معناداری دارد آستین، ساکلوفسکی و ایگن، 2005؛ لی، کیم و پارک، 2012). همچنین، پژوهش­ها نشان داده­اند که هوش هیجانی شامل خودآگاهی، خود کنترلی، هوشیاری اجتماعی و مهارت­های اجتماعی است، که می­تواند افراد را در رویارویی با مقتضیات روزمره و فشارهای محیطی یاری دهد (فریدریکسون، پتریدز، سیموندز، 2012)، موجبات بهزیستی و کاهش رفتارهای انحرافی را فراهم آورد (براکت، مایر، وارنر، 2004) و شادکامی را افزایش دهد (فورنهام و کریستوفرو، 2007؛ ابراهیمی­مقدم و فکرتی، 1394؛ حسن­نیا و همکاران، 1393؛ مزین، 1392؛ قلتاش، صالحی و بهمئی، 1390). از اینرو هوش هیجانی یک توان مهم غیرشناختی قابل تغییر بوده و شامل تأثیر متقابل هیجان و شناخت است که منجر به عملکرد سازگارانه می‌شود (سالوی و گراول، 2005).

در ایران پژوهش­ها در مورد رابطه سبک­فرزند پروری و هوش هیجانی با شادکامی به ندرت انجام شده است و به تعیین سهم این عوامل در پیش­بینی شادکامی پرداخته نشده است. به عبارت دیگر، با وجود پژوهش­های متعدد، جای پژوهشی که بتواند به طور همزمان این روابط را بررسی کند خالی است. لذا با توجه به حرکت روان شناسی مثبت­نگر درسال­های اخیر در مورد نقش این متغیرها در شادکامی، پژوهش حاضر در صدد آن است تا یافته­های پراکنده در حوزه سبک­های فرزند­پروری، هوش هیجانی و شادکامی را یکپارچه کند و به بینش تازهای دست یابد. با توجه به مطالب ذکر شده و نقش متغیرهای نامبرده در شادکامی، هدف از انجام این پژوهش، تعیین سهم هر یک از متغیرهای سبک­های ­فرزندپروری و هوش هیجانی در پیش­بینی شادکامی دانش­آموزان بود.

 

روش

روش پژوهش، جامعه آماری و نمونه: روش پژوهش همبستگی است. جامعه آماری پژوهش تمامی دانش­آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه شهر نورآباد ممسنی تشکیل می‌دادند که در سال تحصیلی 1394-1393، مشغول به تحصیل بوده­اند. از کل جامعه 385 نفر به روش نمونه‌گیری تصادفی خوشه­ای چندمرحله‌ای انتخاب شدند. به این صورت که ابتدا، 4 مدرسه دخترانه و 4 مدرسه پسرانه،  و از هر مدرسه 2 کلاس به صورت تصادفی انتخاب و پس‌ از‌ هماهنگی‌های لازم با مدیر مدرسه و معلم مربوطه، پرسشنامه­ها در بین‌دانش‌آموزان کلاس توزیع و پس از تکمیل جمع‌آوری شدند. پس از بررسی پرسشنامه‌ها، پرسشنامه­های ناقص کنار گذاشته شدند و در نهایت 345 پرسشنامه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از کل آزمودنی­ها تعداد 194 (2/56 درصد) پسر و 151(8/43 درصد) نفر دختر بودند.

ابزارهای سنجش: پرسشنامه شادکامی آکسفورد: پرسشنامه شادکامی آکسفورد[4] توسط آرگیل  و لو (1990) تدوین یافته و دارای 29 سئوال است که پنج بعد رضایت، خلق مثبت، سلامتی، کارآمدی و عزت نفس را مورد سنجش قرار می­دهد. سئوالات این پرسشنامه 4 گزینه­ای بوده و گزینه­های آن به ترتیب از
 0 تا 3 نمره­گذاری می­شوند، بدین ترتیب که به گزینه اصلاً نمره صفر، گزینه کم، نمره یک، گزینه متوسط نمره 2 و گزینه زیاد، نمره 3 تعلق می­گیرد و جمع نمرات مواد 29 گانه، نمره کل مقیاس را نشان می­دهد. روبینز، فرانسیس و ادوارد (2010) در مطالعه­ای پایایی پرسشنامه را 92/0 گزارش کردند. فرانسیس، براون، فلیپ و کالک (1998) در یک بررسی میان فرهنگی در چهار کشور مختلف ضرائب آلفای 89/0، 90/0، 89/0، 89/0 بدست آورده است. در ایران پرسشنامه­ی شادکامی آکسفورد توسط علی پور و نوربالا(1378) به فارسی ترجمه و ضریب آلفای کرونباخ 93/0، با روش دو نیمه کردن به روش اسپیرمن براون مقدار92/0 و به روش گوتمن 91/0 گزارش شده است. در پژوهش حاضر نیز، پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 76/0 به دست آمد.

پرسشنامه اقتداروالدین[5]: این پرسشنامه دارای30 سؤال است و  به طور نظری بر سنخ شناسی سبک فرزندپروری بامریند مبتنی است. هر سبک دارای10 سؤال و به صورت مقیاس پنج درجه‌ای لیکرت است. این پرسشنامه سه شیوه فرزند پروری را می­سنجد.10 پرسش، شیوه مقتدرانه،10 پرسش، شیوه مستبدانه و10 پرسش، شیوه سهل­گیرانه. این پرسشنامه در پژوهش‌های متعددی مورد بررسی قرار گرفته و اعتبار و روایی آن در حد مطلوبی گزارش شده است. ضرایب پایایی قابل قبولی توسط بوری (1991) برای این آزمون گزارش شده است. این ضرایب برای مادران قاطع 78/0، مادران مستبد 86/0، مادران سهل‌گیر 81/0 گزارش شده است. ضرایب ثبات درونی هر بعد از پرسشنامه هم توسط بوری برای مادران سهل‌گیر75/0، مادران مستبد 85/0، مادران قاطع 82/0، پدران سهل­گیر 74/0، پدران مستبد87/0،  و پدران قاطع 85/0 به‌ دست آمده است (بوری،1991‌). وی همچنین روایی تشخیصی این پرسشنامه را معتبر گزارش کرده است. دبیری و همکاران (1390) ضرایب پایایی خرده مقیاس­ها به روش همسانی درونی محاسبه و برای خرده مقیاس‌های سبک فرزندپروری سهل­گیر، مستبد و قاطع به ترتیب برابر با 66/0، 71/0، و 66/0 گزارش کرده­اند. در پژوهش حاضر، پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 78/0 به دست آمده است.

پرسشنامة هوش هیجانی[6]:این پرسشنامه توسط پترایدز و فورنهام (2001) برای اندازه­گیری هوش هیجانی ساخته شده است. این پرسشنامه دارای30ماده و از نــوع بســته پاســخ می­باشد. فرم کوتاه آن دارای4 مؤلفة خوش­بینی، درک و ارزیابی عواطف خود و دیگران، خودآگاهی و مهارت­های اجتماعی است. در این پرسشنامه به هر سؤال در یک مقیاس هفت درجه­ای از کاملاً موافقم (1) تا کاملاً مخالفم (7) نمره داده می‌شود که با جمع نمره­های بدست آمده از هر ماده نمره کل مقیاس به دست می­آید. در پژوهش سیاروچی، چان و بیگر(2001) ضریب همسانی درونی به روش آلفای کرونباخ برای این مقیاس81/0گزارش شده است. احمدی ازغندی، فراست معمار، تقوی و ابوالحسـنی(1385) اعتبار این مقیاس را با روش­های همسانی درونی و بازآزمایی به ترتیب برابر با 76/0 و 71/0 گزارش کردند. در پژوهش حاضر ضریب پایایی با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ 86/0 به دست آمده است.

روش اجرا و تحلیل: در این پژوهش محقق پس از انجام هماهنگی با مدیران مدارس، به شکل حضوری نسبت به توزیع پرسشنامه­ها اقدام نمود. دستورالعمل و توضیحات یکسان قبل از اجرا ارائه می­شد. زمان اجرای پرسشنامه­ها 25 دقیقه بود ولی چنانچه شرکت­کنندگان زمان بیشتری نیاز داشتند، وقت بیشتری به آن­ها داده می­شد. به منظور تجزیه داده­ها، جهت بیان شاخص­های توصیفی از میانگین و انحراف استاندارد، به منظور مقایسه شادکامی با توجه به متغیر جنسیت از آزمون t برای گروه­های مستقل و جهت بیان همبستگی و پیش‌بینی میزان سهم هر یک از متغیرهای پیش­بین در پیش­بینی متغیر ملاک از روش­های ماتریس همبستگی و تحلیل رگرسیون گام به گام با استفاده از نرم افزار

 19spss استفاده شده است.

 

یافته­ها

در این بخش به بررسی یافته­های پژوهش پرداخته شده است. شرکت­کنندگان 345 دانش­آموز مقطع متوسطه بودند.‌ 131 نفر از شرکت‌کنندگان دانش‌آموزان کلاس اول، 112 نفر کلاس دوم و 102 نفر کلاس سوم دبیرستان بودند. 56 درصد شرکت‌کنندگان پسر(194 نفر) و 44 درصد شرکت‌کنندگان دختر (151 نفر) بودند. یافته­های حاصل از این پژوهش که با استفاده از آزمون t مستقل، روش همبستگی و تحلیل رگرسیون گام به گام به دست آمد در جداول (1) الی (4) گزارش شده است.

 

 

جدول 1. نتایج آزمون t مستقل برایمقایسهشادکامیبیندوجنس

متغیر

جنسیت

میانگین

انحراف استادارد

تفاوت میانگین

t

درجه آزادی

سطح ­ Pمعناداری

شادکامی

پسر

33/62

15/18

 

45/4

 

32/2

343

02/0

دختر

88/57

32/17

 

 

چنانچه از جدول (1) مشاهده می­شود در نمره شادکامی، میانگین پسران (33/62) به طور معناداری

 بیشتر از میانگین دختران(88/57) بود.

 

 

 

 جدول 2. شاخص­هایتوصیفی و ضرایب همبستگی سبک­های فرزند­پروری ادارک شده و هوش هیجانی

با شادکامی به تفکیک جنسیت

 

پسران

دختران

متغیر

میانگین

انحراف معیار

ضریب همبستگی

سطح معناداری

میانگین

انحراف معیار

ضریب همبستگی

سطح ‌معناداری

شادکامی

33/62

15/18

-

-

88/57

32/17

-

-

مقتدرانه

67/24

79/5

56/0

000/0

13/24

24/5

30/0

000/0

مستبدانه

74/26

48/5

12/0

10/0

12/26

83/5

03/0

75/0

سهل­گیرانه

57/26

79/4

33/0

000/0

64/27

03/5

18/0

000/0

خودآگاهی

92/48

34/10

54/0

000/0

51/49

49/8

29/0

000/0

خوش­بینی

08/9

85/2

36/0

000/0

79/8

72/2

29/0

000/0

مهارت­های  اجتماعی

96/41

65/9

46/0

000/0

02/42

45/8

33/0

000/0

 

با توجه به جدول (2) نتایج ضریب همبستگی پیرسون نشان می­دهد که برای دانش­آموزان پسر، شادکامی با سبک فرزندپروری مقتدر دارای رابطه 56/0 و با سبک فرزندپروری سهل­گیرانه دارای رابطه 33/0، با خودآگاهی دارای رابطه 54/0، با خوش­بینی دارای رابطه 36/0، با مهارت­های اجتماعی دارای رابطه 46/0 و با درک و ارزیابی عواطف دارای رابطه 34/0 می­باشد. همچنین نتایج ضریب همبستگی برای دانش‌آموزان دختر نشان می­دهد که، شادکامی با سبک فرزندپروری سهل­گیرانه دارای رابطه 18/0، با خودآگاهی دارای رابطه 29/0، با خوش­بینی دارای رابطه 29/0، با مهارت­های اجتماعی دارای رابطه 33/0 و با درک و ارزیابی عواطف دارای رابطه 28/0 می‌باشد. این ضرایب همبستگی از لحاظ آماری در سطح 01/0 معنادار بوده و نشانگر آن است که با بالا رفتن نمرات سبک فرزندپروری مقتدر و سهل­گیرانه، و نیز مؤلفه­های هوش هیجانی؛ خودآگاهی، خوش­بینی، مهارت­های اجتماعی و درک و ارزیابی عواطف، شادکامی دانش­آموزان در هر دو جنس نیز افزایش می‌یابد. به علاوه نتایج نشان داد که در هر دو جنس سبک فرزندپروری مستبد با شادکامی رابطه معناداری ندارد.

پس از بررسی مفروضه­های رگرسیون چندگانه و حصول اطمینان از برقراری مفروضه­ها، به منظور تعیین نقش سبک‌های فرزندپروری و هوش هیجانی در پیش‌بینی شادکامی از رگرسیون چندگانه به روش گام به گام استفاده شد. نتایج در ادامه برای هرگروه جداگانه  ارائه شده است.

قابل ذکر است که در نمونه­ داده­ پرتی وجود نداشت و توزیع نرمال بود. همچنین به منظور بررسی استقلال خطاها از آماره دوربین واتسون استفاده شد. نتایج نشان داد مفروضه استقلال برقرار است (78/1=DW). مفروضه هم­خطی چندگانه از طریق آماره تلرانس(92/0) و همچنین تورم واریانس (08/1) بررسی شد. نتایج نشان می­دهد هم­خطی چندگانه بین متغیرهای مستقل وجود ندارد.

 

 

جدول 3.خلاصه مدل رگرسیون گام به گام برای پسران

گام مدل

متغیرها

R

R2

F

B

β

t

1

مقتدرانه

56/0

31/0

43/88

76/1

56/0

**40/9

2

خودآگاهی

69/0

47/0

05/85

721/0

41/0

**94/7

3

سهل­گیرانه

71/0

50/0

31/64

767/0

20/0

**54/3

                   

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                 01/0≥P**

 

                                                    
نتایج ارایه شده در جدول(3) نشان می­دهد که در گام اول، متغیر سبک مقتدرانه وارد تحلیل شده و 31 درصد از واریانس شادکامی دانش­آموزان پسر را تببین نموده است. در گام دوم با اضافه شدن متغیر خودآگاهی، میزان واریانس تبیین شده از 31 درصد به 47 درصد افزایش یافته است. درگام سوم، با ورود
متغیر سبک سهل­گیرانه،‌3‌ درصد از واریانس شادکامی

تبیین شده است. بنابراین مجموعاٌ 50 درصد از واریانس شادکامی دانش­آموزان پسر توسط متغیرهای سبک مقتدرانه، خودآگاهی و سبک سهل‌گیرانه تبیین شده است.

   با توجه به معنی­داری مقدار آزمون F درمدل نهایی(31/64) در سطح خطای کوچکتر از 01/0 می‌توان نتیجه گرفت که مدل رگرسیونی تحقیق مرکب از سه متغیر پیش­بین و یک متغیر ملاک مدل خوبی بوده و متغیرهای پیش‌بین قادرند تغییرات شادکامی را تبیین کنند. متغیر سبک مقتدرانه در مدل نهایی، با بتای 56/0 بالاترین تأثیر رگرسیونی روی متغیر شادکامی را دارد و می­توان نتیجه گرفت که به ازای یک واحد افزایش در متغیر سبک مقتدرانه، شادکامی پسران به میزان 56/0 واحد افزایش خواهد یافت. همچنین، علاوه بر متغیر سبک مقتدرانه، متغیرهای خودآگاهی و سهل­گیرانه به ترتیب با بتای 41/0 و 20/0 قادر به پیش‌بینی شادکامی پسران بودند. هستند.

 

 

جدول 4. خلاصه مدل رگرسیون گام به گام برای دختران

گام

متغیرها

R

R2

F

B

β

 

t

1

مهارت­های اجتماعی

33/0

11/0

81/17

670/0

33/0

**22/4

2

مقتدرانه

41/0

17/0

71/14

817/0

25/0

**24/3

                     

                                                                                                                                                                     01/0≥P**

 

 

نتایج ارایه شده در جدول(4) نشان می­دهد که در گام اول، متغیر مهارت­های اجتماعی وارد تحلیل شده و 11 درصد از واریانس شادکامی دانش­آموزان دختر را تببین نموده است. در گام دوم با اضافه شدن متغیر سبک مقتدرانه، میزان واریانس تبیین شده از 11 درصد به 17 درصد افزایش یافته است. بنابراین مجموعاٌ 17 درصد از واریانس شادکامی دانش­آموزان دختر توسط متغیرهای مهارت­های اجتماعی و سبک مقتدرانه تبیین شده است.

با توجه به معنی­داری مقدار آزمون F درمدل نهایی (71/14) در سطح خطای کوچکتر از 01/0 می‌توان نتیجه گرفت که مدل رگرسیونی تحقیق مرکب از دو متغیر پیش­بین و یک متغیر ملاک مدل خوبی بوده و متغیرهای پیش­بین قادرند تغییرات شادکامی را تبیین کنند. متغیر مهارت­های اجتماعی در مدل نهایی، با بتای 33/0 بالاترین تأثیر رگرسیونی روی متغیر شادکامی را داشت. و می­توان نتیجه گرفت که به ازای یک واحد افزایش در متغیر مهارت­های اجتماعی، شادکامی دختران به میزان 33/0 واحد
افزایش خواهد‌ یافت. همچنین، علاوه بر متغیر


مهارت‌های اجتماعی، متغیر سبک مقتدرانه  با بتای 25/0 قادر به پیش­بینی شادکامی دختران بود.    

 

بحث

هدف پژوهش تعیین سهم سبک­های فرزندپروری و هوش هیجانی در پیش­بینی شادکامی دردانش‌آموزان بود. یافته­ها نشان داد که بین سبک­­ فرزندپروری مقتدرانه، سهل­گیرانه،‌ و مؤلفه­های هوش هیجانی؛ خودآگاهی، خوش­بینی، مهارت­های اجتماعی و درک و ارزیابی عواطف با شادکامی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین نتایج حاکی از تفاوت معنادار شادکامی در میان دختران و پسران بود. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که50 درصد از واریانس شادکامی دانش­آموزان پسر توسط متغیرهای سبک مقتدرانه، خودآگاهی و سبک سهل­گیرانه تبیین شده است. متغیرهای سبک مقتدرانه، خودآگاهی و سهل­گیرانه به ترتیب با بتای 56/0، 41/0 و 20/0 قادر به پیش­بینی شادکامی پسران بودند. این نتایج با یافته­های فورنهام و چنگ(2000)، استنبرگ و همکاران(2006)، حسن­نیا و

 

   همکاران(1393) و جعفرزاده و همکاران(1394) همسو است. اسمیتانا و همکاران (2006) در تحقیقات خود نشان دادند که فرزندان والدین مقتدر در مقایسه با همسالان خود شایستگی و سازگاری روانشناختی بیشتری دارند. در پژوهش حاضر بهترین پیامد یعنی شادکامی مربوط به نوجوانان خانواده­هایی است که سبک فرزندپروری مادر، مقتدرانه بوده است. سبک مقتدرانه نتیجه پاسخگویی و کنترل به صورت توامان است و شاید علت پیامدهای مثبت سبک مقتدرانه این باشد که فرزندان، کنترل بالا همراه با پاسخگویی را نشانه­ی اهمیت و رسیدگی والدین می دانند (سیمونس و کانجر، 2007). چنانکه آماتو(1994) نشان داد روابط نزدیک عاطفی با والدین بر رضایت از زندگی و شادکامی کودکان و نوجوانان تأثیر می­گذارد. با این حال درگیری با والدین، مداخله بیش از حد والدین، عدم درک و تنبیه بدنی از عوامل تهدیدکننده بهزیستی روانشناختی نوجوانان است (پروکتور و همکاران، 2009).

  فرزندان والدین مقتدر می­آموزند که تعارض وقتی به بهترین وجه رفع می­شود که نظرهای طرف مقابل در یک مذاکره دوستانه به حساب آورده شود. این مجموع مهارت­ها باعث حل مشکل به صورت مشترک و موثر شده و روابط خوبی با همسالان را سبب شده و در نهایت به تشکیل یک شبکه خوب اجتماعی حمایت اجتماعی منجر می­شود (کار ، 1387). و این خود منجر به هیجان مثبت و افزایش شادکامی می­شود. بامریند نشان داد که فرزندان والدین مقتدر، بسیار خوب پرورش می­یابند و شاد و سر حال هستند. با توجه به ابعاد پاسخگویی و کنترل در نظریه بامریند می­توان گفت بعد پاسخگویی که حاکی از میزان گرمی والدین و حمایت از کودک است موجب افزایش توان ابراز وجود، اعتماد به نفس بالا و احساس ارزشمندی در کودک می­شود. والدین مقتدری که پاسخگو هستند و کنترل متوسطی را اعمال می­کنند، در تحول شایستگی اجتماعی فرزندان خود در مقایسه با شیوه­های فرزندپروری سهل­گیرانه و مستبدانه به میزان بیشتری تسهیل کننده هستند.

سبک سهل­گیرانه از دیگر متغیرهایی بود که با بتای 20/0 قادر به پیش­بینی شادکامی در پسران بود. این یافته با پژوهش دبیری و همکاران، 1390؛ جعفرزاده و همکاران (1394) همسو است. در تبیین این یافته سیمونز و کانجر(2007) چنین استدلال می­کند که سبک فرزندپروری سهل­گیرانه، حاصل محبت بالا و کنترل پایین است که به نوعی پذیرش بی­قید و شرط نوجوان از طرف والدین است از اینرو کنترل پایین از سوی والدین بهترین هدیه به نوجوانی است  که در جستجوی استقلال است. بنابراین با توجه به فرهنگ حاکم بر جامعه ایرانی و ارزش قائل شدن برای فرزندان پسر، خانواده­ها سعی می­کنند برای شادی و نشاط بیشتر پسران خود  استقلال بیشتری به آن­ها بدهند.

همچنین نتایج نشان داد خودآگاهی از مؤلفه­ هوش هیجانی بعد از سبک مقتدرانه، قوی­ترین پیش­بینی کننده شادکامی در پسران است. این یافته که هوش هیجانی نقش مهمی در شادکامی دارد با نتایج پژوهش­های انجام شده لی و همکاران (2012)، فریدریکسون و همکاران (2012)، سالوی و گراول (2005)، حسن­نیا و همکاران (1393)، ابراهیمی مقدم و فکرتی(1394) و قلتاش و همکاران (1390) همسو است. ابراهیمی مقدم و فکرتی (1394) در پژوهشی دریافتند که مؤلفه خودآگاهی هیجانی بیشترین مقدار پیش­بینی­کنندگی و تبیین­کنندگی حالات روانشناختی مثبت را دارا بوده است. نظریه­پردازان هوش هیجانی بر این باورند که هوش هیجانی یک توان مهم غیرشناختی قابل تغییر بوده که منجر به عملکرد سازگارانه و شادکامی می‌شود(سالوی و گراول،2005). گلمن (1998) معتقد است که افراد با هوش هیجانی، توانایی شناخت و کنترل احساسات خود که منجر به شناسایی عواطف مثبت و منفی خود شده  و در زمان تجربه عواطف منفی، قدرت سازگاری و تفکر بیشتری داشته باشند این انعطاف­پذیری به آنها کمک می­کند تا حتی در زمانی که محیط شاد نیست، بتوانند خود را شاد نگه دارند.

در نهایت نتایج این پژوهش نشان داد 17 درصد از واریانس شادکامی دانش­آموزان دختر توسط متغیرهای مهارت­های اجتماعی و سبک مقتدرانه تبیین شده است. متغیر مهارت­های اجتماعی با بتای33/0 قوی­ترین پیش‌بینی­کننده شادکامی دختران است و بعد از آن سبک فرزندپروری مقتدرانه با بتای 25/0 قرار دارد. سایر متغیرهای دیگر قادر به پیش­بینی شادکامی در دختران نبودند. این نتایج با یافته­های فورنهام و چنگ(2000)، استنبرگ و همکاران (2006)، حسن­نیا و همکاران (1393) و جعفرزاده و همکاران(1394) همسو است. البته در تبیین این یافته که مهارت­های اجتماعی پیش­بینی کننده قوی شادکامی در دختران است می­توان گفت شادکامی مستلزم سطحی از مهارت در روابط اجتماعی است که این مهارت در دختران بیشتر است. مهارت­های اجتماعی باعث می­شود که فرد بتواند با دیگران به راحتی زندگی کند و مسئولیت­های اجتماعی مربوط به نقش خود را بپذیرد و از شادی و نشاط بیشتری بهرمند شود. به عبارت دیگر نقص مهارت­های اجتماعی عامل تعیین­کننده­ای در افزایش مسائل روحی و ذهنی افراد است. از سوی دیگر افراد با هوش هیجانی، توانایی برقراری ارتباط مطلوب با دیگران را دارند که همین امر باعث می شود به خوبی احساسات آنها را درک نمایند، با آنها همدل شوند و رابطه رضایت بخشی داشته باشند ( مزین، 1392).

یکی از نکاتی که در این پژوهش به چشم می­خورد تفاوت قدرت تبیین شادکامی در پسران و دختران است. این نتیجه به تفاوت میزان شادکامی در دختران و پسران برمی­گردد زیرا نتایج نشان داد که شادکامی پسران به طور معناداری بیشتر از دختران است. احتمالاٌ طرحواره­های شناختی متفاوت دختران و پسـران دربـارة وضـعیت­ها و موقعیت­های خاص و نیز انتظارات نقش جنسیتی که در دو جـنس متفـاوت اسـت می­تواند تا حدی توضیح دهنده شادکامی بیشتر پسران نسبت به دختران باشد. به نظر می­رسد یکی از دلایل شادکامی کمتر دختران این باشد که آنها دختر بودن خود را بـا نـوعی شـهروند درجـه دوم بودن ادراک می­کنند. در واقع دختران در نگاه فرهنـگ و جامعـه بـه دو شـاخه‌ای زنی. مردی، همواره فروتر و با نوعی نادیده انگاشته شدن همراه بوده­انـد. نتـایج پـژوهش انوشـه­یی و همکاران( 1387)  نشان داد که بین الگوی مراقبت والدینی ادراک شده توسط فرزند با میزان احساس شرم رابطة معنادار و منفی وجود دارد و بین الگوی حمایت افراطی والدین با احساس شرم رابطة همبستگی معنادار و مثبت وجود دارد. بـین الگوهای تربیتی مذکور با احساس گناه رابطة معناداری وجود نداشت. نتایج حاصـل از تحلیـل رگرسیون گام به گام در پژوهش مذکور نشـان داد کـه حمایـت افراطـی پـدر، مراقبـت پـدر و حمایت افراطی مادر مهمترین پیش­بینی کننده‌های احساس شرم در فرزند دختـر هسـتند. ایـن تبیین تلویحاً بیان می­دارد که دختران همواره با رفتارهایی مواجه می­شوند که استقلال و فردیت آن­ها را به رسمیت نشناخته و این رفتارها تصویری ایجاد می‌کنند که گویی دختر بـودن همـراه است با مخاطره و تهدید.

به هر حال، در تبیین یافته­های پژوهش می­توان گفت از تأثیرات کارکرد نقش­ها و روش­های تربیتی صحیح والدین در خانواده این است که فرصت­هایی برای فرزندان فراهم می­شود که قابلیت­ها و‌استعدادهای خود را بشناسند و در جهت خودشکوفایی گام‌ بردارند. اتخاذ چنین روشی باعث می­شود که وقت و انرژی آن­ها به گون بهینه صرف امور مثبت گردد. پرداختن به امور مثبت و داشتن احساس این که والدین همواره نقش حمایتی دارند، به نوبه خود باعث می­شود که احساس شادکامی در فرزندان شکل بگیرد.

این پژوهش نیز همانند سایر پژوهش­ها دارای محدودیت­هایی است که ایجاب می­نماید در تعمیم نتایج به آن­ها توجه شود. از محدودیت­های پژوهش این است که پژوهش بر روی دانش­آموزان شهر نورآباد ممسنی انجام شده و تنها ابزار پژوهش پرسشنامه بوده است بنابراین در تعمیم نتایج به سایر گروه­ها باید احتیاط صورت گیرد نمود. از محدودیت دیگر این پژوهش، این بود که این مطالعه از نوع همبستگی بوده، بنابراین استنباط علی از نتایج باید با احتیاط صورت گیرد.

در مجموع، از آنجا که سبک فرزندپروری مقتدرانه و مؤلفه­‌های هوش هیجانی مخصوصاٌ خودآگاهی و مهارت­های اجتماعی در شادکامی افراد نقش تعیین­کننده­ای دارند لذا پیشنهاد می­شود در زمینه آموزش روش­های فرزندپروری مثبت به والدین و متوجه ساختن والدین در نحوه فرزندپروری توجه بیشتری شود.. همچنین پرورش هوش هیجانی و تاکید بر مؤلفه­های آن به ویژه خودآگاهی و مهارت­های اجتماعی در خانواده و مدرسه پیشنهاد می­گردد. این امر به نوبه خود می­تواند در شکل­گیری زمینه شادکامی دانش­آموزان نیز مؤثر باشد.



[1] self-efficacy

[2] emotion

[3]emotional intelligence

[4] Oxford Happiness Questionnaire

[5] Parental Aauthority Questionnaire

[6] Emotional Intelligence Questionnaire

ابراهیمی مقدم ح، فکرتی، م. (1394). تعیین سهم مؤلفه­های هوش هیجانی و سبک‌های فرزند پروری در پیش بینی حالات روان شناختی مثبت،فصلنامهعلمی  پژوهشیدانشگاهعلومپزشکیلرستان، 17(1)، 94-87.
احمدی ازغندی، ع؛ فراست معمار، ف؛ تقوی، ح؛ ابوالحسـنی، آ.(1385). روایی و اعتبار پرسشنامه هوش هیجانی پترایدز و فارنهام، فصلنامه روانشناسان ایرانی، 3(10)، 168-157.
انوشه­یی، م، پورشهریاری، م، ثنایی ذاکـر، بـ. (1387). بررسـی رابطـة بـین ادراک دختران از الگوهای تربیتی والدینشان با احساس شرم و گناه در آنها، پژوهش­های مشاوره، 7(27)، 26-7.
جعفرزاده، ن، فرخی، ن؛ سهرابی، ف. (1394). رابطه شیوه‌های فرزندپروری و تاب آوری با شادکامی دانش آموزان، فصلنامه روانشناسی تربیتی، 13(37)، 81-67.
 حسن نیا، س؛ صالح صدق پور، ب؛ دماوندی، م.ج. (1393).  مدل یابی رابطه ساختاری هوش هیجانی و شادکامی با واسطه گری خودکارآمدی و خودتنظیمی تحصیلی، دو فصلنامه آموزش و یادگیری، 6(2)،  60-32.
دبیری، س؛ دلاور، ع؛ صرامی، غ. (1390). نقش پیش بینی کننده سبک‌های فرزندپروری و حرمت خود در شادکامی دانشجویان،فصلنامهروانشناسیتربیتی، 7 (20 )، 16-1.
عباس­زاده، م؛ علیزاده اقدم، م؛ کوهی، ک؛ پروین علیپور، پ. (1392). انواع سرمایه ها و نقش آنها در تبیین شادکامی دانشجویان، فصلنامه رفاه اجتماعی، 13(51)، 244-215.
علی پور، ا؛ نوربالا، ا. (1378). بررسی مقدماتی پایایی و روایی پرسشنامة شادکامی آکسفورد در دانشجویان دانشگاه‌های تهران، مجلهاندیشهورفتار ، 5(1و 2)، 65-55.
قلتاش، ع، صالحی، م، بهمئی، س. (1390). رابطه هوش هیجانی با فرسودگی شغلی و شادکامی مدیران مدارس شهر مرودشت، فصلنامه رهبری و مدیریت آموزشی، 5(2)، 135-117.

کار، الن. (1387). روانشناسی مثبت: علم شادمانی و نیرهای انسان، ترجمه حسن پاشا شریفی، باقرثنایی، جعفر نجفی زند، تهران: سخن.

مزین، علیرضا. (1392). رابطۀ هوش هیجانی و شادکامی. ماهنامۀمهندسیمدیریت، 16(51)، 61-59.
Amato, P. R. (1994). Father-child relations, mother-child relations, and offspring psychological well-being in early adulthood. Journal of Marriage and the Family, 1031-1042.
Argyle, M., & Lu, L. (1990). Happiness and social skills. Personality and Individual Differences11(12), 1255-1261.
Austin, E. J. Saklofske, D. H., & Egan, V.  (2005). Personality, well-being and health correlates of trait emotional intelligence. Personality and Individual Differences, 38(3),547-558.
Baumrind, D. (1991). The influence of parenting style on adolescent competence and substance use. The Journal of Early Adolescence11(1), 56-95.
Brackett, M. A., Mayer, J. D., & Warner, R. M. (2004). Emotional intelligence and its relation to everyday behaviour. Personality and Individual Differences36(6), 1387-1402.
Buri, J. R. (1991). Parental authority questionnaire. Journal of Personality Assessment57(1), 110-119.
Buss, D. M. (2000). The evolution of happiness. American Psychologist55(1), 15.
Chan, T. W., & Koo, A. (2011). Parenting style and youth outcomes in the UK. European Sociological Review27(3), 385-399.
Cheng, H., & Furnham, A. (2003). Personality, self-esteem, and demographic predictions of happiness and depression. Personality and Individual Differences34(6), 921-942.
Ciarrochi, J., Chan, A. Y., & Bajgar, J. (2001). Measuring emotional intelligence in adolescents. Personality and Individual Differences31(7), 1105-1119.
Frederickson, N., Petrides, K. V., & Simmonds, E. (2012). Trait emotional intelligence as a predictor of socioemotional outcomes in early adolescence. Personality and Individual Differences52(3), 323-328.
Furnham, A., & Cheng, H. (2000). Perceived parental behaviour, self - esteem and happiness. Social Psychiatry and Psychiatric Epidemiology35(10), 463-470.
Furnham, A., & Christoforou, I. (2007). Personality traits, emotional intelligence, and multiple happiness. North American Journal of Psychology9(3), 439-462.
Hasan, N., & Power, T. G. (2002). Optimism and pessimism in children: A study of parenting correlates. International Journal of Behavioral Development26(2), 185-191.
Heaven, P., & Ciarrochi, J. (2008). Parental styles, gender and the development of hope and self‐esteem. European Journal of Personality,22(8), 707-724.
Herz, L., & Gullone, E. (1999). The relationship between self-esteem and parenting style a cross-cultural comparison of Australian and Vietnamese Australian adolescents. Journal of Cross-Cultural Psychology30(6), 742-761.
Hills, P., & Argyle, M. (2001). Emotional stability as a major dimension of happiness. Personality and Individual Differences31(8), 1357-1364.
Kim, J. Y., & Chung, H. J. (2008). A study on factors influencing the quality of life for adolescents. Social Welfare Review13(1), 171-190.
Lee, K. M., Kim, Y. T., & Park, J. H. (2012). Influence of Psychological Well-being on Highschool Student's Emotional intelligence and Interior-Exterior Control. Journal of the Korea Academia-Industrial Cooperation Society13(3), 1027-1034.
Lim, S. A., You, S., & Ha, D. (2015). Parental emotional support and adolescent happiness: Mediating roles of self-esteem and emotional intelligence. Applied Research in Quality of Life10(4), 631-646.
Maccoby, E. E., & Martin, J. A. (1983). Socialization in the context of the family: Parent-child interaction. In P. H. Mussen(ed). Handbook of child psychology:Formerly Carmichael's Manual of child psychology. New York: Wiley.
Milevsky, A., Schlechter, M., Netter, S., & Keehn, D. (2007). Maternal and paternal parenting styles in adolescents: Associations with self-esteem, depression and life-satisfaction. Journal of Child and Family Studies16(1), 39-47.
Petrides, K. V., & Furnham, A. (2001). Trait emotional intelligence: Psychometric investigation with reference to established trait taxonomies. European journal of personality15(6), 425-448.
Pressman, S. D., & Cohen, S. (2005). Does positive affect influence health? Psychological Bulletin131(6), 925.
Proctor, C. L., Linley, P. A., & Maltby, J. (2009). Youth life satisfaction: A review of the literature. Journal of happiness studies10(5), 583-630.
Robbins, M., Francis, L. J., & Edwards, B. (2010). Happiness as stable extraversion: internal consistency reliability and construct validity of the Oxford Happiness Questionnaire among undergraduate students. Current Psychology29(2), 89-94.
Salovey, P., & Grewal, D. (2005). The science of emotional intelligence. Current Directions In Psychological Science14(6), 281-285.
Salovey, P., & Mayer, J. D. (1990). Emotional intelligence. Imagination, Cognition And Personality9(3), 185-211.
Simons, L. G., & Conger, R. D. (2007). Linking mother–father differences in parenting to a typology of family parenting styles and adolescent outcomes. Journal of Family Issues28(2), 212-241.
Smetana, J. G., Campione-Barr, N., & Metzger, A. (2006). Adolescent development in interpersonal and societal contexts. Annual Review of Psychology., 57, 255-284.
Steinberg, L., Blatt‐Eisengart, I., & Cauffman, E. (2006). Patterns of competence and adjustment among adolescents from authoritative, authoritarian, indulgent, and neglectful homes: A replication in a sample of serious juvenile offenders. Journal of Research on Adolescence16(1), 47-58.
Tong, Y., & Song, S. (2004). A study on general self-efficacy and subjective well-being of low SES college students in a Chinese university. College Student Journal38(4), 637.
Zeidner, M., & Olnick-Shemesh, D. (2010). Emotional intelligence and subjective well-being revisited. Personality and Individual Differences48(4), 431-435.